با ما همراه باشید

مصاحبه‌های مؤثر

نظر احمد شاملو درباره‌ی فروغ فرخزاد

نظر احمد شاملو درباره‌ی فروغ فرخزاد

1)

شعر فروغ تکلیف مرا به صراحت روشن نکرده.

یعنی حرف زدن درباره‌ی او برایم آسان نیست

گاهی شعر او چنان تأثیری می‌نماید که حیرت زده‌ام می‌کند

و گاهی چنان کلی‌بافی به نظرم می‌آید که حس می‌کنم یکی دستم انداخته

یا حتا کلاه گلَ‌ و گشادی سرم گذاشته…

فروغ آن‌قدر زن است که من هرگز نتوانسته‌ام شعرش را به صدای بلند بخوانم

وقتی این کار را می‌کنم به نظرم می‌آید لباس زنانه تنم کرده‌ام.

در ذهنم هم که می‌خوانم شعرش را با صدای زنی می‌شنوم:

 «معشوق من

همچون طبیعت

مفهوم ناگزیر صریحی دارد

او با شکست من

قانون صادقانه‌ی قدرت را

تأیید می‌کند»

از یک طرف این تصور را پیش می‌آورد که آنچه شعر او را

تا بدان حد تُرد و شکننده کرده، رمانتیسم مدرنی است

که روی تشک کهنه‌ی سبک هندی به دنیا آمده:

«بگذار در پناه شب از ماه بار بردارم

بگذار پر شوم

از قطره‌های کوچک باران

از قلب‌های رشد نکرده

از حجم کودکانِ به دنیا نیامده

بگذار پر شوم

شاید که عشق من

گهواره‌ی تولد عیسای دیگری باشد»

و از یک طرف اعتراف می‌کنی اگر بخواهی اسمی برایش پیدا کنی

هیچی بیشتر از رآلیسم به‌ش نمی‌چسبد:

«اگر به خانه‌ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم»

شعری رآلیست که مستقیما از زندگی برداشت شده:

اما خود این چند جنبگی از خصلت‌های عمومی یک شاعر بزرگ است.

پس فروغ شاعر بزرگی است.

فروغ عروض را تا مرزهای بی‌وزنی جلو آورد. وزنی که فروغ به کار گرفت

وزنی نیست که او را وادارد تا به قول نیما «اول نثرش را کنار کاغذ بنویسد

تا بعد ببیند چه طور می‌شود به‌اش وزن داد…»

« در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی ست

دل من که به اندازه‌ی یک عشق است

به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد

به زوال زیبای گل‌ها در گلدان

و به آواز قناری

که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خواند»

بی‌پیرایه‌ترین صورتِ حرفی که می‌شود از کسی شنید.

لحن طبیعی آدم صادقی که تازه روی سخنش هم با خودش است.

هرچند زوال گل‌های گلدان نه زیباست نه بهانه‌ای برای احساس خوشبختی.

بی‌توجهی‌هایی که متاسفانه در کار فروغ کم نیست…مثلا در تولدی دیگر

وقتی به «حباب لبریز از هوا» برمی‌خورید می‌بینید به مفهوم کلمه‌ی حباب

توجه نشده و درنتیجه وصفی که به دنبالش آمده چیزی به آن اضافه نکرده. یا مثلا این که

« دور از نگاه مادرم خط‌های باطل را

از مشق‌های کهنه‌ی خود پاک می‌کردم

آن خط‌ها باطل نیست، باطل‌کننده است،

یعنی دو خط متقاطع  است که معلم با آن مشق کودک را باطل می‌کند و

فکر می‌کنید بهتر بود آن را خط بطلان می‌گفت نه  خط باطل.

یا «بازار …در بوی تند قهوه و ماهی» اگر فرضا به جای بازار کلمه‌ی پاساژ

_صرف نظر از فارسی نبودنش_ به کار رفته بود باز می‌شد خیابان استانبول تهران

را در ذهن خواننده نشاند. اما کلمه‌ی بازار برای ما بوی دارچین و ادویه می‌دهد

نه بوی ماهی و قهوه. یا مثلا همان «زوال زیبای گل‌ها» که جزو «بهانه‌های خوشبختی» خودش شمرده،

مطلب عجیب غریبی است که هیچ جور نمی‌شود تعبیر و تفسیرش کرد، جز اینکه حتما می‌خواسته

چیزی بگوید و بی‌توجه از سر آن گذشته…

منبع

درباره‌ی هنر و ادبیات، بابل، چاپ سوم، تابستان 1372

نقل از احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها،

ص403-407

2)

شعر فروغ فرخزاد  برای من چیز دیگری است.

شعر فروغ گاه در نظر من به اعجاز شباهت پیدا می‌کند

و من او را در یک مقیاس جهانی از شاعران برجسته این روزگار می‌شمارم

برای من بسیار اتفاق افتاده است که از پاره‌ای خطوط شعر فروغ شگفت‌زده شده‌ام

و یا حتی مدت‌ها طول کشیده تا بتوانم آن را باور کنم.

منبع

احمدشاملو، مجله‌ی فردوسی، اول اسفند، نقل از پریشادخت شعر،ص 423

3)

شاعری که پس از تولد دوباره خویش بیش از پنج یا شش سال نزیست

اما با مجالی که بی‌رخمانه اندک بود توانست به صورت یکی از درخشان‌ترین

چهره‌های شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانه‌اش بود

غیرقابل تقلید ماند و از گسترش بازایستاد.

منبع

احمد شاملو، کیهان، 24 بهمن 1347. نقل از پریشادخت شعر،ص467

برترین‌ها