نویسندگان/ مترجمانِ ایران
نظر علامه محمد قزوینی دربارۀ تدریس
نظر علامه محمد قزوینی دربارۀ تدریس
علامه محمد قزوینی کاملاً مستغرق در خواندن و نوشتن و یادداشت برداشتن و تحقیق بود. تدریس و سخنرانی و شرکت در کنفرانسها را دوست نداشت. «سروکلّه زدن با مردم» را دوست نداشت. معتقد بود این کارها و بخصوص تدریس او را از تحقیقات و کار کتاب دور میکند و وقتش ضایع میشود.
عبارات زیر را قزوینی سال ۱۳۰۸ خورشیدی در نامهای به دوستش ولادمیر مینورسکی نوشته است. مینورسکی از قزوینی دعوت کرده بود که برای دانشجویان ایرانی در اروپا، خطابههایی بخواند. قزوینی آن ایام در پاریس میزیست و وضع مالیاش چندان خوب نبود. شاید هم در ذهن مینورسکی بود که کمکی به قزوینی کرده باشد. کار آبرومندی هم بود. با اینهمه قزوینی پیشنهاد مینورسکی را نپذیرفت تا به کار تاریخ جهانگشا برسد و تصحیح آن را تکمیل کند. این روحیۀ تمرکز بر تحقیق و کار کتاب را از روزهای جوانی که در تهران بود داشت… گاهی پیش خودم فکر میکنم سلوک علامه قزوینی میتواند قرینه و امارهای باشد بر اینکه آنچه از زهد و ورع و همّت بلند مشایخ تذکرهالاولیا نقل شده بی چیزی نیست و ای بسا درست باشد. بخوانید:
«ورقهای را که در خصوص دستورالعمل برای طلاب ایرانی در اروپا ترتیب دادهاید، با کمال لذت خواندم. شهدالله که بهتر از این دستورالعمل نمیشود. فیالواقع سرکار خیلی حق به گردن ایرانیها دارید. این ورقه را باید به طهران به وزارت علوم فرستاد و باید به چندین هزار نسخه آن را و ترجمۀ آن را به فارسی منتشر نمود تا همه کس آگاه شود. ولی یک خواهش اکید سریعی از سرکار دارم و آن این است که اسم بنده را (که بدیهی است از راه لطف و مرحمت در این ورقه مرقوم فرمودهاید) قلم بزنید زیرا که این فقره بهکلی اسباب تلف وقت عظیم برای بنده خواهد شد زیرا که اگر یک میلیون به من بدهند، بنده نه وقت و نه حوصله کنفرانس دادن یا نطق کردن یا تدریس نمودن برای شاگردها دارم؛ وانگهی این نوع کارها باعث این میشود که کارهای بسیار مهمتری مانند طبع جهانگشای و غیره زمین خواهد ماند. بنده را خداوند برای این خلق نکرده است که سروکله با مردم بتوانم بزنم.
یاد دارم مرا در طهران در مدرسۀ افتتاحیه معلّم ادبیات فارسی نمودند. بنده روز سیّم ظهری استعفا دادم و آمدم به منزل و دیگر نرفتم و گفتم اگر مرا به دار بزنید، این کار کار من نیست؛ کسی دیگر را برای این کار پیدا کنید. این اطناب و تطویل را برای این میدهم که حقیقت حال خودم را برای سرکار شرح داده باشم که بدانید عذر نمی آورم و مانعی موقتی ندارم بلکه اصلاً و ابداً این نوع کارها از دست من ساخته نیست. پس مجدداً با اداء تشکرات صمیمیه، مستدعی هستم که در تمام نسخ این اوراق، اسم بنده را بهکلّی قلم بزنید به طوری که هیچ خوانده نشود.» (۱)
ظاهراً مینورسکی گمان کرد قزوینی با آن طبع ظریف و روح زودرنجش از پیشنهاد او رنجیده که چنین پاسخی داده است. این را گویا به قزوینی نوشت که او هم در نامۀ دیگری چنین پاسخ داد:
«اصلاً و ابداً بههیچ وجهمنالوجوه رنجشی ندارم از فقره اسم برای بنده بلکه فقط یادآور حضرتعالی شدم که این نوع کارها بسیار باعث اتلاف وقت است و منافی با گوشهگیری و اشتغال به بحث و فحص امر کتاب است. این جور کارها را من خوش دارم، نه کارهای پر قیل و قال و نطق و کنفرانس و خطابه و امثال ذلک را». (۲)
پانوشت
۱.دفتری برای ایران؛ نامههای فارسی به ولادمیر مینورسکی، به کوشش گودرز رشتیانی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص ۷۸.
۲. همان، ص ۷۹.
نظر علامه محمد قزوینی دربارۀ تدریس
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند