سینما
سگ اندلسی فیلمی از بونوئل و سالوادر دالی به همراهِ معرفی کتابِ جذابیت پنهان بونوئل
سگ اندلسی فیلمی از بونوئل و سالوادر دالی به همراهِ معرفی کتابِ جذابیت پنهان بونوئل
لوییس بونوئل، کارگردان فیلم معروف «سگ اندلسی» را بیشتر با فیلمهایش میشناسند، فیلمهایی که در مکزیک، فرانسه و زادگاهش اسپانیا ساخت و تقریبا میتوان گفت همه ژانرهای سینمایی از جمله مستند، جنایی، کمدی، فانتزی و رمانتیک را شامل میشود. او پیش از رفتن به سمت فیلمسازی دستی بر قلم داشت ولی کمتر به فکر چاپ و نشر نوشتههایش بود، تا اینکه سالها پس از مرگش گریت وایت پژوهشگر، روزنامهنگار و مترجم، مجموعهای از نقد و نظرهای بونوئل درباره سینما و چند فیلمنامه و نمایشنامه از این فیلمساز و همچنین برخی از متون ادبی وی را جمعآوری و در قالب یک کتاب منتشر کرد.
چندین سال قبل بخش ادبیات این کتاب با ترجمه شیوا مقانلو به نام «بونوئلیها» در نشر چشمه منتشر شد. مقانلو بخش دوم کتاب را که مربوط به دوران فیلمسازی و متون سینمایی بونوئل است به نام «جذابیت پنهان بونوئل: مجموعه نقدها و نظرهای لوئیس بونوئل درباره سینما به ضمیمه چند فیلمنامه از او» ترجمه کرده است.
ژان کلود کرییر بازیگر و فیلمنامهنویس فرانسوی مقدمهای بر این کتاب نوشته و به جنبه نویسندگی و فیلمسازی این کارگردان پرداخته است؛ کرییر در قسمتی از مقدمه با اشاره به استعداد بونوئل در فیلمسازی نوشته است: «این چیزی بود که برایش به دنیا آمده بود: انفجار بر پرده سفید».
کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» شامل سه بخش: بونوئل فیلمساز، بونوئل منتقد، بونوئل نظریهپرداز، بونوئل فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس است. در فصل اول این کارگردان خود درباره دو فیلمش «سرزمین بدون نان» و «ویردیانان» صحبت کرده است. بخش دوم کتاب نیز شامل نقدهای او درباره فیلمهای «متروپولیس» ساخته فریتس لانگ، «کامیل» اثر فرد نیلبو، «ناپلئون» آبل گانس، «به پایان رسیده» ویکتور فلمینگ، «دانشکده» باستر کیتون و… است.
بخش سوم نیز شامل نظریههای بونوئل درباره دکوپاژ، نمای سینما و سینما به مثابه ابزاری شاعرانه است. در پایان نیز شاهد چند نمونه از فیلمنامهها و نمایشنامههای بونوئل هستیم.
شیوا مقانلو مترجم کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» دربارۀ این اثر میگوید: کتاب اصلی به زبان انگلیسی و یک مجلد بود که من آن را به شکل دو کتاب ترجمه کردم؛ کتاب اول به نام «بونوئلیها» متون سوررئالیستی را که بونوئل نوشته، شامل میشود یعنی اشعار، داستانکها و داستانهای کوتاه او. «بونوئلیها» در چند نوبت توسط نشر چشمه چاپ شده است. پس از آن قرار شد باقی کتاب را که مربوط است به یاداشتهای سینمایی، نظرات بونوئل درباره سینما و تئاتر، نظراتش درباره فیلمهای خودش و دیگران، خاطرات سینمایی و چند فیلمنامه کوتاه، در یک مجلد دیگر چاپ کنم که حاصل آن کتاب حاضر است.
این مترجم درباره مجموعه آثار ادبی بونوئل اظهار کرد: پیش از انتشار کتاب «بونوئلیها» هیچ نمونه فارسی از نوشتههای سوررئالیستی این فرد نداشتیم. البته کتاب خاطرات شخصی و زندگینامه او سالها پیش توسط علی امینینجفی و با نام «آخرین نفسهایم» ترجمه شده که کتاب خواندنی و جذابی است و در آن بونوئل از زندگی خودش میگوید. ولی در«بونوئلیها» اولین بار بود که فرم نوشتاری این فرد مطرح شد و نشان داد بونوئل در یک دوره از زندگیاش نویسنده و شاعری سوررئال هم بوده. کتاب «جذابیت پنهان بونوئل» هم مربوط به سالهایی است که بونوئل فیلمساز شده است و راجع به تجربیات سینمایی و نگاهش به سینما و جهان فیلم صحبت میکند؛ با همان طنز، گزندگی، و نگاه انتقادی که در فیلمهای خودش دارد و بیتعارف و گاه هجوآمیز کارهای خودش و کارهای دیگران را نقد میکند.
مترجم «زندگی شهری» درباره علت تمرکز بونوئل روی دو فیلم خود «ویریدیانا» و «سرزمین بدون نان» در این کتاب بیان کرد: کل مقالات همین بود من چیزی را حذف نکردم، یعنی این نبوده که خودش تاکیدی بر آثار دیگرش هم داشته باشد. با این که اکثر فیلمهایش مطرح بودند و جوایز جهانی زیادی نیز گرفتند ولی به طور شاخص برخی از آثار او مهمتراند که یکی از آنها «ویریدیانا» است. اگر کسی میخواهد سینمای بونوئل را کشف کند باید حداقل این یک فیلم را از بونوئل دیده باشد چون تمام عناصر مضمونی و فرمی که برای سینمای بونوئل قائلیم در این فیلم جمع است. پس طبیعی است بونوئل در یادداشتهای خودش هم روی آن تاکید زیادی کند چون کل دنیا بر آن تاکید زیادی کردند.
مقانلو درباره «سرزمین بینان» نیز گفت: گرچه بونوئل یک فیلمساز داستانی – داستانهای متکی بر فراواقعیت، تخیل وهمی، خواب و رویا- است و همیشه هم در لوکیشن استودیوئی و دکور و صحنههای طراحی شده کار میکرده، اما در این اثر خاص، از فضای متکی بر داستانهای شخصی دور شده و فیلمش را متاثر از اتفاقات و فضاهای واقعی تلخ و در خدمت شرایط مستند موجود میسازد. در این مقالهاش هم درمورد شرایط بسیار سخت و دشوار فیلمبرداری در مکان واقعی و فضاهای تلخ و اندوهبار آن صحبت کرده است که آنها مجبور بودند با چه مشقتی سر صحنه حاضر شوند و چه سختیهایی را تصویر کنند؛ یعنی این فیلم دریچه جدیدی برای آن سبک از فیلمسازی باز میکند. به هرحال «سرزمین بدون نان» در تمام دنیا اکران شد و بیش از همه خود مردم اسپانیا را به خاطر وجود چنین روستاهایی در کشور خودشان تکان داد.
وی درباره نقدهایی که بونوئل درباره برخی از فیلمهای همکارانش نوشته و در این کتاب آمده، اظهار کرد: او نسبت به فیلمهایی که درموردشان نوشته دو رویکرد دارد. گاهی از صحبتهایش متوجه میشویم که برخی از فیلمهای همکارانش را تایید میکند و به نظرش فیلمهای خوبی هستند و مثبت و همدلانه از آنها یاد میکند. اما از برخی فیلمها یا اشخاص هم با نگاه انتقادی نام میبرد و میگوید اگرچه سروصدا کردند، مطرح شده، درسینما دیده و شناخته میشوند اما نباید تا این اندازه مهم یا جدی گرفته شوند. درواقع اگر از فیلمهایی نام برده لزوما تاییدشان نمیکند بلکه همه چیز برای او محمل این است که جهان بینی خودش را صادر کند.
مترجم «زن تسخیر شده» درباره نمایشنامهها و فیلمنامههایی که در انتهای کتاب آورده شدهاند بیان کرد: بونوئل فیلمنامههای بسیار و اندکی نمایشنامه دارد که برخی از این فلیمنامهها را سالها قبل من و یکی دو مترجم دیگر ترجمه کردیم و به صورت کتابهای مجزا منتشر شدند. اما در کل متن اصلی فیلمنامههای بلند او چندان در دسترس نیست، چون در زمان ساخت آن فیلمها مرسوم نبود که کمپانیها یا تهیهکنندگان فیلمنامه آثارشان را منتشر کنند. فیلمنامههای کوتاه یا بلندی هم که در انتهای این کتاب آمده لزوما توسط خود بونوئل ساخته نشدهاند، به جز نمونههای معروفی چون «عصر طلایی» و «سگ اندلسی». یعنی بیشتر پیشنهاد و تشویق او برای ساخت آثار سوررئالیستی به شمار میروند.
مقانلو درباره گفته ژان کلود کرییر در مقدمه کتاب مبنی بر این که «بونوئل چندان اهل نوشتن نبود» اظهار کرد: ما همیشه انتظاراتمان از افراد نابغه بیشتر از آدمهای عادی است. اگر بونوئل تصمیم میگرفت نوشتن را دنبال کند از همان دوران جوانی تبدیل به نویسندهای پر کار میشد و شاید همان محبوبیتی را که در سینما دارد در ادبیات نیز پیدا میکرد؛ در آن صورت کرییر – که صالح ترین و درست ترین فرد برای اظهار نظر درباره اوست – نمیگفت بونوئل اهل نوشتن نیست و برعکس او را به عنوان یک نویسنده حرفهای، پرکار میدانست؛ اما بونوئل خودش را وقف سینما کرد، بنابراین نوشتههایش هم همه مستقیم یا غیر مستقیم به سینما مربوط میشود و فکر میکنم منظور کرییر این است، میخواهد بگوید برای بونوئل همیشه تصویر گرفتن و فیلم ساختن ارجحیت داشت تا این که پشت میز بنشیند و بگوید میخواهد داستان بنویسد ولی عملا تا زمانی که زنده بود هر روز سر صحنه بود و فیلم میساخت. یعنی آدم فیلم ساختن بود.
این مترجم درباره سبک سینمایی بونوئل نیز گفت: این موضوع بحث مفصلی است. بونوئل کارهای متعدد دارد، و کارهایش به عنوان آثاری خاص و صاحب سبک، محترم و معتبرند و تایید منتقدان جهانی را دارند اما واقعیت این است که این سینما مخاطب عام را چندان جذب نمیکند و حتی شاید برای تمام مخاطبان خاص هم جذاب نباشد. همانطور که بونوئل یک نویسنده سوررئالیست است در سینمایش هم یک سینماگر سوررئالیست است و تمام مولفههای ادبیات سوررئالیستی در ساختههای سینمایی این سینماگر هم پیداست.
وی افزود: اگرچه چندین سینماگرند که لقب فیلمساز سوررئالیست را بر خود دارند اما به طور قطع بونوئل بین آنها از همه ماندگارتر، و تعداد کارهایش نیز بیشتر و مهمتر است. بونوئل در آثارش خواب و رویا و تخیل را با اتفاقات جهان واقع درهم میآمیزد. او داستان میگوید اما نه داستان کلاسیک و معمول با پیرنگ علی و معلولی؛ بلکه داستانی براساس یک منطق روایی خاص و فاقد علیت روزمره. مضامین مورد توجه او نیز معمولا در تمام آثارش حاضراند و با آنها بازی میکند: نظام خانواده، مذهب، خاطرات کودکی، تخیلات، روابط انسانی و احساسی، سالخوردگی، طبقات اشرافی و …؛ البته اینها مضامین کار بسیاری از فیلمسازان دیگر نیز هستند اما در کارهای بونوئل با طنز و گزندگی و از زوایایی نو و غریب نمایش داده و نقد میشوند؛ یعنی همین عناصر معمولی زندگی در موقعیتهای گروتسک و مضحکه و عجیب تصویر میشوند که یک داستان عادی را به تجربه زیستی غیرعادی تبدیل میکند.
این مترجم همچنین اظهار کرد: سینمای بونوئل از منظر جمعی متعلق به دورهای در تاریخ سینماست که شاید به قولی زمانش را پشت سر گذاشته باشد اما تک تک این آثار همچنان تازه و خاص باقی ماندهاند؛ چون بونوئل فردی پیشرو و جلوتر از زمان خودش بود: هم از نظر تکنیکهای فیلمسازی و هم از نظر نگاهش به دنیا و جهانبینیاش و مضامینی که انتخاب میکرد. بونوئل هنرمندی است که میتوان سه ملیت برای او قائل شد: زاده اسپانیا است اما سالهایی را در مکزیک زندگی کرده و فیلم ساخته و در اواخر زندگیاش نیز در فرانسه ساکن بوده و با تهیه کنندگان و بازیگران فرانسوی کار کرده است. آثار او در عین شخصی بودن، ردپای تمام جوامع و فرهنگهای مختلفی را که در آنها زیسته بر خود دارد: چه زندگی بدویتر و پررمز و راز و بسته زمانی زمان کودکیاش در اسپانیا، چه فرهنگ رنگین و پر تلاطم مکزیک، و چه روزگار مدرن و زیست اروپائی فرانسوی.
شیوا مقانلو در پایان گفت: جایگاه این فیلمساز در تاریخ سینما برای مخاطبان جدی روشن و ثابت است ولی باید مخاطبان جوانتر – یعنی کسانی که بونوئل را نمیشناسند و به فیلمهایش دسترسی ندارند – هم بدانند چنین شخصیتی در جهان سینما وجود داشته و این فیلمها را ساخته. فکر میکنم ترجمه چنین کتابی هم احترام و ادای دینی به مخاطبان جدی بونوئل و علاقمندان سینمای سوررئالیستی است، و هم یک تلنگر و یادآوری برای مخاطبان جوانتر که سرنخ را بگیرند و بدانند در فهم سوررئالیسم از کجا شروع کنند و به کدام سمت بروند.
منبع ibna
سگ اندلسی فیلمی از بونوئل و سالوادر دالی به همراهِ معرفی کتابِ جذابیت پنهان بونوئل
مطالب بیشتر
- آشنایی با مکتب سوررئالیسم
- پیش از سوررئالیسم
- گفت و گویی پیرامون علاقۀ ژاک دریدا به ادبیات
- مقالۀ جورج اُرول دربارۀ سالوادر دالی
- نگاهی به نقاشی اونیکورن شادمان اثر سالوادر دالی
سگ اندلسی فیلمی از بونوئل و سالوادر دالی به همراهِ معرفی کتابِ جذابیت پنهان بونوئل
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…