تحلیل شعر
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
به رضا جمالی حاجیانی شاعر در بوشهر
کامیار عابدی:
الف) انسانها پس از آنکه مدتی در دل تاریخ پیش رفتند، لاجرم به گذشتهٔ خود نگریستند. آنان در این گذشتهنگری، اغلب، با حکایتهایی دلاورانه، شگفتآور و وهمناک روبهرو میشدند. آن حکایتها به روزگار پیشاتاریخیِ انسانها مرتبط است – به روزگار اسطورهای و اسطورهها. البته، برخی از کشورها و ملّتها زودتر، و برخی دیرتر به این آگاهی از روزگاران متقدم و متأخّر خود دست یافتند. در مثل، شماری از تاریخنگاران هندی تأکید میکنند که با ورود سپاه محمود غزنوی، به ویژه، شخص ابوریحان بیرونی، دانشمند ایرانی (سدهٔ 11 م / 5 ه. ق) بود که نگاه تاریخی را با تألیف محققانهٔ خود به هند ارمغان کرد (ر. ک: تاریخ ملل، ص 32). گویی قبل از آن، مردم و نخبگان هندوستان در شناخت سرگذشت خویش، تفاوت چندانی میان زیست ذهنی و زیست عینی قائل نمیشدند.
ب) به نظر میرسد قلمرو ادبیات، و بهویژه شعر، از نزدیکترین قلمروها به جهان پیشاتاریخی محسوب میشود. زیرا، نویسندگان، و بهخصوص شاعران، این توانایی ذهنی را دارند که از زمانِ پیشِ رو به زمان گذشته روند و از زمان گذشته به روزگار نخستینهها. شاعران چه با هدف شناخت موقعیتهای انسانی و ملّی، و چه با انگیزههای روحی، فکری و اجتماعی از نیروی احضار و همنشینی قلمرو اسطورهها برخوردارند. نیک میدانیم که در شعر کهن فارسی، علاوه بر آثار حماسی، یعنی شاهنامهٔ فردوسی و پیشگامان و پیروان او، اسطورهها حتی در ادبیات عاشقانه و عرفانی نیز نفوذی درخور ملاحظه برجای گذاشته اند. در شعر متجدّد فارسی هم با وجود تأثیرپذیری از عنصر تاریخ و زمان، گاه اندک، گاه بسیار میتوان ردّپاهایی از رسوخ اسطورهها را شناسایی و بررسی کرد: نیما یوشیج برساختن یا احیای اسطورهٔ گمنامِ «مرغ آمین» را در یک منظومۀ گیرا سرلوحۀ کار خود قرارداد، و شاگردش، سیاوش کسرایی، بازسرایی حکایت اوستاییِ «آرش کمانگیر»را در منظومهای که بسیار زود به شهرت رسید.
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
پ) محمّد بیابانی (1381-1324) معلّم اسبق مدرسههای گناوه، دشتستان و بوشهر (در سالهای 1352 تا 1362) و صیّاد سابق آبهای خلیجفارس (در سالهای پس از آن) در دورهٔ دبیرستان در زادگاهش، بوشهر، شاگرد منوچهر آتشی بود و در دورهٔ تربیت معلّم در شیراز، شاگرد منصور اوجی. وی، که بدبختانه عمر کوتاهی داشت، در زمرهٔ شاعران نوگرایی است که به پیوند اسطوره با ادبیات توجه خاصّ نشان داده است. آثار منتشر نشدهٔ او تا دههٔ 1360، از قراری که خود مؤکد کرده، مشتمل است بر هفت دفتر شعر، شش منظومه، یک دفتر شعر به گویش بوشهر، یک رُمان و چند داستان کوتاه (ر. ک: حماسهٔ درخت، ص 5). گویا برخی از این آثار، در ضمن تکاپوهای سیاسی شاعر در دههٔ 1350 از میان رفته است. اما سرودههایی از وی، که از صافی چاپ گذشته است و به نظر میرسد اغلب آنها به دو دههٔ پایانی زندگیاش مربوط باشد، عبارت است از یک منظومه و چهار دفتر شعر – شعرهایی پیوسته یا گسسته. دو دفتر متأخر از این شاعر، پس از درگذشت او، با گردآوری و کوشش فرزند وی، آبتین بیابانی، و دو دوست ادبی جوانترش، سعید مُهیمنی و محمّد ولیزاده، منتشر شده است.
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
ت) منظومهٔ حماسهٔ درخت گُلبانو شعری است با وجه نمایشی که به قطعههای کوچکتر تقسیم شده است. این منظومه راویان مختلفی دارد. شاعر از بخشهایی از زیست و ماجراهای سهراب، افراسیاب و رستم، با اشارههایی چند به بخشهایی دیگر از شاهنامه و اوستا برای سرودهٔ خود الهام گرفته است (حماسهٔ درخت، صص 87 – 6). به نظر میآید بهویژه، حضور شخصیت گُلبانو، و نیز راوی در شعر حماسی و نوگرایانهٔ مورد بحث، حضوری است آگاهانه در راه وحدت بخشی به اجزای پراکندهٔ هر یک از سه قسمت منظومه. البته، شاعر بیرون از متن شعر نیز کوشیده است تا نام، نوع و شکلهای مختلف افسانهها و اسطورههای این منظومه را تحلیل و تبیین کند (همان، صص 163-89). بیشک، این پیآیندِ تفصیلی – بسیار تفصیلی – از ذهنی کاوشگر و جوینده خبر میدهد. اما به طبع، همراهی دانش با کلام شعری، آن هم در چنین کمّیتی، از حوصهٔ ذوق اغلب خوانندگان شعر – حتی خوانندگان خاصّ – فراتر جلوه میکند. علاوه بر این، هم در منظومه و هم در سرودهٔ بلند، چه در ادب کهن و چه در ادب مُدرن، کلام شعری گاه به صورت داستانی و در چهارچوبی روایی، و اغلب در موقعیتی جزء به جزء خوانده و درک میشود. چنانکه در مَثَل، در اواخر بخش دوم منظومه، راوی با ذهنی منسجم، زبانی پخته و خروشی رنجآور، با درهم آمیختن روزگار کهن و جهان مدرن، آوای خود را به گوش و چشم مخاطب رسانده است (ر. ک: نخستین شعر از بخش دوم مقالهٔ حاضر).
ث) در دفترهای بعدی بیابانی نیز حضور اسطورهها، گاه به صورت مستقیم و گاه به نحو غیرمستقیم، دیده میشود. البته، در شماری بسیار درخور توجه از سرودهها، این حضور با نوع خیالورزی پیچیدهٔ وی ادغام شده است. با آنکه محمد مختاری، منتقد و محقق ادبی با تمایل وسیع به شعرگویی، به شعر سپید موسیقیایی گرایش دارد و محمد بیابانی به شعر نیمایی – گاه وزنهای کامل نیمایی و گاه وزنهای مُنعَطِف – وجه اشتراک این دو را علاوه بر توجه به جهان اسطورهها، شاید بتوان پیش بُردن شعر از طریق بیانِ تصویری دانست. در واقع، هر دو شاعر وجه اندیشگی در شعر مدرن را از تصویرسازیهای پیدرپی – که کاری است بسیار دشوار – طلب میکنند (ر. ک: محمد مختاری: شاعر، صص 40 – 36). بدین ترتیب، در شعرهای بیابانی هم، مانند سرودههای مختاری، گرایشی آشکار به شکل / فرمگرایی جلب نظر میکند. در واقع، با وجود آنکه شماری از عناصر عینی در گوشه – کنار شعرها پراکنده است، اما کلیّت اغلب سرودهها مغلوب زیست ذهنی شاعر قرار گرفته است. نمونههایی از این دست، در دفتر زخم بلور بر زبانهٔ الماس قدری بیشتر، و در دستی پر از بریدهٔ مهتاب قدری کمتر است. اما در دو دفتری که در دورهٔ پسامرگ شاعر منتشر شد، و آشکار نیست که آیا به تمامی متعلّق به قبل از حماسهٔ درخت گُلبانو است یا نه، موقعیتِ به نسبت متعادلتری از ترکیب اسطوره و تخیّل و اندیشه دیده میشود. البته، ناگفته نخواهد ماند که در بخشی از شعرهای این دو دفتر هم، گاه شمار ترکیبسازیهای تشبیهی و استعاری از حدّ و حدود ساختار زبان متعارف شعر فارسی بسی بیشتر است (برای مرامنامهٔ ادبی شاعر در زمینهٔ شعر مدرن ر. ک: زخم بلور، صص 18 – 8).
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
ج) با این همه، تمایل بیابانی شاعر، در هر دو دورهٔ شعرگوییِ موجود از او، به زیست ذهنیِ دایرهوار و نه خطّی، مرتبط است با نگاه اسطورهکاوِ وی در شعر. او زندگی و سرگذشت آدمی را، از گذشتهای بسیار مهآگین تا امروزی بسیار روشن، در چهارچوب استمرار اسطورههای خُرد و کلان درک و واگویی میکند. درواقع، در ذهن و زبان این شاعر، شاید به امیدِ رهایی از برزخ عصری که در رنج و خِفّت و ضلالت غرقه است، اسطورهگرایی، بهنوعی، کارکرد تعالیاندیشی یا فرا-روی را بر عهده داشته است. شاعر علاقهمند بلکه مُصرّ است که واقعیت را به خیال، و خیال را به اسطوره تبدیل کند. آنگاه از خواننده یا شنوندهٔ شعرهایش (از آن رو میگویم «شنونده» که شعر اسطورهای نیز مانند شعر حماسی، بیشتر نیاز به شنونده دارد تا خواننده) میخواهد تا اسطوره را به خیال، و خیال را به واقعیت برگرداند (البته، نقش اسطوره در تبدیل واقعیت به خیال، نکتهٔ پنهانی نیست. ر. ک: جامعهشناسی هنر، صص 25-19). به نظر میرسد راوی در جهانی اَبرناک با عناصر و شخصیتهای شعرش در حرکت است: گاه آنان را به سخن وامیدارد، گاه از آنان سخن میگوید، و گاه به تفسیر موقعیت آنان و خود میپردازد. اما نکته اینجاست که راوی در این جهان غریب و شکن در شکن، اگرنه همیشه، دستکم اغلب، در شعاع حیرتِ زیست اسطورهورزی و خیالپردازیهای خود محصور است. از این رو، خواننده یا شنوندهٔ این شعرها نه با شکل / فُرمهای مستقل و متناسب با هر شعر، که با یک کلان- شکل / فُرم روبهروست. چنین خواننده یا شنوندهای دو راه بیشتر ندارد: یا بایستی این کلان- شکل / فُرم را دریابد و بپذیرد، یا به کلّی از آن امتناع کند و به کنارش نهد.
چ) نگاه اسطورهای به جهان، هم فضای شعرهای بیابانی را غنی کرده است و هم مخاطبانش را محدود. به نظر میرسد فشردگی و تراکم کلام در جوار اتّساعِ تخیّل، موقعیتی کمابیش سوررئالیستی به سرودههایش بخشیده است. در واقع، بر اساس این پنج دفتر میتوانیم کمابیش سیمای شاعری را بازشناسی و بازیابی کنیم که از روزگار خود سخت دلزده است، از اسطورهها برای خود جهانی دگرگونه ساخته است، و به زیست روزانهٔ خود، از رؤیاهایی پیچدرپیچ خوراک میدهد. اما پرسش پایانی شاید این باشد که آیا آوای ریزبافت، تخیّلمحور، تصویرگرا و اسطورهاندیش او، چه در محفلهای دوستانه و چه از راه انتشار آثار، بهخوبی خوانده و شنیده شده است؟ در پاسخ باید گفت که این آوا، هم در جهان آرمانگرا و هم در روزگار آرمانگریز، چندان به مطالعه در نیامده و به گوشها نیز نرسیده است. زیرا، در آن زمانه، شعر نیازمند «پیام آشکار» دانسته می شد، و در این دوره، بینیاز از آن. بدین ترتیب، اگر بخواهیم از تعبیرهای خود وی برای شناخت شعرش بهره بریم، شاید بتوانیم بگوییم که سرودههای محمد بیابانی، این معلم،صیاد و شاعر شریف و کوتهزندگانی، در حدِّ فاصل دو دورهٔ پُررنج نیمه تا اواخرِ سدهٔ بیستم میلادی، ناسورِ حیرتی است بر زمین، و بر دلِ خود شاعر!
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
ح) در بخش دوم این مقالهٔ مختصر، پنج نمونه از سرودههای وی، که پیچیدگی آنها اندکتر و مطبوعتر است، در دسترس خوانندگان و شنوندگان شعرهای او قرار میگیرد.
○ [زال انتظار]
«دیو دروج
سایه فکندهست
بر نبض کُندِ شهر
تا گیسوان سرخ بشارت
داس بلند نهان دست میکشد
بر تارک شکافتهٔ زال انتظار
از نای اختر شیونکار
نخ در نخ و گرهگره
اشباح بیشکیب
چرم چراغ میدرند و
ذائقهٔ فریاد
غول از تنورهٔ اوهام میوزد
بر آبشیب شب
میپیچد آه رود
میجوشد هول حاصل از اندیشهٔ زمان
وین بسته پای به زنجیر اهرمن
هر دم چو گریه فرومیرود به چشم
و آن بُرده راه تا به حنجرهٔ کولاک
پا مینهد به ذهن یخزدهٔ تیرنگ
سرخ و سپید و زرد»
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس(حماسهٔ درخت، ص 57)
○ تا چند سایه فاصله یا کمتر
دیدی، زمین مجال سپیدی نیست
یا کوکبی خمیده بر ورم ماهور
هر سو که پلک میکشدم
کومهها تهیست
استاده در بلم
از پهنهٔ ردای بلندش
بر آب میچکد
آن صخرهٔ شکسته، که مأوای ماهیان
از گوشهٔ جنوبی آن، میخورد خراش
کوتاهست حوصلهٔ هستی
پیدای بادبانش، اگر آسمان تهی
پارو که پا نهاد به گِل
از هرچه درد و دامنه، روگردان
لنگر کشید باد
ترسی تپنده میخزد اکنون
در خون و راه
که گم میشود مدام
در زیر پای موج
خم میشود زمان و
بر سفال کهنه، تو را نقش میزند
ایران، همیشه رازیانهٔ رویاست
هفتاد گور بعد
ماه وطن ندیده
از فراز فاصله یا کمتر
گور تو را، که زورق خُردیست
با هفت شاخه، قوس و قزح
میدهد عبور…
(دستی پُر از، صص 27-26)
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
○ [آسمان از دو سوی مه]
کاسه در کاسه، کبک با آهو
توشهٔ بالهاست لختی خاک
هم بدانسان که شانهبرشانهست
مکنت پابهماه و فقر کبود
وآنطرف، در جنون نیلی قرن
جایی از مرگ با جهان برجاست
راهم از شرم میچکد باهم [برهم؟]
از تمنّای سایه و افسوس
هاله بر آبراه ماهیها
ضجّهٔ مار چون شود تفسیر
تا که جاریست زهر با دندان
کفشک از آب میجهد، شاید
آنچه را ماهیان ندانستند
با تقلای تو وصله کنند
آبگشت دوگانه، شاعر نیست
کوچتاکوچ، بوکِشان بر خاک
گردش گوش ماهی ادراک
در تمنّای خفتهٔ پیکو
زائر زعفران و ارواحم
مردهریگیست حصّهٔ ناهید
با دو بال غریب بازیگوش
اطلس عافیت چه رنگین است
سرخ چون چشم لقمه اندر دام
آسمان از دو سوی مِه جاریست
(به سالگرد، صص 58- 56)
محمّد بیابانی: شاعر، معلّم، و صیّاد آبهای خلیجفارس
○ [ناسور حیرت]
بااینهمه، زئوس
کفّارهٔ جهالت فردا را
بر دوش میکشد
تا فصلهای خلسهٔ مفتوح
از نعلبند آبی آتش
زیتون و زندگان را
زانوی خسته ز سیّارههای دور
پیوند بگسلد
گردوبُنان حادثه
بر گِرد صخرهها
خم میشوند و باد
دستی به شانه میزند و
باز میرود
احساس بیقرینهٔ جامیست
لببهلب
باران در این دیار
مضراب التماس خدایان را
در چارسوق نان و نوحه و تنبور موج
تن شور حیرتند
سرتاسر جهان و دلم را
آه
ناسور حیرتاند…
(به سالگرد، صص 84-83)
○ [بر التجای زمین]
زمین به وسعت ساق تذرو
رنگین بود
در ابتدا، که جهان با لبان خستهٔ وهم
به دور ثانیهها میکشید چلّهٔ ورد
زمان
کلالهٔ مردی در آبراه تپش
و باد
به گرد دایرهای بسته
زهر چرکین بود
شکوهِ وسوسه میزد
شبانه خشت به خشت
کلاف آبی خمیازهٔ سمندر را
به صخرهها، انسان
نه جلبک است و نه کژدم
درون معدهٔ معدوم خاک میلولد
زلال دانهٔ الماس قامت انسان
و تاک تُرد هوا
سبوی تشنگی سارها
زند بر سنگ
نمای آبی ابر بهار
رنگین است
هزار مرتبه ار با دو چشم خود دیدی
که باد میزد چنگ
بر التجای زمین-
و آفتاب رها میشد از کبودهٔ خون
(به سالگرد، صص 86-85)
آبان 1399
فهرست منابع و مآخذ
دفترهای شاعر:
1. حماسهٔ درخت گُلبانو (مرکز، 1369، 165 ص).
2. زخم بلور بر زبانهٔ الماس (مرکز، 1373، 94 ص).
3. دستی پُر از بریدهٔ مهتاب (نیمنگاه، 1380، 135 ص).
4. به سالگرد تماشای آب در پاییز (داستانسرا: شیراز – تهران، 1390، 242 ص).
5. سار صبور بر صنوبر آتش (داستانسرا: شیراز – تهران، 1390، 144 ص).
آثار دیگران:
6. تاریخ ملل (چهگونه هویت ملّتها شکل گرفت، پیتر فورتادو، ترجمهٔ مهدی حقیقتخواه، ققنوس، چ 3، 1398).
7. جامعهشناسی هنر (امیرحسین آریانپور، انجمن کتاب دانشجویان دانشکدهٔ هنرهای زیبا، 1354).
8. محمد مختاری: شاعر و تحلیلگر شعر (ک. ع، جهان کتاب، س 22، ش 10-9، آذر – دی 1396).
منبع: نشر نخست این مقاله: مجله «جهان کتاب»(س25، ش9-10، آذر-دی 1399)
مطالب بیشتر
1. چند کتاب تازه از کامیار عابدی
2. کامیار عابدی: شعر در زمانۀ بحران
3. بررسی رویکرد حافظ و سعدی در مواجهه با قدرت
4. بررسی گوهر اشک سرودۀ پروین اعتصامی
5. از مصاحبت آفتاب نوشته کامیار عابدی
7. گفتگویی گمشده؛ شاملو، اخوان، فروغ و سهراب در صحت با گردهاری لعلتیکو
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…