با فلسفه
نگاهی به «ترس و لرز»؛ بهترین اثر سورن کیرکگور
نگاهی به «ترس و لرز»؛ بهترین اثر سورن کیرکگور
رابطۀ فرد با امر واقع چه باید باشد؟ رابطۀ او با زمان چه باید باشد؟ اینها دو مسألهای هستند که کیرکگور در ترس و لرز مطرح میکند. این دو مسأله به هم مرتبطند و به خود زندگی کیرکگور نیز به گونهای فشرده پیوند دارند. این دو مسأله در ارتباطشان با این زندگی، با فردی که او بود به این معناست: آیا میتوانستم با نامزدم ازدواج کنم؟ آیا بایستی با او ازدواج میکردم درحالی که خدا از من، اگرچه نه یک برگزیده لااقل فردی تنها، متفاوت با همۀ دیگران ساخته بود، درحالیکه ازدواج میتوانست برای او یک بدبختی باشد؟ آیا باید با او ازدواج میکردم درحالیکه در خودم غیر از احساسهای مذهبیم احساسهای دیگری نیز که همیشه بر آنها چیره نیستم و مرا میترسانند حس میکردم؟ و سرانجام آیا باید با او ازدواج میکردم درحالیکه عمیقاً احساس میکردم که در همان حال که او زن من میشود دیگر آن دختر جوان ایدهآلی که دوستش میداشتم نیست و در واقعیت جای میگیرد، درحالیکه فقط خاطرهاش برایم گرانبها باقی خواهند ماند، درحالیکه او برایم گرانبها باقی خواهد ماند، اما فقط در گذشته؟
کیرکگور میکوشد خصلت اصیل لحظۀ نخست، لحظۀ آغازین را بازیابد؛ او میخواهد دختر جوان را، نامزد را در ورای زن، از نو کشف کند. انجام این کار در حوزۀ زیباشناسی به کمک احساسهای تجدیدشونده ناممکن است. دون ژوان یا ادوارد اغواگر همواره سرخورده میشوند؛ آنها هرگز به امر واقع دسترسی نمییابند. همچنین لااقل برای کیرکگور دسترسی به آن در حوزۀ اخلاق به کمک ثبات اراده نیز ناممکن است. پس چارهای نیست جز فراتر رفتن از احساسها و حتی فراتر رفتن از اراده، درنوردیدن محدودههای حلول و خطر کردن و دل به دریا زدن در حوزۀ مذهب به کمک گونهای ارادۀ تقدیس شده. این آن چیزی است که تکرار و ترس و لرز به ما میفهمانند.
در واقع پاسخی که کیرکگور به ما خواهد داد چنین است: اگر به قدر کافی ایمان داشته باشم، اگر بهراستی شایستۀ ابراهیم پدر ایمان باشم، آری میتوانم با رگینا ازدواج کنم؛ میتوانم از او صرفنظر کنم و به برکت معجزهای فهمناپذیر خداوند او را به من بازپس خواهد داد؛ این ازدواج برای من ممکن خواهد بود همانگونه که برای ابراهیم ممکن بود فرزندی را که از او صرفنظر کرده بود دوباره بازیابد. و خودِ زمان نیز دگرگون خواهد شد، بهگونهای که من فوق زمان معمولی در زمانی پخته و رسیده خواهم بود، آنجاکه چیزی نمیگذرد و آنجا که دختر جوان در زن حاضر خواهد ماند. اما آیا من ابراهیمم؟ میدانیم که کیرکگور به این سؤال پاسخ منفی داد و به همین دلیل با دختری که به او قول ازدواج داده بود ازدواج نکرد.
در سال 1842 این قطع رابطه کامل شد؛ اما کیرکگور هنوز در اضطراب_ در ترس و لرز_ از خود میپرسید آیا وسیلهای برای بازگشت به برنامۀ ازدواج وجود ندارد: آیا رگینا که یک روز در کلیسا به او برخورد کرده بود به او اشارهای نکرده بود. او از خود میپرسید و با نگارش کتابش خود را برای او توضیح میداد، با او گفتوگو میکرد (اما بهطور غیرمستقیم، زیرا همانقدر میتوانست خود را توضیح دهد که ابراهیم؛ او در منطقهای است که سکوت در آن حکمفرماست) و از او میپرسید. آن دختر نیز باید انتخاب میکرد. از سوی دیگر کتاب باید به او نشان میداد که به چه معنا علیرغم همۀ گسستها آنها جاودانه به یکدیگر تعلق دارند و به عنوان نامزدهای ابدی چگونه این عهدشکنی میتوانست برای درونیسازیِ شدید رابطهای ابدی میان آنها به کار رود.
اما پرسش سومی که در پیوند با دو پرسش اول مطرح میشود: پرسشهای مربوط به رابطۀ فرد با امر واقع و با زمان منجر به پرسش دربارۀ رابطۀ فرد با امر کلی میشود. کیرکگور به خاطر خطایی مقصر است؛ او عهدشکن بوده است؛ اما آیا ابراهیم تصمیم نگرفت فرزندش را به قتل برساند؟ اگر او را نکشت صرفاً به واسطۀ لطف خدا بود. او اخلاق را معلق کرد. او از اخلاق تجاوز کرد. آیا کیرکگور هم میتواند مثل ابراهیم رفتار کند؟ باز با همان پرسشِ همیشگی روبهروئیم:آیا او ایمان دارد؟
در اینجا روابط پیوند دهندۀ ترس و لرز با تکرار که در همان زمان تألیف شد و مسألۀ زمان را مطرح میکرد و با مفهوم اضطراب که سال بعد حل همان مسائل را با دخالت دادن قطعی ایدۀ گناه پیگیری میکرد، مشاهده میکنیم.
کیرکگور ترس و لرز را بهترین کتاب خود میدانست؛ او میگفت این کتاب برای جاودانه کردن نام من کافی است. «دیالکتیک تغزلیِ» او، هنر او در وادار ساختن ما به حس کردن خصلتهای ویژۀ این قلمرو مذهب در بالای ما که خود او وانمود میکرد پایینتر از آن مانده است، هرگز چنین ژرف بر ما تأثیر ننهاده است و نیز هرگز_ و این را خود او نمیگوید_ روایتش تا این حد با شخصیترین جدالهایش در پیوند نبوده است. اما همیشه نمیتوان بهآسانی اندیشۀ کیرکگور را در ورای اندیشه یوهانس دو سیلنتیو، که این اثر را به او نسبت میدهد و البته خود اوست اما نه به تمامی، به چنگ آورد. به گفتۀ هیرش Hirsch «این دشوارترین اثر کیرکگور است که در آن بیش از هر اثر دیگر به هر وسیلهای در سرگردان کردن خواننده کوشیده است.»
منبع
ترس و لرز
سورن کیرکگور
نشر نی
صص9_11
نگاهی به «ترس و لرز»؛ بهترین اثر سورن کیرکگور
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند