تحلیل داستان و نمایشنامه
نگاهی به دو رمان «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» نوشتۀ ژوزه ادوآردو آگو آلوسا
نگاهی به دو رمان «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» نوشتۀ ژوزه ادوآردو آگو آلوسا
شرق: ژوزه ادوآردو آگو آلوسا، نویسنده آفریقاییتبار را با فرناندو پسوآ و خورخه لوئیس بورخس قیاس کردهاند. خود او نیز در مصاحبهای میگوید جوان که بوده زیاد ادبیات آمریکای لاتین بهخصوص بورخس را خوانده است و باور دارد که نگاهش شبیه به بورخس است و رمان مطرحش «آفتابپرست» را نیز به قول خودش به افتخار بورخس نوشته و آن را تجسد بورخس میداند: «همه خاطرات آن به حوادث واقعی زندگی بورخس ربط دارد». اخیرا از این نویسنده دو کتاب با ترجمه مهدی غبرایی به فارسی درآمده است. رمانِ «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» که هر دو در نشر نیلوفر به چاپ رسیدهاند.
پاندمی فراموشی
رمانِ «فرضیۀ فراگیر فراموشی» داستان زنی پرتغالی را روایت میکند به نام لودو، که با خواهرش و همسر او به آنگولا میروند و در بحبوحه استقلال این کشور در سال 1975 ناگزیر میشوند سی سال تمام در به روی خود ببندند. «انگار همگی در این کشور دچار فراموشی شدهاند: فراموشی آرمانهای سوسیالیسم -که مبنای توزیع عادلانه ثروت است- و فراموشی انسانیت». در سرآغاز این رمان میخوانیم: «لودوویکا فرناندس مانو در اولین ساعات بامدادی 5 اکتبر 2010 در درمانگاه ساگردا اسپرانسا در لوآندا مرد. هشتادوپنج سال از سنش میگذشت. سابالو استوائو کاپیتانگو ده جلد دفتر را به من داد که لودو خاطرات خود را در سالهای اول از بیستوهشت سال در به روی خود بستن در آنها نوشته بود. همچنین به یادداشتهای پس از بیرون آمدن لودو دسترسی داشتهام، بهعلاوه تلی از عکسها که هنرمند تجسمی، ساکرامنتونتو (ساکرو) از نوشتههای او و طرحهای زغالی روی دیوارهای آپارتمانش برداشته است. خاطرات، شعرها و تأملات لودو به یاریام آمد تا مصیبتهایی را که از سر گذرانده بازسازی کنم. به نظرم کمکم کرده تا درکش کنم»
راوی در بیانِ سرگذشت لودو بیش از همه از گزارش دست اولش استفاده کرده، البته آنچه میخوانید داستان است. داستان محض. کتاب «فرضیۀ فراگیر فراموشی» یک مقدمه دارد که مروری است بر این رمان به قلم دیوید ویلی، و یک مصاحبه با ژوزه ادوآردو آگو آلوسا. ویلی، این نویسنده را تردست ادبی عیاری میخواند که با آفریدههای خیالش خواننده را مفتون میکند. اما برعکسِ پیشگامانش آثار او در دنیای استعماری و پسااستعماری بسیار پیچیدهتر و خونبارتر آفریقا ریشه دارد. آگو آلوسا ادعا میکند که داستان رمانش را از یادداشتها و عکسهای دیوارنوشتۀ زنی برگرفته است که در آستانه استقلال آنگولا در طبقه یازدهم آپارتمانی شیک به دور خود دیوار میکشد و قریب سی سال همانجا میماند «اما ناگفته پیداست که همهچیز را خود ساخته است». آگو آلوسا بهروایتِ دیوید ویلی، داستان حبس اختیاری لودو را با گذر از رشتهای دوایر تودرتو در چرخ و واچرخی درخشان تعریف میکند که جانمایه آن رنجهای روزافزون انقلابی و ضدانقلابی کشور اوست، از قبیل قاچاق الماس، قتل و شکنجه از جانب نیروهای دولتی، ناپدید شدن شاعران، یا مزدورهایی که از شبکه هوشمند آن قسر در میروند. لودو با اودت، خواهر و اورلاندو، شوهرخواهرش، که در یک شرکت الماس کار میکند، به لو آندا آمده و وقتی میبیند طی توطئهای مرموز آن دو ناپدید میشوند و جایی ندارد که به آن رو بیاورد، خود را در برابر مأمورانی که آمدهاند تا الماس را از او بگیرند، در آپارتمان محبوس میکند.
ویلی منتقد، معتقد است آگو آلوسا استادِ ساختار متغیر است و از تغییر از رمان جاسوسی به روایت شبانی و شرح افکار درونی لذت میبرد، اما برای شخصیتهایش از ته دل مایه میگذارد و هر فرد داستانش در جان خواننده تهنشین میشود تا وادارمان سازد ظرفیت همدردی و تفاهم را در خود بازبینی کنیم. سرانجام لودو که پس از سالها ارتباط انسانی را بازیافته است، ناخواسته ارتباط بین آدمهایی را که دور و برش میچرخند آسانتر میسازد و در این رمان بسیار سنجیده احساس خانواده انسانی عمیقا قانعکننده و پُرشفقتی را ایجاد میکند. آگو آلوسا رماننویس، از توجه خواننده معاصر به رمان میگوید که آن را به ژانرهای دیگر ترجیح میدهد: «به نظرم رمان میتواند همه ژانرهای دیگر را یککاسه کند. رمان میتواند عناصر اصلی شعر را در خود جا دهد -رمانهای من قطعا چنین است- و حتی روزنامهنگاری را نیز در بر بگیرد. بهعلاوه، مردم نویسندگانی میخواهند که برایشان داستان بگویند – این اصل و ریشه همهچیز است». این نویسنده زاده آنگولا که نسب پرتغالی و برزیلی دارد، در مصاحبهای که در تاریخ سپتامبر 2007 با نشریه «واژگان بیمرز» انجام داده است، از وضعیت کشورش نیز میگوید: اینکه فقیر است و هنوز چندان دموکراتیک نیست و فاقد ساختارهایی است که به مباحثه جهانی راه بدهد، از اینروست که او معتقد است نویسندگان از لحاظ مدنی و اخلاقی وظیفه منتقد و پرسشگر را به عهده میگیرند و صدای بیصدایان میشوند. آگو آلوسا میگوید هنوز وقایعنگاری میکند و قسمت عمده درآمدش از ستوننویسی برای روزنامههای پرتغالی و آنگولایی است، او ستونی در هفتهنامه آنگولایی دارد که در آن از مسائل سیاسی بحث میکند. همچنین ستونی در روزنامهای پرتغالی مینویسد که بیشتر ادبی است، یعنی آمیزهای است از داستانهای کوتاه و اندیشههایی که گاه دستمایه رمانی برای آینده میشود.
زخمهای عمیق گذشته
«خوابدیدگان بیاختیار» تازهترین رمانِ آگو آلوسا است که سال 2017 منتشر شده و سومین رمانی است که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. این رمان نیز به سیاق دیگر آثار آگو آلوسا، به تاریخ معاصر آنگولا اشاراتی دارد و این ارجاعات تاریخی به استعمار آنگولا (که سالیانی مستعمره پرتغال بود) مربوط است و پیامدها و پیآیندهای آن بعد از جنگ جهانی دوم، و سرانجام مبارزات چریکی مسلحانه سال 1961 در این کشور که در خود پرتغال نیز با انقلاب میخک و براندازی آنتونیو سالازار، دیکتاتور آن، در 1974 به مستعمرات پرتغال، ازجمله آنگولا و موزامبیک استقلال داده شد. و البته این آغاز مصیبت بود. چراکه جنبشهای چریکی برای دستیابی به قدرت با هم در کشمکش بودند. و همین عوامل بود که آنگولا را به مدت بیستوپنج سال درگیر جنگ داخلی کرد. طبیعی است که چنین تاریخ پُرفراز و نشیبی رمانهای نویسندهای همچون آگو آلوسا را انباشته کند، چرا که معتقد است نویسنده باید صدای بیصدایان باشد و نقش منتقد را در جامعه ایفا کند. در کتاب، جز این اشارات تاریخی که مترجم برای روشنتر شدن ارجاعات رمان آورده است، دو نقد و نظر هم ترجمه شده است: یکی نقدی که به تاریخ نوامبر سال 2019 در نیویورکتایمز چاپ شده و دیگری نقد کامپلیت ریویو در مارس سال 2020. در نقد اول آمده است که این رمان رشتههای گوناگونی دارد. این رشتهها اغلب به نحو سردرگمکنندهای در هم میپیچند و لزوما بازگشوده نمیشوند. «اینها همه جزو اقتضای کار است، چون جانمایه اصلی رمان رؤیاهاست. نهتنها کتاب درباره رؤیاست، بلکه ضمن خواندن همچون خواب و رؤیا احساس میشود.
«دانیل بنچیمو روزنامهنگار است. روزی هنگام شنا دوربین عکاسی ضدآبی را در دریا پیدا میکند. وقتی کارت حافظۀ آن را باز میکند، عکسهایی از موئیرا، هنرمند معروف موزامبیکی را میبیند که در تصویر کردن رؤیاهایش در عکسها مشهور است. در کمال تعجب دانیل بیآنکه از وجود موئیرا خبر داشته باشد، بارها خواب او را دیده است. بعد میفهمیم دانیل پیوسته خواب آدمهایی را میبیند که آنها را ندیده و موقعیتهایی را در آینده در خواب میبیند که هنوز پیش نیامده و بعد خواهد آمد. موئیرا گویا رویاهای خود را چنان پخش میکند که دیگران در آنها با او سهیم میشوند».
از نظر این منتقد، ما با داستانی مواجهیم که خواب و بیداری در آن درمیآمیزند و بهجای یکدیگر گرفته میشوند. همه ارتباطها بین شخصیتها در بیداری اتفاق نمیافتد. از شهری به شهر دیگر میجهیم و با این نکته که از وصف سفر خبری نیست، بر حس رؤیایی بودن افزوده میشود: شخصیتها تصمیم میگیرند به جایی بروند و در پاراگراف بعد آنجا هستند! این شگردی روایی است مطابق با نوعی جادو، اما بر حس دنیای رؤیا میافزاید. رمان بیش از همه اینها فراواقعی (سوررئال) است.
در مقاله دوم، آگو آلوسا در این رمان شلوغ خیلی راحت از خواب به بیداری میلغزد و چندین شخصیتش را مدام در حال حرکت میبیند. «یکی از خطرهای اینهمه تمرکز بر رؤیا البته این است که سررشتۀ ابداعات خیالپردازانه ممکن است گاهی بهراحتی گم شود، اما آگو آلوسا ماهرانه از پس آن برمیآید – دستکم نه در ارائه واقعیتی که بهاندازه رؤیا متغیر و سرشار از حوادث است». اینطور که پیداست رمان «خوابدیدگان بیاختیار» در مکان پراکنده است، با داستانهایی که کمتر همپوشانی دارند -داستان عاشقانه، تحقیق در رؤیا، و فعالیت سیاسی ازجمله- همچنین فوران گذشته.
منتقد کامپلیت ریویو، معتقد است رمان «خوابدیدگان بیاختیار» سرشار از ارجاعات تاریخی است که برای خوانندگان خارجی که تاریخ سیاسی اخیر آنگولا را دنبال نکردهاند، چندان آشکار نیست. با این حال «رمانی گیراست، گرمی و نشاطی در زیر داستان میجوشد و سپس با قدرت تمام فوران میکند و اگر برخی رشتههای داستان کمی سست به نظر میرسد، رویهمرفته چفتوبست محکمی دارد. خواندنی لذتبخش و نگاهی جالب به تاریخ معاصر آنگولا هرچند در پایان خوشِ خوش بیاندازه مصّر است».
از منظر برخی منتقدان، همین دو رمان «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» کافی است تا منظری از کشوری به دست دهد که از گذشتهاش زخمهایی عمیق بر پیکر دارد و هنوز در نبرد است تا در آینده شفا یابد. «بر این پسزمینه آگو آلوسا داستانی به ما میگوید درباره رؤیاها و نقششان در بیداری».
منبع: شرق
نگاهی به دو رمان «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» نوشتۀ ژوزه ادوآردو آگو آلوسا
نگاهی به دو رمان «فرضیۀ فراگیر فراموشی» و «خوابدیدگان بیاختیار» نوشتۀ ژوزه ادوآردو آگو آلوسا
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…