پیرامون نقد ادبی
متنگرایی (نقد انگلیسی- امریکایی)
متنگرایی (نقد انگلیسی- امریکایی)
متنگرایی از پدیدههایی است که تقریبا از دههی 1920 در انگلستان و امریکا
به نامهای «نقد نو»، «فرمالیسم اخلاقی»، و «نقد نو ارسطویی» پا گرفت
و تا میانههای این قرن،گفتمان مسلط این کشورها بود. ریشههای این رویکرد
چه بسا مذهبی و اخلاقی و تحت تأثیر متیو آرنولد در سدهی نوزده بود.
آرنولد از گسیختگیها و بینظمیهای جهان نوین اظهار نگرانی میکرد و بدین سبب
یکپارچگی، انداموارگی و وحدت جامعه، جهان و متن را جویا شد.
او از تفکر سنتی- بورژوایی و سوداگریهای جهان معاصر خود که به مناسک دینی
و بنمایههای اخلاقی پشت پا میزد، به شعر پناه آورد و به متن به ویژه شعر
نقش اساسی و شبهمذهبی میداد: بنابراین باید به سراغ شعر برویم تا زندگی را
برایمان تفسیر کند. از آنجا که شعر قدرت تفسیر زندگی را دارد،
اگر به دنبال تسلی هستیم و یا در جستجوی آرامشیم، باید به شعر رو آوریم.
باتوجه به آنکه قدرت اقناعی تبیینهای مذهبی به شدت تحلیل رفته است،
اکنون این شعر است که میتواند به زندگی معنا بدهد.(برتنز،14:1382)
منتقدان امریکا و انگلیس در قرن بیستم به شعر رو کردهاند: تی.اس.الیوت،
آی،اِی. ریچاردز و ویلیام امپسون. و یا آنکه گروهی چون جان کرو رنسام،
کلنیت بروکس، وین بوت و الف. آر.لیویس علاوه بر شعر به داستان هم
توجه کردهاند به گونهای فزاینده به شعر روی خوش نشان دادهاند.
زیرا آثار کوتاه ادبی، به ویژه شعر دارای انسجامپذیری و انداموارگی بیشتری است
و به خوبی میتواند جانشین آرمانی جامعهای لجام گسیخته باشد
و جای خالی بینظمیها را پر کند. رنسام میگوید:
«شاعر در شعرش نظمی وجودی را جاودانه میکند که در زندگی واقعی
پیوسته زیر دست او خرد میشود و فرو میریزد. شعر چیزی را میستاید
که واقعی، منفرد و به لحظ کمی نامحدود است.(همان:37)
شعر میتواند آرمانهای دینی و معنوی داشته باشد؛ آرمانهایی که با تیپای
بیرحمی دنیای نوین به دور افکنده شدهاند. از این روست که منتقدان این
روزگار به ویژه لیویس آن دسته از آثاری که جنبهی اومانیستی و اخلاقی ندارند،
آثار ادبی به شمار نمیآورند. آنان آثار اخلاقی را «آثار اصیل» و تنها این آثار را
قابل نقد و بررسی میدانند. گرایش تقدسآمیز به متن و محوری کردن آن،
تقدس کتابهای آسمانی را به یاد میآورد که قرائت شخص خواننده
نادیده گرفته میشود. به نظر این منتقدان نیت مولف، زمان و مکان نویسنده،
نوشته و خواننده نیز بیاهمیت است.
نظریهی نقد نو
الیوت، ریچاردز، رنسام، بروکس از منتقدان نامدار «نقد نو» اند که موشکافی و خواندن دقیق،
استقلال و عینیت، وحدت و انداموارگی،
نقیضه و ابهام و تجربه انسانی را آن هم تنها در متون ادبی
دستور کار خود قرار میدهند.
نظریهی ادبیای که تا 1960 در آمریکا و انگلستان نفوذ فراوان و حضور مسلط داشت.
از دیدگاه صاحبنظران نقد نو، زمانی که خوانندگان، متنی را بررسی میکنند،
تنها باید به واژگانی که بر روی صفحات کاغذ نقش بسته نظر کنند.
آنان متن را معیار نقد میدانند و به اندیشهای که به ذهن نویسنده رسیده نمیاندیشند.
«متن شعری از دیدگاه آنان نباید معنی بدهد، باید باشد»؛
بدین معنا که معنی ارائه شده، حق سخن را ارائه نمیکند
و متن را تقلیل میدهد.
خلاصه کردن شعر و داستان مایهی لطمه زدن آنهاست.
ویمست و بیردزلی تحت عنوان «نقد عینی»، هم باورهای شخص نویسنده(نیت)
و هم تأثیر عاطفی متن بر خواننده (انفعال) را در اثری به نام «مغالطهی نیتمندی»
بنا بر تعبیر«همبستهی عینی» الیوت نفی کردند تا بتوانند تنها
به خود متن رجوع نمایند. به زبان دیگر،
نباید نیت شاعر یا نویسنده را در دریافت متن ادبی دخالت داد.
آنان بدین باورند که طرح اولیه یا نیت نویسنده
به عنوان معیاری برای داوری دربارهی ارزشهای ادبی
نه دست یافتنی است، نه مطلوب.
نویسنده و خواننده عملا دارای اهمیت ثانویهاند.
معنی کردن شعر و متن و نیز خلاصه کردن آن
نشان از بیان باورهای نویسنده و احساسات خواننده دارد.
تنها میتوان تناقضنماها، تقابلها و
طنز موقعیتی و کنایهای که این تناقضها و تقابلها فراهم میسازند
و همچنین صور خیال و ابهامها
و تصاویر به ظاهر بیربط ایماژیستی را بیرون کشید
که خود بیانگر وحدت درونی و نظم اثر است.
وحدت و انداموارگی در اثر بیش از همه اصطلاحی است رمانتیک:
کولریج تحت عنوان«وحدت انداموار» به آن پرداخته است.
رمانتیکها ملاکهایی برای تشخیص انداموارگی و غیر انداموارگی دارند.
مهمترین این ملاکها تجربه است،
به گونهای که خوانندگان، همگی یا بیشترشان، متن را خودجوش
و به شیوهای هماهنگ اثرگذار و ناشی از یک زندگی و تجربهی عملی میدانند.
اشعار شاعران گذشته معمولا دارای برچسبهای مکانیکی است:
وجود قافیههایی که شاعر مجبور میشود برای ادامهی شعرش آنها را تحمل کند،
تعبیراتی که تکراریند، استعارههایی که به زبان خودکار بدل شدهاند،
وجود بیتهای غیرلازم و حتی گاه بیربط در یک شعر که قابلیت حذف یک یا چند بیت
در آنها وجود دارد، حتی اگر وزن، قافیه و ردیف دو قطعه شعر یکی باشند به آسانی میتوان آنها را
جا به جا کرد. این مشکل گریبان معروفترین شاعران را نیز گرفته است.
یعنی اجزای شعری آنان همدیگر را پشتیبانی نمیکنند.
جزء و کل یک قطعه شعر در عین حال که احساسات پراکنده ایجاد میکنند،
باید از یکدیگر حمایت کنند.
معمولا در خواندن جزئی از اشعار اخیر فرخزاد و سپهری به
فضای کلی شعر دسترسی پیدا میکنیم:
اگر بازوی ستارهی دریایی را ببرند، دستش ترمیم میشود
و خود بازوی بریدهی او نیز به یک ستارهی دریایی دیگر بدل میشود.
این، وحدت و انداموارگی در جزء و کل است.
کلید واژهی دیگر «تجربه» است.
از دیدگاه پیروان نقد نو شعر باید تجربه شود تا اثرگذاری خود را داشته باشد.
اگر بر تأثیر تجربه پافشاری شود به نظر میرسد«استقلال متن» که کلید واژهی دیگر«نقد نو» است،
بنابر گرایش رمانتیسمی مورد تهدید قرار میگیرد.
چرا که صاحبان این تجربه شاعران و خوانندگان هستند
و اگر تجربهی شاعر و خواننده اثرگذاری متن را کم و زیاد میکند،
ارزشهای متن نیز از سوی فرستندگان و گیرندگان متفاوت افزایش و کاهش مییابد.
در صورتی که سخن سنتی منتقدان «نقد نو»
به استقلال متن تکیه دارد.
آنها ادبیات ارزشمند را به زمان، مکان و اشخاص محدود نمیدانند.
آن را همیشگی و همگانی تصور میکنند.
اما به نظر میرسد که الیوت متوجه این تهدید گردیده
و در برابر آن واکنش نشان داده است:
از سویی میخواهد اصول جاودانهی کلاسیک را زنده نگاه دارد
و از سوی دیگر نمیتواند تجربه را که نقد نو بدان تکیه میکند نفی نماید.
بنابراین از جوهر«تجربهی انسانی» یاد میکند و آن را گسترش میدهد
و به جای شخصی کردن رمانتیستیِ آن، تعمیمش میبخشد.
او در مقالهای به نام «سنت و قریحهی شخصی» این سخن را گوشزد میکند.
احساسات و هیجانات شاعر باید زدوده شوند و شایسته است
که شاعر مانند یک دانشمند با دید علمی، عینی و دقت فراوان، و بدون
باورها و عواطف شخصی به جهان بنگرد و به جای تفرد رمانتیک گزارش تجربهی شخصی،
پیرو سنتهای ادبی باشد.
او نباید ردی از شخصیت خود به جا بگذارد بلکه تنها یک میانجی است تا بتواند
سنت و تجربهی انسانی را انتقال دهد.
از دید الیوت شاعر باید برای بیان احساسات،
از توالی رویدادها، وضعیت و اشیاء یعنی از تصاویر بهره گیرد
و از رابطههای منطقی،
توضیحات حرفی و زبان روزمره که ابهامزدایی میکند
بپرهیزد تا احساسات شخصیاش کمرنگ گردد.
حذف احساسات شخصی،
گرایش نسبی پیروان نقد نو را به فرم نشان میدهد
(فرمی که با محتوا و درونمایه و معنا درهمتنیدگی دارد)
بدین معنا که ادبیات از نگاه آنان ارجاعی است؛
یعنی ادبیات به چیزی بیرون از خود رجوع میکند:
چیزهایی در جهان بیرونی
و در محدودهی تجربیات انسانی چون یک درخت، یک صدا و یا عشق.
به کلی منتقدان نقد نو
دربارهی واقعیت دنیای حسی و
یا توانایی زبان در نشان دادن آن تردید ندارند.
منبع
نقد ادبی
نظریههای ادبی و کاربرد آن در زبان فارسی
دکتر علی تسلیمی
نشر آمه
چاپ هفتم
صص21-26
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…