با ما همراه باشید

پیرامونِ ادبیات کلاسیک

معجزه‌ی پروین

به مناسب میلاد بزرگ‌بانوی ادب «پروین اعتصامی» سه شعر از او با صدای «محمد عارفی‌فر»

معجزه‌ی پروین

هنوز چندین سال تا صدمین سال تولد پروین باقی است،

و متجاوز از پنجاه و چند سال از مرگ نابهنگام او می‌گذرد.

با کمترین عمر، و کمترین مجال برای شعر گفتن، بیشترین توفیق ممکن را

در زبان فارسی، پروین از آنِ خویش کرده است.

از این بابت هیچکدام از بزرگان قرن حاضر و حتی قرون گذشته

بعد از حافظ، به پای او نمی‌رسند.

از همان روزی که نخستین شعرهای پروین در مجله‌ی «بهار» به مدیریت پدرش،

مرحوم اعتصام‌الملک، انتشار یافت و او دختری نوجوان بود، تااین لحظه، شخصیت هنری

و شعر پروین سال به سال و حتی ماه به ماه و روز به روز در تصاعد هندسی بوده است

و خواهد بود. این چنین توفیقی در تاریخ شعر فارسی فقط نصیب چهار پنج تن از بزرگان

از قبیل فردوسی و مولوی و خیام و حافظ و نظامی شده است و دیگر هیچ.

با اینهمه نفوذ در میان مردم و بااینهمه قبول خاطر، می‌توان گفت معجزه‌ای اتفاق افتاده است

و کمتر کسی است که اینهمه توفیق را یک امر بیرون از قلمرو عادت نداند،

اما معجزه‌ی پروین چیز دیگری است.

در این یادداشت می‌خواهم از معجزه‌ی دیگر او سخن بگویم و آن این‌که در طول پنجاه سال اخیر

که شعر پروین در بالندگی و گسترش بوده است، دست کم در چهل سال اخیر، همواره نظریه‌های ادبی نو ظهور

که چشم محافل ادبی و دانشگاهی و بیشتر از همه مطبوعاتی ما را خیره کرده‌اند_ در جهت نفی شاعری او بوده است.

اگر کمترین نگاهی به کتاب‌های نقد وطنی یا ترجمه شده‌ی نیم‌قرن اخیر افکنده باشیم،

می‌دانیم که حاصل اعم اغلب این «نظریه‌ها» و «نقدها» نفی آشکار شاعری اوست؛

ولی او با هنر جاودانه‌ی خویش، یک تنه توانسته است مجموعه‌ی آن نظریه‌ها را، عملا نفی کند

و به همه‌ی آن ناقدان و نظریه‌پردازان بگوید: نه!

حفظتَ شیئا و غابَت اشیاء

این نقدها و نظریه‌ها اط موضع مجاز و استعاره و برروی هم صور خیال، شعر را بررسی می‌کنند

و مرزِ «شعر» و «ناشعر» را در حضور یا غیبت بیان تصویری و بیشتر استعاره، می‌بینند.

بر اساس این نظریه‌ها اگر کلماتی از نوع 1) موج، دریا، خیزاب، طوفان، گرداب (و آنچه به آب و دریا مرتبط باشد)

با 2) نماز و قبله و زیارت و دعا و توبه ( و آنچه به عبادت مرتبط است) درهم ریخته شود و بر حسب تصادف،

جملاتی از آن به وجود آید که:

الف) نماز موج به سوی قبله‌ی گرداب است.

ب) طوفان به زیارت ساحل می‌رود.

این عبارات تصادفی شعر است و شعرِ ناب است ولی،

مادر موسی چو موسی را به نیل   درفکند از گفته‌ی رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه   گفت: کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای    چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای

تا آخر این منظومه‌ی درخشان بی‌همتا، شعر نیست، نظم است!

چون شاعر این‌ها را قبلا اندیشیده و شعر با اندیشه در تعارض است؛

جایی که اندیشه حضور داشته باشد شعر غایب است.

شعری که گوینده به موضوع آن از قبل اندیشیده باشد، شعر نیست. نظم است.

وقتی فردوسی و سعدی و نظامی ناظم شدند و از شاعری خلع، دیگر این دختر معصوم

چگونه می‌تواند داعیه‌ی شاعری داشته باشد.

اگر گارسیا لورکا درین «ترجمه‌»های بفهمی نفهمی شاعر است،

فردوسی چگونه می‌تواند شاعر باشد؟

اگر«فصلی در دوزخ» آن‌هم با چنان ترجمه‌هایی شعر است

بوستان سعدی آیا می‌تواند شعر باشد؟ هرگز!

پس باید بپذیریم که سعدی شاعر نیست،

نظامی شاعر نیست، فردوسی شاعر نیست،

ناصرخسرو شاعر نیست، اما کسی که دفتری چهل برگ را از کلماتی،

از آن نوع که در آغاز بحث یاد کردیم پر کند و به صورت تصادفی آن خانواده‌های مرتبط

با «عبادت» و «دریا» را به یکدیگر وصل کند و فعلی مناسب در میان آن‌ها بگذارد،

شاعر است، آن هم شاعرِ شعر ناب!

خیال نکنید که من هذیان می‌گویم یا دارم برای ناقدان مدرن وطنی، پاپوش می‌دوزم.

جان کلام این خانم‌ها و آقایان در چهل سال اخیر، تقریبا، همین است که عرض کردم:

                           «نماز موج به سوی قبله‌ی گرداب است»

شعر است و شعرِ ناب ولی تمام دیوان پروین اعتصامی نظم است و شعر نیست.

محال است کسی تسلیم آن نظریه‌ها و نقدها شده باشد و شعر پروین را شعر بداند.

این نظریه‌ها امروز، بیشتر از نیمی  از خلاقیت شعری عصر ما را در زبان فارسی، مسخ کرده‌اند.

در کمتر مجله یا محفلی است که نفوذ این نوع نگرش به شعر را نبینیم، اما با همه‌ی سیطره‌ای

که این‌گونه نقدها و نظریه‌ها بر فرهنگ ایرانی عصر ما یافته‌اند، پروین باطل‌السحر شعر خویش را

در برابر خیل انبوه این عزایم خوانان، عرضه می‌دارد و سخنش و شعرش، همچون عصای موسی

حاصل کوشش چهل ساله‌ی جادوگران را می‌بلعد. خیل انبوه عاشقان پروین، که سال به سال و روز به روز

در تزایدند، گواهان این پیروزی‌اند که این دخترک معصوم با شعر خویش،

عملا تمام این نظریه‌ها را باطل اعلام می‌کند؛

این است معجزه‌ی اصلی پروین اعتصامی.

چند سال قبل یکی از روزنامه‌های معلوم‌الحال این پرسش را مطرح کرده بود

که «آیا فروغ شاعر تر است یا پروین»؟

و بخش عظیمی از متشاعرچه‌های روزنامگی رأی داده بودند که پروین اصلا شاعر نیست.

حتی بعضی از اهل ادب و کسانی که یک سطر از شعر فروغ را نخوانده‌اند  و اگر خوانده‌اند

نفهمیده‌اند، تحت تأثیر جوِّ زمانه تصریح کرده بودند  که فروغ بزرگتر است از پروین یا جایی که فروغ شاعر است

چه جای صحبت پروین؟

در یک جامعه‌ی بیمار که با یک مویز نقد مدرن گرمش می‌شود و با یک غوره‌ی رئالیسم سوسیالیستی سردیش می‌کند،

چگونه می‌توان در باب پروین و جایگاه او سخن گفت؟

اما در آن سوی هیاهوی روزنامه‌ها و ناقدچه‌های روزنامگی و در آن سوی نظریه‌های هضم‌ناشده‌ی نقد مدرن،

شعر پروین روزبه روز و ساعت به ساعت می‌بالد و در شریان‌های فرهنگ ایرانی جایگاه خویش را استوار می‌کند؛

زیرا شعر او شعر خرد و آزادی و شرفِ انسانی است. ادبیاتی که از این سه محور برکنار بماند، هرقدر زرق و برقِ

ایماژهایش چشم جهان را کور کند، عمری نخواهد داشت. انبوه استعاره‌های هرز و پا در هوای شعر عصر صفوی را

از یادنبریم که چندین هزار شاعر خرد و کلان به بار آورد و در هر گوشه‌ی دیوان‌های هریک از ایشان، صدها و هزارها

استعاره تجریدی پا در هوا، بر روی هم خوابیده و در حالِ پوسیدن است.

ظهور ناگهانی پروین اعتصامی در شعر پس از دوران مشروطیت، یک واقعه‌ی بزرگ ادبی به حساب می‌آمده است.

نشانه‌های تأثیر چشم‌گیر پروین را، بر مجموعه‌ی شاعران هم‌نسل خودش و شاعرانی که چندین سال از او مسن‌تر بودند،

به راحتی می‌توان مشاهده کرد. نگاهی به مجلات ادبی آن سال‌ها و نیز بعضی از دیوان‌ها و جنگ‌های چاپ شده

در آن ایام این نکته را بر خواننده مسلم می‌دارد. حتی شاعر نوآوری همچون نیما یوشیج- که پیشاهنگ شعر مدرن قرن ماست-

و چندین سال عمرش از پروین بیشتر بوده است- به گواهی دیوان اشعارش سال‌ها و سال‌ها، پس از نشر افسانه،

باز در پی اسلوب پروین حرکت می‌کرده و می‌کوشیده است تا به شیوه‌ی او شعرهایی بسراید. در میان شعرهای سال‌های

1306-1316 نیما یوشیج شعرهایی از نوع « خروس ساده»، «کرم ابریشم»، «اسب دوانی»، «کچپی»، «خروس و بوقلمون»،

«پرنده‌ی منزوی»، و «دود» همه با نگاهی به شعرهای پروین سروده شده است و ناقدان، این نکته را کمتر مورد توجه قرار داده‌اند.

یکی از نوادر حوادث شعر فارسی این است که بااین خیل انبوهی از شاعران پس از پروین، و گام به گام همراه او، تا چندین سال

پس از درگذشت نابهنگام او، به اسلوب شاعری او نظر داشته‌اند، حتی یک شعر از شعرهای ایشان نتوانسته است در کنار شعرهای پروین

قرار بگیرد و از اعتباری در حدّ شعرهای درجه‌ی دوم او برخوردار شود. نیما یوشیج یکی از اینان!

 شعر پروین شعر عاطفه و خرد است و نیازی به استعاره‌های تجریدی و تشبیهات عجیب غریب ندارد

اولین بار که دیوان پروین اعتصامی را در نوجوانی به دست آوردم، حالتی داشتم که به هیچ وجه قابل توصیف نیست.

نخستین شعری که از او مرا مسحور خویش کرد، شعری بود که به مناسبت جشن فارغ‌التحصیلی در مدرسه سروده بود

و چنین آغاز می‌شد:

ای درخت آرزو خوش زی که بار آورده‌ای   غنچه بی باد صبا گل بی‌بهار آورده‌ای

باغبانان ترا امسال سالی خرم است    زین همایون میوه کز هر شاخسار آورده‌ای

اگر نقد چُتکه به دست بعضی از شبه‌ناقدان و متشاعران عصر را که بی‌شباهت به کارِ

کسبه‌ی بازار تهران و اصفهان نیست، ملاک قرار دهیم و با چتکه حساب کنیم البته باید اذعان کنیم

که پروین تصویر تازه ندارد، فکر تازه ندارد، زبانش کهنه است، از ضمیر ناخودآگاه استفاده نمی‌کند

رؤیت ماؤراء واقع (سوررئالیسم) ندارد، پس شاعر نیست.

اما اگر بپذیریم که روح جامعه در انتخاب نهایی خویش، آن هم در چندین نسل پی در پی،

خطا نمی‌کند، آنگاه باید چتکه‌های بازار تهران و اصفهان را به یک سوی نهیم و بپذیریم

که در آن سوی محاسبه‌ی چتکه‌ها، حقایق پیچیده‌تری وجود دارد که هنر از آن‌ها سرچشمه می‌گیرد.

شعر پروین را با این چتکه‌ها نمی‌توان ارزیابی کرد.

با چراغ و آینه دکتر شفیعی کدکنی

با چراغ و آینه

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

انتشارات سخن

چاپ اول

خلاصه ای از صص 459- 465

مطالب مرتبط

  1. گفتگو با دکتر روح‌انگیز کراچی دربارۀ پروین اعتصامی
  2. بررسی سه شعر از پروین اعتصامی براساس دو عنصر ارسطویی کشف و دگرگونی

برترین‌ها