اسطوره / ایران باستان
جلال ستاری و خدمات او
جلال ستاری و خدمات او
مانی کلانی: جلال ستاری را نه میتوان صرفا اسطورهشناس، نه لزوما روشنفکری منتقد یا مترجمی قهار دانست که صد البته تمام این جایگاههای حرفهای را می توان و باید برازنده او دانست. اما آنچه میتواند او را در جایگاهی والاتر بنشاند و در ارجاع به عنوان یکی از آثار اخیرش، فرهیختگی اوست.
بگذارید پرسشی جدی را مطرح کنیم. فرهیختگی جلال ستاری چگونه منشی است؟ به زبانی دیگر مختصات او در جغرافیای فکری ما ایرانیان، کجاست؟ به جرات میتوان گفت که او طرح زننده و خواستار کلیتی دیگرگونه برای جایگاه انسان معاصر ایرانی است. اجازه دهید که در باب این طرح ایران شهری او بیشتر سخن گفته شود:
ابتدا در جایگاه مترجم: در این جایگاه ستاری ترجمهای ایرانی از اسطوره را در آثار، نقدها و یادداشت هایش ارائه میدهد. در ترجمان ایرانیاش از اسطوره، بدون هیچ شکلی از تن دادن به روایت مسلط اسطورههای غربی همچون پرومته، آنتیگونه یا نسخههای جدیدترش همچون فاوست، از کاوه و ضحاک سخن میگوید و به تقابل میان خیر و شر و نه تقابل انسان و خدا اشاره میکند. او صراحتاً به پیام اسطورههای ایرانی اشاره میکند: “تقابل راستی و ناراستی، خوشبویی و بویناکی، روشنایی و تاریکی” (ستاری:1388). نه آن چنان که انسان اروپایی پرومتهوار در دوری ابدی از بحرانهای ادواری رونق و رکود و با شورشی بر علیه خدایان، وعده رفاه و آسایش را در جهان سرمایهدارانه پراکند که هم اکنون نیز نتیجهاش را در تقسیم شدن جهان به شمال غنی و جنوب فقیر به خوبی میبینیم. اما در جهتی دیگر ستاری به کاوهای نیمه خداگونه میپردازد که تجلیاش مردمانی بودند قیام کننده علیه پادشاه ستمکار. در سپردن قدرت به دست کسانی که توانایی اداره مملکت را دارند، در هنگامه ظهور زردشت، هزاره آخر عمر جهان.
دوم در جایگاه اسطوره شناس، ستاری وهم، خوش خیالی و سخن پردازی در باب میراث غنی اسطورههای ایرانی را بر نمیتابد. صرف قصه پردازی، موزهای کردن و طابق نعل به نعل روایت کردن اسطورهها را به زبان فارسی سره بسنده نمیداند. در جایگاه اسطورهشناس، هنر ایرانی را کاوید و فقر اسطوره را در آن گوشزد مینماید، آنگاه که می گوید:
“اگر اسطوره را به نام اسطوره دوباره روایت کنیم راه به جایی نمیبرد. بهتر از عطار کسی نمیتواند شیخ صنعان را تعریف کند. ما باید ببینیم که شیخ صنعان امروزی کیست. بنابراین بنده به تاریخمند شدن اسطوره و پای در جهان امروز داشتن آن اعتقاد دارم” (ستاری: 1390).
او می کاود، تحلیل میکند و ساختارهای جدید روایی را برای بیانی معاصر از اسطورههای ایرانی به جامعه مخاطبش میشناساند والبته در این میان حضور زنده اسطورهها را در اندک شمار نمایشنامهها و رمانهای ادبی درخشان ایران شهرمان رمزگشایی میکند. از نسبت تعزیه با شازده کوچولو سنت اگزوپری تا جاودانگی مستمر حاضر از گیل گمش تا خانه ادریسیهای غزاله علیزاده. هر چند که او این حجم از کار روشنفکران ادبی و هنری را بسنده نمیداند، نگران است، نگران دور باطل فقر نظری و حجم وسیع کارهای ناکرده.
این نگرانی، چهرهای دیگر از جلال ستاری را آشکار میکند: ستاری منتقد. او ما را از دامهای اسطوره برحذر میدارد، در تبدیل شدنش به ایدئولوژی و حضور رخوت کنندهاش در تلویزیون. او ما را به توان اندیشیدن در باب اسطوره و پرسش از چرایی شکل گیری ضحاکها و پرومتهها ترغیب میکند. اما از همه مهمتر بنیانهای تفکر و عمل انسانی را بر پایه اسطورهها به چالش میکشد: آنگاه که در بیان ساده و سرراستش به ما خاطرنشان میسازد “که چه اسطوره باور باشیم و چه نباشیم، همیشه خواستار چیزهایی هستیم که به دستمان نمی رسد” (ستاری: 1389*) و بر این اساس از وجه پنهان شده، فریبنده و امروزه بسیار شایع اسطوره سخن میگوید: از اسطوره سازیها و از روایتی که به زبان صریح جلال ستاری:
“پر رنگ و نگار است، ذهن و هوش و حواس را به خود میکشد یعنی یا خوش میدارد و یا میترساند و بیم میدهد، همانند قصه که صورت نازل آن است و به همین دلیل، شیفتگی به اسطوره را خطرناک میداند، آنگاه اسطوره برای ما و به خاطر ما میاندیشد و ما را از اندیشیدن باز میدارد” (ستاری: 1389**).
خوشیاش دل خوشی اسطوره گونه به آرشی است که وجود ندارد وترس اسطوره مانندش پنهان شدن انسان در پشت روانی است که از هنگامه روبرو شدن با عشق های واقعی انسان به انسان، مرد به زن، زن به مرد، انسان به حیوان، مسلمان به مسیحی یا خواهر به خواهر در اسطوره شهرزاد قصه گو می گریزد. هنگامه ای که در آن انسان معاصر در فرار از این عشق به بیان ستاری، به آغوش عشق های افلاتونی غیرواقعی می غلتد، همان عشق به خود و عشق خودشیفته دوست داشتن مفرط خود. ستاری ما را از این دست اسطوره سازیهای خودشیفته انسان معاصر به سمت بدیل آن در عشق گفت و گو محور شهرزاد قصه گو هدایت می کند.
و در سخن آخر کافی است که تنها به بدیل اسطورهای مورد نظر این فرهیخته فروتن اشارهای کوتاه کنم. منش فرهیختگی را میتوان در ستاریای یافت که اسطوره اصیل را اینگونه به ما مینمایاند:
“کار اسطوره فقط امر و نهی کردن نیست، بلکه گاه بیان واقعیتی است که گویی تا نوع بشر باقی است زایل و منسوخ نمی شود و بنابراین، هشدار میدهد و اخطار می کند و لذا این بار ما را به فکر کردن وا میدارد” (ستاری: 1388).
ستاری اسطوره اصیل را نادر میداند او آن را در جایی دیگر جستجو می کند. میگوید: “اسطوره همیشه به امداد جای دیگری وصل است و ما نمیدانیم که آن دقیقا چه چیزی است. ممکن است عشق، خدا و یا برخواسته از جامعه باشد” (ستاری: 1390) و شاید به همین دلیل نیز هم اکنون جلال ستاری در میانه تحلیل موشکافانه علمی و شکلی از الهام شهودی قرائت خودش را از اسطوره اینچنین عمیق در جامعه فرهیخته ایرانی بسط و گسترش داده است.
منابع
ستاری، جلال. ” گفت و گوی ناصر فکوهی با جلال ستاری: اسطورهها و شکل گیری هویت ملی”. مصاحبه توسط ناصر فکوهی. انسان شناسی و فرهنگ. موسسه انسان شناسی و فرهنگ، 26 آبان 1388. شبکه اینترنت.
ستاری، جلال. ” گفتگو با جلال ستاری درباره اسطوره در ادبیات ما: امروز اسطوره به جای ما فکر می کند!”. مصاحبه توسط محسن بوالحسنی. انسان شناسی و فرهنگ. موسسه انسان شناسی و فرهنگ، 8 خرداد 1390. شبکه اینترنت.
* ستاری، جلال. ” گفتگو با جلال ستاری : تلویزیون، اسطوره و عشق”. مصاحبه توسط محسن فرجی. انسان شناسی و فرهنگ. موسسه انسان شناسی و فرهنگ، 13 آذر 1389. شبکه اینترنت.
** ستاری، جلال. ” گفتگو با جلال ستاری : تلویزیون، اسطوره و عشق”. مصاحبه توسط محسن فرجی. انسان شناسی و فرهنگ. موسسه انسان شناسی و فرهنگ، 13 آذر 1389. شبکه اینترنت.
ستاری، جلال. درآمد. اسطورگی و فرهیختگی. ستاری، جلال. جلون، طاهر بن. ساراماگور، ژوزه و ژوفرن، لورن. مترجم. ستاری، جلال. چاپ دوم. تهران: نشر ثالث، 1389. متن چاپی.
منبع: vista
جلال ستاری و خدمات او
مطالب بیشتر
1. جلال ستاری و اسطوره در جهان معاصر
2. نگاهی به کتاب پژوهشی در دو داستان هزار و یک شب نوشته جلال ستاری
3. درنگی در جهان اسطورهشناسی اسطورههای ایرانی
جلال ستاری و خدمات او
جلال ستاری و خدمات او
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند