با ما همراه باشید

اسطوره / ایران باستان

نگاهی به کتاب پژوهشی در دو داستان هزار و یک شب نوشتۀ جلال ستاری

نگاهی به کتاب پژوهشی در دو داستان هزار و یک شب نوشتۀ جلال ستاری

نگاهی به کتاب پژوهشی در دو داستان هزار و یک شب نوشتۀ جلال ستاری

 این کتاب از مجموعه‌ی کتاب‌های «پژوهش در قصه‌های جاودان» جلال ستاری است که به دو داستان از هزار و یک‌شب می‌پردازد. داستان اول «حکایت ملک نعمان و فرزندان او شرکان و ضوءالمکان» است که حکایت حاکمی است به نام نعمان، جریان عشق‌بازی‌های او با کنیزکان، ماجرای خیانتش به پسرش، ماجرای حسادت شرکان به ضوءالمکان در قدرت پدر، مواجهه‌ی مسلمانان و مسیحیان و برخورد اندیشه‌هایشان در مکان و زمانی آمیخته با خیال، ازدواج با محارم از سر تقدیر، داستان سفرها و گذرها از دیاری به دیار دیگر، آسودن، گریختن و رخت بربستن، زهر خوراندن، سوگند سپاهیان و مهتران، مکر عجوز و کارشکنی‌هایش، عقوبت گناهان، تزویر و حربه‌ها و داستان زاده شدن‌ و مردن است؛ در یک کلمه سرگذشت خاندان شاه است با همه‌ی رخ‌دادهایی که گریبانشان را می‌گیرد و یا به دست خود رقم می‌زنند.

در ادامه پس از نقد دیدگاه «رنه خوام» مترجم فرانسوی هزار و یک‌شب و تفسیر «جمال الدین بن شیخ»، در رابطه با این داستان؛ نظری به آنچه بر ادیپ گذشته‌است می‌افکند. در این بخش با عنوان «شرکان و ادیپ» که طولانی‌ترین بخش کتاب را در بر دارد تفسیری از اسطوره‌ی ادیپ ارایه می‌دهد. که در آن ادیپ را شخصیتی ایستاده برابر تقدیر معرفی می‌کند، گرچه تقدیرش چنین است! او خود راه را برای پیش‌ رفتن مقدرات می‌گشاید و این گونه به آزادی می‌رسد. مفهوم «تقدیر» و مواجهه‌ی این دو (شرکان و ادیپ) با آن، از مفاهیم کلیدی این بخش است.

« … در تراژدی یونانی، «خدایان خود تمام عوامل گناه را می‌آفرینند و ایزدان فرمان‌روایان جهانند نه آفرینندگان آن و قوانین هستی – ضرورت یا تقدیر- بر ایزد و آدمی، یکسان فرمان‌رواست»، و در حکایت اسلامی، خداوند، پاک و منزه است و البته فرمان قضا بر او روان نیست و قسمت مقدر انسان زاده‌ی حکمت و مصلحتی است که هنوز نمی‌شناسدش. از این رو آدمی در تراژدی یونانی در ستیز و آویز با تقدیر کور سنگدل است و در داستان اسلامی، انسان درست اعتقاد، در عین کوشایی و پویایی، به حکم مشیت الهی گردن می‌نهد و رضا می‌دهد.»

«ادیپ و شرکان هر دو سرنوشت محتوم خویش را می‌پذیرند. اما ناگفته پیداست که پاسخگویی ادیپ به تقدیر و تسلیم و رضای شرکان به قسمت قسام، موجب جدایی آن‌هاست و ریشه‌ی این اختلاف در تلاش ادیپ برای شناخت حقیقت و گریز شرکان از افشای آن‌ است.»

 دیگر نکته‌ای که در این متن اساسی به نظر می‌رسد، شناخت، جست‌وجوی حقیقت و در پی آگاهی بودن است. در این باره، ادیپ کسی است که جویای حقیقت است و این حقیقت جویی با تقدیر آنجا پیوند می‌خورد که ادیپ در پی فهم راز تقدیر به تکاپو بر می‌خیزد و با دستان خود تقدیر را بر خود هموار می‌کند. «ادیپ با کور کردن خود، نادانی آدمی را مرئی و آفتابی می‌کند، و مهم‌تر از آن، در دل تاریکی به روشنایی‌ای می‌رسد و دانشی می‌آموزد که همانا شناسایی جهان تاریک پیرامون آدمی‌ است.» اما شرکان در پی پنهان کردن راز تقدیر بر می‌آید و در برابر روشنگری و پیش‌روی در شناخت پا پس می‌کشد.

شرکان گویی در گریز است از آن‌چه برای خود رقم می‌زند و در پی یافتن مأمنی است تا خود را برهاند از آن‌چه روی داده‌‌است و از آن‌چه که از شاخ و برگ پیش‌رونده‌ و درهم تنیده‌ی تقدیر به بار نشسته ‌است؛ اما ادیپ در ستیز و ایستادگی است برای یافتن آن‌چه در نوبت پیش آمدن است. می‌جوید تا بیابد، واکاوی کند و مقابلش بایستد؛ او از این‌که با دست خود بیرونشان ‌کشد، واهمه‌ای ندارد.

این قسمت از کتاب در یک نتیجه‌گیری در صفحه‌ی 87، پس از گریزی به حوزه‌ی روانکاوی، بیان می‌کند که این دو شیوه‌ی مواجهه‌ی ادیپ و شرکان با تقدیر، به ترتیب، «یکی الهام‌بخش اسطوره و تراژدی می‌شود و از دیگری، حکایتی پهلوانی و حماسی می‌تراود.»

حکایت دوم با نام «عجیب و غریب» حکایت دو برادر است که میانشان دیواری است به فاصله‌ی حسادت. غریب از تخم حسادت است که می‌روید، با حسد ورزی است که رشد می‌یابد و روز به روز قدرت‌اش فزونی می‌گیرد. این خود عجیب است که منزلت و توانمندی‌هایش مفتونش کرده و از برای همین غرور است که فساد می‌کند، پدر را می‌کشد و به پرتگاه می‌رسد؛ گمان می‌کند که مسببش غریب است، حال آن‌که خود اوست و غریب نه برادرش که بخشی ناشناخته از وجودش است.

داستان عجیب و غریب، آکنده از جنیان، عفریته‌ها، دیوان، سلاطین خیالی، کشورگشایی‌ها و نبردهای گسترده، گذار از سرزمین‌ها و بلاد مختلف، نام‌های فراوان و حوادث پیچیده‌است. موضوع محوری گسترش قلمرو اسلام است و چنان‌که در بخش کندو کاو داستان آمده‌است: « بنابر این دور نیست که بهره‌ای از ستیز و آویزهای دورانی متأخر، مثلاً ادوار جنگ‌های صلیبی به قصه، الحاق شده باشد و عفریتان آدمیخوار داستان، تصویری کج‌تاب از فرنگیان جنگجوی صلیبی باشند. زیرا اثری که فرنگیان به هنگام ورود به شام بر مردم نهادند، آمیزه‌ای از ترس و بد گمانی بود»

غریب هر کجا می‌رود، هر رویارویی که دارد، هر که را می‌کُشد، در پی خواستن هر زنی پا پیش می‌گذارد، هر کجا اسیر می‌شود، هرگاه لشکر می‌کِشد، به هر سوی که می‌رود، حق با اوست! پیروز است، بر مصایب غلبه می‌کند، پیش می‌رود و راه‌ها و سرزمین‌ها می‌گشاید. به نظر می‌رسد به خاطر چیزی شبیه نیرو‌ی ایمان است؛ اما در داستان می‌خوانیم که شروع کشور گشایی‌ها و گسترش اسلام به واسطه‌ی غریب، برای دست یافتن به «مهدیه دختر امیر مرداس» بوده‌است و نه از روی غیرت دینی. در میان این گشت و گذارهاست که به فخرتاج و کوکب‌الصباح می‌رسد و به اینان عشق می‌ورزد، سفری که برای مهدیه آغاز شده بود به عشق بازی می‌رسد و پوششی از تکلیف دینی بر تن می‌کند، همین، علتی است که حق را همیشه با غریب همراه می‌­کند و اگرنه او نیز مبرا از خطا و حتی بالهوسی نیست.

در بخش کوتاه بعدی با موضوع «عشق و زناشویی» از سه همسر غریب صحبت می‌شود. «…غریب، بی درنگ با مهدیه نمی‌آمیزد و زمانی دراز از آشنایی غریب با مهدیه می‌گذرد تا پهلوان با وی عقد نکاح بندد. برعکس غریب با آن دو تن دیگر، بی‌درنگ هماغوش می‌شود. این فاصله‌ی زمانی میان شناسایی معشوق و تصرف وی، به اعتقاد آندره میکل، نشان عشق خاکسارانه‌ی غریب و آداب‌دانی و نزاکت و حسن سلوک وی در کار عشق و عاشقی است.»

کتاب پس از نتیجه‌ای کوتاه در صفحه‌ی 126 تمام می‌شود. این کتاب با بیان و زبانی روا و گویا و با ادبیاتی بلیغ، دیدگاهی نو به داستان‌هایی کهن دارد، دروازه‌های جهانی پنهان در لا به لای داستان را برای مخاطب می‌گشاید و ما را به باز خواندن این حکایت‌ها بر می‌انگیزد.

نویسنده: مهتا مهدی‌زاده

منبع: anthropology
نگاهی به کتاب پژوهشی در دو داستان هزار و یک شب نوشتۀ جلال ستاری
مطالب بیشتر

برترین‌ها