با ما همراه باشید

نقد و بررسی کتاب

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا، براهنی دربارۀ سد و بازوان سرودۀ طاهره صفارزاده

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا براهنی و م.آزاد

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا براهنی و م.آزاد

حقوقی که در مقدمه‌ئی طولانی، اشعار سد و بازوان را یک اتفاق مهم در شعرِ نو پیشرو دانسته بود، با اعتراض شدید شاعران و منتقدینی چون محمود آزاد، جواد مجابی، محمدعلی سپانلو، اسماعیل نوری‌علاء، روبه‌رو می‌شود.

محمدعلی سپانلو طی یادداشتی تحت نام «شاعره‌یی که به زبان خارجی چیز می‌نویسد»، معتقد است که:

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا، براهنی دربارۀ سد و بازوان سرودۀ طاهره صفارزاده

« […] مجموعاً سد و بازوان در سطح متوسطی جریان دارد، چون اولاً تجربه‌های خانم طاهره اغلب نقلی است. علی‌رغم اینکه مناظر بسیار دیده و اقالیم درنوردیده است ذهنش عکسبرداری کرده و رتوش مختصری در محفوظات صورت داده است. ثانیاً حتی یک استنباط مدرن نیز کافی نیست. [از] مدرنیسم فقط به دیگر بودن قانع است؛ این استنباط باید در بوتۀ جان آدمی گداخته شده، فرم اصیل بگیرد. […] زبان خانم صفارزاده با زبان فارسی ما قطع‌رابطه دارد. البته سدوبازان ترجمۀ شعرهایی است که اصلاً به انگلیسی نوشته شده، اما [در] آنجا [هم] که شاعره مستقیماً به فارسی نوشته، فرقی با ترجمۀ انگلیسی دیده نمی‌شود.»

اسماعیل نوری‌علاء در پاسخ به مقالۀ حقوقی، در مقاله‌یی تحت عنوان «انسان_خدایان معاصر» و عنوانِ فرعی «شعبده‌بازی لفظی برای اشعاری بی‌اعتبار» و «روشنفکران ما خانم‌های جدی را بیشتر دوست دارند»، نوشت:

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا، براهنی دربارۀ سد و بازوان سرودۀ طاهره صفارزاده

«[…] در دورۀ ما، سرپیچیِ آگاهانه در برابر سنت‌های شعر نیمایی را، نه اشعار بی‌فروغ و ترجمه‌ئی خانم طاهره صفارزاده، بلکه شعرِ سرشار از تمثیلِ غنی احمدرضا احمدی به چنان قدرتی ممکن ساخته است که شعر معاصر، ادیات معاصر، و حتی کاریکلماتورنویسی رایج این روزها به آن آغشته است. […] مُشکل روشنفکران ما در برابر احمدی _و نه شعر احمدی_ این است که نامش فروغ یا طاهره یا «لیلی» نیست و چند سالی را در فرنگ به سر نبرده است.»

دکتر رضا براهنی که پیشتر، در جریان «جایزۀ کتاب شعر سال»، در برابر رأی کمیتۀ داوران ایستاده بود و در رد رأی آنان، شعرِ طاهره صفارزاده را قرار داده و نوشته بود که:

نظر سپانلو، حقوقی، نوری‌علا، براهنی دربارۀ سد و بازوان سرودۀ طاهره صفارزاده

« اگر کمیته، شاعره‌یی برای جایزه پیدا نکرد، دلیلش این نیست که چنین شاعره‌یی نداریم. طاهره صفارزاده یکی از بهترین شاعرهای معاصر است. […] و همین جهش‌هاست که حتی اعتقاد مرا در مورد شعرهای فروغ نسبت به ده سال پیش عوض کرده است.»

در بحبوحۀ حملاتِ دسته‌جمعی شاعران و منتقدین به طاهره صفارزاده، نظرش عوض می‌شود و می‌نویسد:

« […] اشکال بزرگ شعر واره‌های طاهره صفارزاده در این نیست که این شعرها در مقام مقایسه با شعر جدید جهان، به راستی جدید هستند؛ چرا که اصلاً جدید نیستند و اگر کسی شعر غرب را خوانده باشد و تمایلات شعر جدید جهان را هم شناخته باشد خواهد دانست که شعرواره‌های طاهره صفارزاده، در مقام مقایسه با آن‌ها اتفاقاً بسیار هم کهنه است، و این شعرواره‌ها، به عنوان شعرهای جدید و جدا از شعرهای جدید دیگر، اشخاصی را فریب می‌دهند که شعر جدید غرب را _ که شعرواره‌های صفار زاده، توسری خوردۀ آن شعر است_ نشناسد. آنوقت باید دید با معیار شعر جدید ِ فارسی و شعر سنتی فارسی، کج کردن سرِ قاطر و ابوطالب گفتن، [اشاره به شعری از صفارزاده] کجایش نو و کجایش سنتی است. من می‌گویم، نه سنتی است و نه نو، آنچه نیست همان شعر است.»

و م.آزاد، یادداشتی تحت عنوان «شعری انباشته از اداهای روشنفکرانه» در صفحات «هنر و اندیشه» روزنامۀ کیهان می‌نویسد و شعر صفارزاده را مردود می‌شمارد…

در چنین فضایی است که محمدرضا فشاهی، شاعر موج‌نوییِ جامعه‌گرا، در نامۀ سرگشاده‌یی به طاهره صفارزاده _که در فردوسی چاپ می‌شود_ می‌نویسد:

«خانم صفارزاده عزیز! چرا به شعر شما می‌تازند؟»

و می‌نویسد:«مسخره است که م.آزاد که سال‌ها از حمایت یک روابط عمومی قوی (سیروس طاهباز) برخوردار بوده، در نقدی بی‌پایه و نثری سست، شعر شما را «تظاهرات روشنفکرانه» می‌داند. جواد مجابی با لحنی طنزآلود، شعر شما را به مسخره می‌گیرد. سپانلو و نوری علاء بسیار بی‌انصافانه‌تر از آن دو بر شما و شعر شما می‌تازند. نوری علاء که سال‌هاست وظیفۀ سرپرستی و قیم [قیمومیت] و روابطِ عمومی احمدرضا احمدی را دارد، شعر او را در مقابل شعر شما قرار می‌دهد که حتی نام کتابش توهین مستقیمی به زبان فارسی است. […] نام کتابش من فقط سفیدی اسب را گریستم خیانت آشکاری به زبان و فرهنگ یک ملت است […].

و او علت این حملات یکپارچه را، یکی، نداشتنِ روابط عمومی قوی با شاعران و منتقدین؛ و دیگر، ترسِ آن شاعران_ منتقدین از ظهور یک شاعر قوی می‌داند.

فشاهی می‌نویسد:

«[…] دیگر اینکه چرا همه دربارۀ تو می‌نویسند و مثلاً  اگر قرار است آقایانِ سپانلو و نوری علاء و مجابی و آزاد و دیگران نقد شعر بنویسند، دربارۀ کتاب شکفتن در مه آقای شاملو نمی‌نویسند که یک شعر بیست صفحه‌یی ایشان در این کتاب، یکی از وحشتناک‌ترین [بدترین] شعرهای روزگار ماست. چرا آقایان خطر نمی‌کنند و دربارۀ شعر شاملو نمی‌نویسند.»

و سرانجام می‌نویسد:

«تو شعرت را بنویس، همانگونه که الیوت ‌وار نوشته‌یی:

هیچ توفانی به پراکندن برگ‌های غایب‌شان قادر نیست.»

شعری از مجموعۀ سد و بازوان را با هم می‌خوانیم:

بازوانم بوی سد شکسته را دارند

هیچ توفانی به پراکندن برگ‌های غایب‌شان قادر نیست من این را می‌گویم و وارد قبرستان درخت‌ها می‌شوم (جاذبه‌یی بیست و پنج دقیقه از شهر آیوا) از لابلای ستون‌های قهوه‌یی و درگاه‌های تودرتو می‌گذرم هیچکس جلو مرا نمی‌گیرد که بپرسد کیستم و با چه کسی کار دارم بیماری هرچه بود یک آغوش یک مهندس سد یک سیل لوح گوری و دسته گلی به یادگار نگذاشت پس من بی‌نامی را لمس می‌کنم هوا را رنگ‌های غروب را و قامت‌های بلند مرگ را تا ثابت کنم که دیگر هیچکدام منظره نیستند (همیشه عاجز بوده‌ام که بگویم در برابر یک منظره چه احساس می‌کنم) بازوانم ادامۀ پاهایم در قیام‌های بیهوده‌شان بر گرد تنه‌های خاموش درختان می‌پیچند درختان با چشم‌های آبی سبز قهوه‌یی‌شان به من خیره می‌شوند بازوانم حس پیچک‌ها را دارند آیا همیشه حس پیچک‌ها را داشته‌اند آیا مادرم که دلگیر است که ماهی یکبار هم نامه نویسم تعجب خواهد کرد اگر بداند بازوانم پیچک آفریده شده‌اند خانم صاحبخانه در اتومبیلش در جاده انتظار مرا می‌کشد و غر می‌زند که این درختان به درد الوار هم نمی‌خورند

می‌دانم دیرگاهی است که اینجا مانده‌ام اما آیا از کسی تقاضای تسلیتی هم کرده بودم

منبع

تاریخ تحلیلی شعر نو

شمس لنگرودی

نشر مرکز

جلد چهارم

چاپ ششم

صص224-218

 

 

 

برترین‌ها