نوبلخوانی
نام من سرخ اثرِ اورهان پاموک به چهار روایت
نام من سرخ اثرِ اورهان پاموک به چهار روایت
گزارش نشست کتاب نام من سُرخ با حضورِ:
عرفات دنیز، امیرعلی نجومیان، تهمینه زاردشت و عینله غریب
پستمدنیسم، احیاگر سنتها!
عرفات دنیز، دیدگاهها و رویکردهای پاموک در رماننویسی و همچنین ویژگیهای آثار وی را تشریح کرد. دنیز گفت: آثار اورهان پاموک، نمونههای بسیار خوبی برای درک طرز زندگی غربیشده هستند. بر همین اساس، نماینده آکادمی نوبل ادبیات، در مورد پاموک چنین نظری ابراز داشته است: «پاموک، رمان ما را به شکل متفاوتی به خود ما ارائه کرد.» او، هم تمدن شرق و هم تمدن غرب را به لحاظ مضمون و صورت در آثار خود مطرح کرده است. پایه و اساس رمانهای پاموک، بر تاریخ و هویت عثمانی و ترک بنا شده است. برای وی، پایهریزی هویتی که از یک سو در هماهنگی با سنت و از سوی دیگر در هماهنگی با افکار مدرن غربی قرار دارد، پایه و اساس هر چیز است. به نظر من در آثار پاموک، طرح موضوعاتی همچون تاریخ، فرهنگ و هویت، از دو منبع ملهم است.
وی، در تشریح اولین آنها تصریح کرد: تجربهی پاموک، برگرفته از زندگی و تفکر اطرافیانش دربارهی زندگی، است. محیطی که او در آن رشد کرده است، از اولین جاهایی است که به تمدن غرب تمایل نشان داده است. او، علاوه بر اینکه در آثار خود از فرهنگ کلاسیک بهره بسیاری برده است، وقتی متاثر از تفکرِ غربی میشود، در نگاه به اطراف خود، تنها آن دسته از آثارِ دورانِ عثمانی را میبیند که آه از نهادش برمیآورد. پاموک، در کتاب «استانبول»، چگونگی کارکرد ذهن یک هنرمند، و همچنین مواردی را که خود تحت تأثیر آن قرار گرفته، و نوع نگاهش به دنیا را، نشان میدهد. در مرحلهی بعدی، طرزِ فکرِ خانواده و نوع تفکر سیاسی وی، از عناصر مهمی است که در آفرینش قهرمانان رمانهایش، اثر به سزایی دارد.
دنیز، ضمن اشاره به مصادیقی برگرفته از آثار پاموک بهویژه استانبول، افزود: در این کتاب، شهری که روز به روز بزرگتر و فقیرتر میشود و قصرهایی که ویران میشوند و به جایشان آپارتمان ساخته میشود، منعکسکننده واقعیت هستند. در استانبولِ غمبارِ اورهان پاموک، تنها فصلی که وجود دارد شبیه زمستان است، یا شاید کمی پاییز؛ اما هیچ نشانهای از ماههای بهار که سرشار از رنگ است، وجود ندارد. او حتا عشقِ اولِ خود را در تابستان تجربه نمیکند، گویی منتظر است که با سرد شدن هوا، روحیه خود را بازیابد. تصاویرِ سیاه و سفید این اثر، آکنده از مناظر برفی، مه آلود، خلوت، از خود بیگانه و محزونِ استانبول هستند. پاموک معتقد است که دوران کودکیاش را نه در یک شهرِ بزرگِ دنیا، بلکه با حسِ زندگی کردن در یک شهرِ بزرگ و فقیرِ حاشیهای گذرانده است.
وی در ادامه، دومین منبع الهام پاموک در خلق آثارش را، رویکردهای پست مدرنیستی وی دانست و ضمن بازتعریف اجمالی مدرن و پست مدرن، افزود: پستمدرنیسم هم با سنت و هم با مدرنیسم در ارتباط است. اورهان پاموک در حین شکلدهی کارهای خود، از سنت شرقی به عنوان یک گنجینهی باارزش بهره میبَرَد و آزادانه صورتهای مختلفِ سنت را در آثار خود به کار میبرد. عنصرِ بینامَتنیَت که یکی از مفاهیم مهم پست مدرن است، در «کتاب سیاه»، «نام من سرخ» و دیگر آثارِ پاموک جای گرفته است. «برنا موران» پژوهشگرِ معاصر ادبیات ترک معتقد است که میانِ «کتاب سیاه» و سنتِ داستانهای شرق رابطهای وجود دارد و پاموک از مثنویهای تمثیلی برای توصیفِ فلسفهی عرفانی استفاده کرده است. اورهان پاموک به طور خاص از فرهنگ ایران و عثمانی استفاده کرده است. میتوان به تاثیر وی از آثاری چون خسرو و شیرین نظامی، شاهنامه، هفت اورنگ جامی، احیای علوم غزالی، خمسهی نظامی، شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، گلستان، مخزن الاسرار، کلیله و دمنه، هزار و یک شب، مثنوی مولوی و افکار محی الدین عربی اشاره کرد.
دنیز افزود: به نظر من اورهان پاموک، توانسته است با جسارت و صمیمیت خاص خود از موضوعات گوناگون صحبت کند. برخی معتقدند که وی شرق را از نگاهِ غرب میبیند؛ در دورانِ جمهوریت، مدرنیزه شدن، به مفهومِ غربی شدن به کار گرفته میشد؛ به این دلیل، فرهنگ و شخصیتِ کلاسیک، کنار گذاشته شد، ولی پاموک با ارائهی واقعی یا ساختگیِ فرهنگ و شخصیت، ادبیات کلاسیکِ ترک و ایران را به گروه زیادی از خوانندگانِ دنیا شناساند.
حرکتهای کاتورهای!
غریب، انگیزهی خود از روی آوردن به امر ترجمه را بازگو، و تصریح کرد: وضعیت نامطلوب مطالعه در کشور ما، به ویژه در حوزهی فلسفهی هنر، مسالهای در خور توجه ویژه است؛ حال آنکه در غرب، مفاهیم بنیادی فلسفه و فلسفهی هنر، غیر مستقیم و ضمنی در بطن آثار هنری مطرح میشود؛ و این رویکردی مطلوب است. من قادر به اتخاذ چنین رویکردی نبودم، لذا استفاده یا سوء استفاده از ترجمه را برگزیدم.
وی، ضمن اشاره به مباحث پاموک دربارهی پیرنگ، سخنان خود را حول همین موضوع آغاز کرد و گفت: با نگاه به آثار پاموک، میتوان دریافت که او به همان اندازه که در روایت، به مفهوم غربی آن، مهارت دارد، در حکایت به مفهوم شرقی آن نیز، مسلط است. به عبارت دیگر، آثار او همان قدر که روایتگونه هستند، حکایتگونه نیز هستند. اوج این رویکرد در رمان کتاب سیاه، مشهود است. در یک سوم ابتدایی رمان، وجه مسلط همان وجه روایتگونه یا غربی است.
غریب، به مصادیقی در تایید این مدعا اشاره کرد و ادامه داد: از این حیث، شاید بتوان این قسمت را به اودیسهی هومر تشبیه کرد؛ یا حرکت شخصیت اصلی داستان را به حرکت انتقالی زمین. در یک سوم بعدی، با توجه به آنچه روی میدهد، صراحت معنا رنگ میبازد و وجه شرقی نمایان میشود. در این قسمت، رویکردهای شخصیت اصلی را میتوان به حرکت وضعی زمین تعبیر کرد. اما در یک سوم انتهایی، وجه حکایتگونهی شرقی، وجه غالب است. با توجه به رویکردهای شخصیت، میتوان دریافت که اجزای موجود، به رغم وجود برخی تضادها، عضوی از یک مجموعهی واحد هستند. در این قسمت، بر خلاف قسمتهای پیشین، تمامی اشارات متوجه شرق و حکمت و عرفان شرقی است.
وی ادامه داد: به عبارتی، موضوع «وحدت در عین کثرت» در این بخش از رمان مورد تاکید مولف است؛ بدیهی است که این رویکرد بر طرح مفهوم جستجو در تعاریف شرقی، دلالت دارد. شخصیت، دیگر در جستجوی غیر نیست، بلکه خود را میجوید. این همان بحث متداول عرفان شرقی است؛ وحدت وجود. بر این اساس میتوان عملکرد شخصیت را به نوعی حرکت درون مولکولی یا کاتورهای تشبیه کرد.
غریب در انتها، بر انگیزههای خود از ترجمهی آثار پاموک تاکید کرد و ادامه داد: کتاب سیاه، در زیر ساخت خود به مباحث بنیادین ادبیات میپردازد. میتوان از این منظر، به انحا متفاوت، مستقیم و یا غیر مستقیم، این رمان را بررسی کرد. از اینروی مباحث بنیادین ترجمه، در این اثر مدنظر قرار میگیرند؛ مسائلی چون: آیا مترجم میباید چون یک ماشین، مشتی لغت و واژه را از یک زبان برگیرد و به فنی ترین شکل ممکن به یک زبان دیگر برگرداند؟ یا نه به مفهوم بینامتنی، او به اندازهی مولف در خلق اثر به زبان مقصد، نقش دارد؟ این متن است که ترجمه می شود یا اثر؟ الهام ادبی چه وقت به اقتباس تبدیل میشود و رابطهی این دو با سرقت ادبی چیست؟
وی در پاسخ به این مسائل، ضمن اشاره به فصلی از کتاب سیاه، گفت: «نوشتن هنری است که ما از طریق آن میتوانیم از چیزهایی بسیار بیارزش چنان بگوییم که گویی بسیار با ارزش هستند، و از چیزهای بسیار با ارزش چنان که گویی بسیار بیارزش هستند.» آیا چنین است؟ آیا هنر نوشتن یا ادبیات هنری، اینگونه است؟ همانطور که میبینید این رشته سر دراز دارد.ن
نام من سرخ اثرِ اورهان پاموک به چهار روایت
عشق در نقش اول
زاردشت، ابتدا شرحی اجمالی از زندگی پاموک ارائه کرد. وی سپس در خصوص برخی ویژگیهای رمان نام من سرخ گفت: پاموک خود این اثر را رنگ به رنگترین کتابش توصیف میکند، و دربارهی نام آن میگوید: «نام کتابهایم را نمیتوانم به آسانی انتخاب کنم. این رمان در آستانهی اتمام بود که «نام من سرخ» به ذهنم رسید اما زیاد نپسندیدم. نام قبلی کتاب، عشق در نقش اول بود. عشق خسرو به شیرین را در نظر داشتم که اولین بار با دیدن نقش شیرین عاشقش میشود.» نام رمان یادآور رمان دیگری است از امبرتو اکو: «نام گل سرخ». شباهتهای متعدد این دو رمان محدود نمیشوند به اینکه هر دو آنها تاریخی هستند و ماجرای قتلهایی را روایت میکنند که در اثر تقابل افکار سنتی با اندیشههای نو به وقوع پیوستهاند.
وی ادامه داد: هر دو نویسنده از تقسیمبندیهای مذهبی برای ساعات شبانهروز (نام گل سرخ: ساعات پیروان بندیکت؛ نام من سرخ: اوقات شرعی) استفاده کردهاند. در هر دوی این آثار، کتابخانه تحت کنترل نهاد قدرت است. هر دو کتاب، نقش شکنجه، تفتیش عقاید و شاهدبازی را در قرون تاریک تاریخ بشریت به تصویر میکشند. در هر دو رمان، کتاب، نقش مخفی وجود دارد که در دست قاتلی است. میتوان تمام این شباهتها را تحت لوای موضوع «خنده» شرح داد. یورج در «نام گل سرخ» میگوید: «مسیح هرگز نخندید.» اکو اشارههای فراوانی به این موضوع دارد: نهادی که در پی اعمال اتوریتهی خویش است، خنده را مذموم میشمارد، چون جدیت افکار و اعمال را متزلزل میکند و فرصتی برای دیگرگونه اندیشیدن و فرصتی برای نقد فراهم میکند.
زاردشت، ضمن پرداختن به ویژگیهای زبانی و روایی این اثر، تاکید کرد: زبان گویای نه تن از راویان، در واقع مداحی است که نقشهایی را به سبک نو بر دیوار قهوهخانهای آویخته و از زبان نقشها به نقالی و انتقاد مشغول است. نقاشان این نقشها از سبک سنتی مینیاتور، عدول کرده، به نوعی رئالیسم روی آوردهاند. سبکی که به زعم فضای حاکم، مخالفت با اوامر الهی محسوب میشود. در این میان تفاوت بارزی بین نگاه پاموک و اکو وجود دارد. نام گل سرخ تنها یک راوی دارد. خواننده تمام حوادث را از دریچهی نگاه یک راوی میبیند، از نگاه او به جهان داستان مینگرد، از نگاه او قضاوت میکند، و از نگاه او با داستان همپا میشود. راوی نام گل سرخ، در عین اینکه نوآموزی است تشنهی دانستن، روایت داستانی را به سمت همان اتوریتهای میکشاند که اکو قصد انتقاد از آن را دارد. حال آنکه راویان متعدد نام من سرخ، اتوریتهی راوی تک صدا را میشکنند. حتی در این میان قاتل، دو صدا، دو لحن و دو نام دارد.
وی افزود: پاموک حتا با تکنیک داستانی، به چندصدایی اعتبار میدهد و بسنده نمیکند به اینکه تکصدایی را صرفاً در متن رمان و در خلال بحثها و گفتوگوها و روایت حوادث به چالش بکشد. برخی از راویانی هم که برای رخنه در ساختار تکصدایی برمیگزیند، عناصری هستند که ساختار تکصدا با آنها در تقابل و کشمکش همیشگی بوده است. مانند شیطان و زن.
زاردشت، توجه به مخاطب را از دیگر ویژگیهای این اثر دانست و تاکید کرد: برخی شخصیتها، جای جای رمان، خواننده را مخاطب قرار میدهند. مثلاً در صفحهی ۷۳ خواننده چنین مخاطب قرار میگیرد: «من زیبا و فهمیده هستم، و از اینکه مشغول تماشای من هستید، خوشحالم. شاید هر از گاهی دروغ بگویم، اما فقط به این دلیل است که دربارهی من فکرهای ناجور نکنید.» از جملهی مسائلی که در زمینهی ترجمهی این رمان قابل طرح است: تفاوت لحن روایان، اسامی و القاب، و پاورقیهای فراوانی است که به ترجمهی این کتاب اضافه شده است. نام من سرخ بیست راوی دارد. در خصوص پاورقیها، باید بگویم، با اینکه ممکن است مطالعهی پاورقی مخل خواندن باشد، اما گریزی از آن نیست. بدون آشنایی با جغرافیا، تاریخ، اشخاص و حوادث، رمان نام من سرخ، تنزل میکند به رمان زردی که صرفاً برای گذران وقت خوانده میشود. جملات طولانی، نکته سنجی و شاید پرگویی پاموک، علاوه بر شباهتی که به ریزهکاری مینیاتورها دارد، نشانهی تعلق او به پیشینه و سنتی عمیق است. تعلق به شهری مانند استانبول خود به تنهایی کافی است تا مصالح و فضای داستانی رمانهای متعدد این نویسندهی شهیر را فراهم آورد.
نام من سرخ اثرِ اورهان پاموک به چهار روایت
زیبایی امری گفتمانی
نجومیان نیز مباحث خود را حول کتاب نام من سرخ طرح کرد و آن را از دو جنبه حائز اهمیت دانست. وی در اینباره گفت: به نظر میرسد این رمان، اثریست هم دربارهی زیباییشناسی، و هم حاوی دغدغهی همیشگی مولف؛ تنش بین دو گفتمان. جالب توجه است که همین اثر پاموک را به عنوان یک نویسندهی جهانی مطرح کرده است. من با نقل قولی از او سخنانم را آغاز میکنم: «همیشه تنشی هست؛ همیشه مدرنیسم به تاریخ و فرهنگ خیانت میکند و همیشه سنت به مدرنیته خیانت میکند، راه حلی وجود ندارد.» به نظر میرسد این نقل روشنی از وضعیت فکری پاموک است. او کاری قابل توجه در این رمان صورت داده است؛ اینکه بحث سنت و مدرنیته و تنش بین این دو را در غالب دو سبک هنری مطرح کرده است. تمام رمان تلاشی است بین دو دنیا یا دو نگاه به هنر، که البته در پایان نگاهی فلسفی به خود میگیرد.
وی به نقش پررنگ مینیاتور ایرانی در رویکرد مولف اشاره کرد و ادامه داد: بحث من حول این سوال شکل میگیرد: تنش حاصل از این دو نگاه به هنر چیست؟ فلسفهی مینیاتور، بر نگاهی دو بعدی و خارج از پرسپکتیو تاکید دارد؛ یکی از ویژگیهای مینیاتور فقدان پرسپکتیو است؛ یعنی اشیا نسبت به فاعل شناسا و یا بیننده جابهجا نمیشوند. در مقابل فلسفهی نقاشی غرب دیدی سهبعدی از جهان ارائه میدهد. این دو دیدگاه را نمیتوان تنها به سبکی هنری تقلیل داد، بلکه ریشه در نوعی گفتمان و اندیشه دارند.
نجومیان تصریح کرد: مینیاتوریستهای ایرانی و عثمانی، به دلیل وجود اعتقادی مبنی بر پرهیز از خلق دوبارهی جهان، از پرسپکتیو استفاده نمیکردند؛ چراکه پرسپکتیو اشیا را بر اساس اهمیت خود، در منظر ناظر قرار میدهد؛ بنا بر اعتقاد مینیاتوریستها باید همهی عالم از منظر خدا مد نظر قرار گیرد؛ مساوی و در یک سطح. در مقابل آن هنر دورهی رنسانس مطرح است که بر آن اساس، اتفاقا هنرمند جای خدا مینشیند و از او تقلید میکند. در این دوره، موضوع آثار فردیت مییابند. نام من سرخ، بین این دو دیدگاه تنش ایجاد میکند. مولف برای هر دو دیدگاه فضایی برای مطرح شدن ارائه میکند. نام من سرخ، از این جهت اثری چندصدایی است.
وی، جهتگیری نکردن خاص مولف در اینخصوص را، جالب توجه دانست و تاکید کرد: ارائهی پایانی هوشمندانه این مدعا را تایید میکند. بازهی زمانی اتفاقات این رمان، به ضعف و عدم اعتماد به نفس عثمانیها در مقابل غرب اشاره میکند؛ لذا تسلیم در برابر غرب، و به دنبال آن بروز وضعیتی دوگانه، به موضوع این اثر بدل شده است. در اینجا میتوانم شما را به برخی نظریات پسااستعماری ارجاع دهم که در نام من سرخ به خوبی بازنمایی شده است. بر این اساس گویی وقتی روابط قدرت نامتعادل میشود، بخشی که در فرودست قرار گرفته است، میخواهد در مقابل فرادست خودی نشان بدهد، در عین حال نوعی عشق و علاقه هم نسبت به او پیدا میکند. این مساله یکی از مباحث مهمی است که امروزه در کشور ما مطرح است؛ پس زدن و پیش کشیدن؛ میل و نفرت توامان. پاموک این رویکرد را در اثر خود لحاظ کرده است.
وی به دیگر رویکردهای مولف نام من سرخ اشاره کرد و افزود: روایت تصویر و نه ارائهی تصویر از تصویر، رویکرد جالب توجه دیگر نویسنده است، که در سنت قصهگویی ایرانی و اسلامی وجود دارد. پاموک در این کتاب مرتب از این سنت استفاده کرده است. این اثر هیچگونه نقاشی همراه ندارد، در حالی که به تعداد زیادی اثر نقاشی به مدد نقالی، اشاره کرده است. با توجه به این دیدگاه، باید دریافت که او چگونه این دو تنش گفتمانی را با یکدیگر حل میکند. پاموک میگوید من در پی ادغام این دو سبک بودهام و نه جنگ بین آن دو.
نجومیان ادامه داد: این اثر میخواهد بگوید دو رویکرد و یا نزاع بین دو نوع نقاشی وجود دارد؛ اما نقاشی، نوعی زبان نشانهای و نظام بازنمایی است که ما از طریق آن به دنیا دو گونه مینگریم؛ گویی هنرمند مینیاتوریست، دنیا را به گونهای میبیند و هنرمند غربی به گونهای دیگر. در این اثر قالبهای بازنمایی و اینکه چگونه هر کدام از آنها تصویر جدایی از دنیا ارائه میکنند، تشریح شده است. نمونهی زیبای آن، همان بحث زیباییشناسی است. باید دریافت چگونه مفهوم زیبایی، از دید یک غربی و یک شرقی متفاوت است، و این نکتهای است که اکو نیز در کتاب دربارهی زیبایی مطرح کرده است؛ اینکه زیبایی امری گفتمانی است؛ زیبایی مطلق که بتوان به آن اشاره کرد وجود ندارد. پاموک نیز بر این نکته تاکید دارد که ما در دنیایی زبانشناختی قرار داریم و بر آن اساس دنیا را میسنجیم و دربارهاش میگوییم، ولی نهایتا این بازنمایی ناقص و الکن است. نام من سرخ اثری پست مدرن است، چراکه با شکست پروژهی بازنمایی به پایان میرسد.
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند