لذتِ کتاببازی
پیشنهاد دکتر محمد دهقانی: قرن دیوانۀ من نوشتۀ ایوان کلیما
پیشنهاد دکتر محمد دهقانی: قرن دیوانۀ من نوشتۀ ایوان کلیما
نقد حال ماست آن!
یادداشتی دربارۀ
قرن دیوانۀ من نوشتۀ ایوان کلیما
ترجمۀ علیرضا بهشتی شیرازی
نشر روزنه، 1399
ایوان کلیما از نویسندگان مشهور چک در نیمۀ دوم قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم میلادی است. او را به حیث شهرت و محبوبیت جهانی باید در ردیف کسانی چون فرانتس کافکا، بهومیل هرابال، واتسلاو هاول و میلان کوندرا قرار داد. وجه اشتراک همۀ این نویسندگان چک این است که از اسارت انسان در جهانهایی آشفته یا نظامهای ایدئولوژیکی سخن میگویند که گویی هیچ منطقی جز زور را برنمیتابند و زیر سیطرۀ قدرتی رازآلودند که حتا با سرسپردگان خود هم به عقل و عدل رفتار نمیکند.
موضوع اصلی قرن دیوانۀ من البته رژیم ستمگر چکسلواکی سابق است که با آرمان مساوات و عدالت کمونیستی و با فشار و حمایت اتحاد جماهیر شوروی بیش از چهل سال بر چکها و اسلواکها فرمان میراند و در دوران طولانی زمامداری خود تا توانست شاعران و نویسندگان را به اطاعت ماشینوار از خود واداشت و عدۀ کثیری از کسانی را که حاضر نمیشدند بیچون و چرا به نظام و ایدئولوژی حاکم تن بسپردند به انواع تهمتها دستگیر و محاکمه کرد. بعضی را مخفیانه به قتل آورد. عدهای از نویسندگان را راهی اردوگاههای کار اجباری کرد. عدۀ بیشتری را از انتشار آثارشان محروم کرد و اگر درمییافت که در خفا چیزی مینویسند و مثلاً دستنویسی از یک داستان یا نمایشنامه را در خانۀ آنها کشف میکرد، همین را خیانت به کشور میشمرد و آنگاه حساب نویسندۀ بیچاره، به قول معروف، با کرام الکاتبین بود!
نویسندگان معدودی چون کلیما که با وجود شهرت جهانی و امکان کار و تدریس در مؤسسات فرهنگی و دانشگاههای بزرگ اروپا و آمریکا حاضر نشدند کشور خود را ترک کنند، ناگزیر بودند که برای امرار معاش و برای اثبات این که به تعبیر رژیم کمونیستی «انگل» جامعه نیستند به کارهایی چون بنّایی و نقشهبرداری و حتّا رفتگری و کنّاسی روی آورند.
ایوان کلیما در قرن دیوانۀ من که در واقع نوعی خودزندگینامه است شرح میدهد که چگونه در چنان اوضاع و احوالی میان هموطنان خود به سر برد و نومید نشد. آثارش را مخفیانه نوشت و از طرق مختلف در سایر کشورهای اروپایی به نشر رساند و علاوه بر این با سازماندهی گروهی از شاعران و نویسندگان ادبیاتی زیرزمینی (سامیزدات) پدید آورد که نقاب دروغین و ایدئولوژیک حزب کمونیست را برمیدرید و چهرۀ حقیقی جامعۀ چک را آشکار میکرد. او میدانست که ضعف بزرگ همۀ نظامهای بیمنطق سرکوبگر عجز آنهاست از پاسخگویی به پرسشها و انتقاداتی که با آن مواجهاند و شمار این انتقادات هم دم به دم رو به فزونی است. کلیما میگوید:
رژیمهای تمامیتخواه اگر آزادیهای اساسی را برای مردم فراهم بیاورند پابرجا نمیمانند. همیشه افراد و گروههایی هستند که میکوشند این آزادیها را به دست آورند، اما رژیم هر قدر هم تظاهر به خیرخواهی کند، هرگز نمیتواند با آنها گفتوگو کند؛ رژیم نمیتواند به سؤالات یا انتقادات آنان پاسخ دهد. باید آنان را بتمرگاند و بدین وسیله در دیگرانی که ممکن است به انتقاد کردن تحریک شوند ترس برانگیزد. (قرن دیوانۀ من، ص 305)[1]
ایجاد رعب و وحشت یگانه منطقی است که رژیمهای سرکوبگر با اتکا به آن میتوانند خود را تا مدتی (شاید مدتی طولانی) سر پا نگه دارند. لیکن ایوان کلیما در کتاب خود نشان میدهد و بلکه با زندگی خود عملاً به اثبات میرساند که کار ادبی اصیل قویتر از هر قدرت بیمنطق سرکوبگری است. ادبیات اصیل و بیریا را میتوان سرکوب کرد اما نمیتوان از بین برد. به تعبیر مولوی چون آب زیر کاه است:
چو آب آهسته زیر کَه درآیم به ناگه خرمن که در ربایم
قرن دیوانۀ من روایتی راستین و امیدبخش از نبرد طولانی و فرسایشی میان خرمن قدرت است که هیکل و هیبتی پوشالی دارد و آب آتشناک ادبیات که آن خرمن به ظاهر انبوه بالابلند را به یکباره درمیرباید و به دم آتشین خود فرو میکشد و به خاکستر بدل میکند.
کلیما نشان میدهد که ادبیات اصیل به تعبیر نیچه انسانی، سراسر انسانی و، به همین سبب، ایدئولوژیستیز است. کلیما در نامهای که، نه در مقام نویسنده بلکه با عنوان «دستیار نقشهبردار» (یکی از مشاغل او در حکومت کمونیستی)، به یکی از مدیران به اصطلاح فرهنگی رژیم کمونیستی نوشته، ادبیات را واجد نیرویی میداند که جهان پوشالی زورمداران را به باد فنا میدهد:
آنچه قابل تبدیل و تعویض نیست جهانی است که شما و مافوقهایتان برای خویش آفریدهاید، جهانی ساختگی که آن را یگانه واقعیت میشمرید، زیرا در آن فقط قوانینی که وضع کردهاید به کار میآیند و صرفاً آن چیزی که شما بگویید حقیقت دارد. شما را تنها با ظهور نیرویی میتوان تکان داد که حریمتان و جهانتان را نابود سازد و بدین وسیله شمار را از نو به میان مردم اندازد.
آقای مدیر، آن نیرو داستان است، داستانی از یک جهان راستین. شما میتوانید صدها درخواست را در سطل زباله دفن کنید، اما هرگز نمیتوانید صدای صدها داستان را خاموش کنید. این داستانها از هرچه بگویند، چه عشق و لطافت باشد و چه رنج، انگشت اشارهشان را همیشه به سوی کار زبونانۀ شما نشانه میروند. آنها سرانجام بر سر شما خراب میشوند و شما را از مسند ظاهراً بلندتان، از جهان تسخیرناپذیرتان، فرو میکشند و به خالیستانی میفرستند که از آن برآمدید. میخواهم شما لااقل در آستانۀ سقوطتان دریابید که این داستانها مرگ شما را خواهند دید. (همان، ص 405)
قرن دیوانۀ من روایت خواندنی کلیما از داستانی است که همیشه در طول تاریخ جریان داشته است: داستان نبرد نرم ادبیات با دیوار بهظاهر سخت و رویین قدرت. این نبرد شاید طولانی و دشوار باشد اما بیگمان امیدبخش و قرین پیروزی است. تأکید دیگری است بر این حقیقت که رستگاری آدمی نه در گروِ ایدئولوژیهای رنگارنگ که مرهون داستانهایی است که در دیوار رویین ستم رخنه میافکنند. بجاست اگر قرن دیوانۀ من را مصداق این بیت معروف مثنوی بدانیم:
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن
از همۀ کسانی که این یادداشت مرا میبینند دعوت میکنم کتاب کلیما را بخوانند و ضمناً این هشدار را هم به آنها میدهم که ترجمۀ آن متأسفانه مغلوط و دچار انواع کاستی و ضعف تألیف است. من هم هرجا در این یادداشت بخشی از آن را نقل کردم، کوشیدم آن را ویرایش و کاستیهایش را تا حدودی به زعم خود برطرف کنم.
محمد دهقانی ــ مرداد 1399
[1]. توجه بفرمایید که همۀ آنچه را از ترجمۀ فارسی کتاب نقل میکنم خودم ویرایش کردهام و از اینرو ممکن است با اصل ترجمه متفاوت باشد.
پیشنهاد دکتر محمد دهقانی: قرن دیوانۀ من نوشتۀ ایوان کلیما
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند