داستان/ رمان خارجی
خلاصه ی داستان قصر اثر فرانتس کافکا

فرانتس کافکا قصر را در 1922 نوشت اما رمان در 1926
یعنی دو سال بعد از مرگ کافکا (1924-1883) منتشر شد.
قصر به لحاظ شکل اثری تمثیلی(سمبولیک) است
و به لحاظ معنی میتوان آن را اثری اکسپرسیونیستی محسوب داشت.
کنت یا ارباب که موجود مرموز رازناکی است در قصر بالای تپهیی در دهکدهای زندگی میکند.
همه جای دهکده را برف و سرما گرفته است.
«ک» که مسّاح است به آن دهکده میرود تا به شغل خود در آنجا ادامه دهد.
اما در کار او اشکالاتی ایجاد میشود. اجازهی ماندن او در ده
باید از قصر صادر شود ولی راه یافتن به قصر امر دشواری است.
به نظر او قصر جای مخوفی است با کارمندان گوناگون که سرنوشت
مردم ده را به نحو تحقیرآمیزی تعیین میکند. اما مردم ده این قوانین را
طبیعی میدانند و لذا با «ک» روابط خوبی ندارند و حتی با او رفت و آمد نمیکنند.
«ک» در یک مهمانخانه اقامت دارد.
قصر برای او دو دستیار فرستاده که چیزی از مساحی نمیدانند.
پیکی از یکی از کارمندان مهم قصر برای او نامهای میآورد.
در نامه آمده است که شما برای خدمت در دستگاه ارباب پذیرفته شدهاید
و مافوق شما دهدار است. اما دهدار به او میگوید که دهکده نیازی به مساح ندارد.
«ک» مدام به فکر نفوذ و رسوخ به قصر است اما راه به جایی نمیبرد.
سرانجام با زحمت بسیار درحالیکه خسته و خواب آلود است
وارد یکی از اتاقهای قصر میشود. در آنجا یکی از کارمندان برآن است
که به او کمک کند، اما «ک» به خواب میرود و لذا سخنان او را نمیشنود.
رمان در هالهای از ابهام و بلاتکلیفی تمام میشود.
مارکس برود که این رمان ناتمام را منتشر کرد میگوید«ک» در روز هفتم میمیرد
و تازه آن موقع از قصر خبر میرسد که اجازه دارد در ده زندگی کند.
منبع:
مکتبهای ادبی
دکتر سیروس شمیسا
نشر قطره
چاپ اول
صص142-143
مطالب مرتبط
-
اختصاصی کافه کاتارسیس6 روز پیش
نمایشنامۀ «جنون جورج سوم» نوشتۀ الن بنت: راهنمای آدم کردن دیکتاتور!
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
چند سروده از شارل بودلر با ترجمۀ رضا رضایی
-
تحلیل داستان7 روز پیش
چرا «دروازۀ خورشید» الیاس خوری فرق دارد؟
-
تحلیل داستان2 هفته پیش
همراه شدن با مردگان علیه «اکنون»
-
موسیقی بی کلام1 هفته پیش
حال بینظیر شکفتگی؛ بهرغم مِه…
-
معرفی کتاب1 هفته پیش
بخشهایی از نمایشنامۀ «بودا» نوشتۀ نیکوس کازانتزاکیس
-
هر 3 روز یک کتاب5 روز پیش
نگاهی به نمایشنامۀ 1984
-
شعر جهان1 هفته پیش
«عشق عشق میآفریند» مارگوت بیکل: ترجمه و صدای احمد شاملو