شعر جهان
دو شعر از پابلو نرودا
بانو
تو را بانو نامیدهام
بسیارند از تو بلندتر، بلندتر.
بسیارند از تو زلالتر، زلالتر.
بسیارند از تو زیباتر، زیباتر.
اما بانو تویی.
از خیابان که میگذری
نگاه کسی را به دنبال نمیکشانی.
کسی تاج بلورینت را نمیبیند،
کسی بر فرش سرخ زرین زیر پایت
نگاهی نمیافکند.
و زمانی که پدیدار میشوی
تمامی رودخانهها به نغمه درمیآیند
در تن من،
زنگها آسمان را میلرزانند،
و سرودی جهان را پر میکند.
تنها تو و من،
تنها تو و من، عشق من،
به آن گوش میسپریم.
فقر
تو نمیخواهی
تو ترسیدهای
از فقر،
تو نمیخواهی
قدم در خیابان بگذاری با کفشهای کهنه
و به خانه بازگردی با همان پیراهن.
محبوب من،
ما آنگونه که ثروتمندان میگویند
نگونبختی را دوست نداریم.
ما آن را
چون دندانی پوسیده
که تا به امروز زخم بر قلب انسان زده
میکَنیم و بیرون میافکنیم
اما نمیخواهم وحشت کنی.
اگر به خاطر من فقر به کلبهی تو بیاید،
اگر فقر کفش بلورین تو را با خود ببرد،
بگذار همه چیزی را با خود ببرد،
اما خندهات را نه، که نان زندگانی است.
اگر نمیتوانی اجاره را بپردازی
با قلبی پر غرور به دنبال کار برو،
و به یاد داشته باش، عشق من، که من با توام
ما با همدیگر بزرگترین ثروتی هستیم
که بر روی زمین انباشته است.
منبع
هوا را از من بگیر خندهات را نه
پابلو نرودا
ترجمه احمد پوری
نشر چشمه
چاپ بیست و چهارم
شعر بانو (صص 15-16)
شعر فقر (صص 76-75)
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند