درسهای دوستداشتنی
نیازی به تأیید دیگران نیست
نیازی به تأیید دیگران نیست
نیاز به جلب رضایت، در حکم این است که به دیگران بگویید «نظر شما دربارۀ من بسیار مهمتر از خود من است.»
شما ممکن است لحظههای بسیاری از «اکنونِ» خود را در تلاش برای جلب رضایت دیگران و یا دلمشغولی به مخالفتی که با آن مواجه شدهاید از دست بدهید. اگر جلب رضایت دیگران در زندگی شما بدل به نوعی نیاز شده است، پس در اینصورت باید چارهای بیندیشید. میتوانید با این فکر شروع کنید که جلب رضایت بیش از آنکه یک خواسته باشد یک احتیاج است. چیزی که همگی از آن لذت میبریم، تعریف و تمجید و شنیدن ستایش است. وقتی از نظر روحی مورد نوازش قرار میگیریم، احساس خوبی داریم؛ چه کسی مایل است چنین چیزی را از دست بدهد؟ مورد تأیید واقع شدن، ذاتاً خطرناک نیست. در واقع تملق شنیدن تا حدودی خوشآیند نیز هست اما جلب رضایت، وقتی از یک خواسته تبدیل به نیاز میشود جزو باورهای غلط شما به شمار میرود.
اگر میخواهید رضایت خاطر خود را کسب کنید باید نیاز به تأییدطلبی را به کلی از زندگیتان ریشهکن سازید. چنین نیازی یک بنبست روانی است که مطلقاً هیچ منفعتی را عایدتان نمیسازد.
نیاز به تأییدطلبی بر مبنای یک فرض استوار است و آن این است که «به خودت اطمینان نکن…اول موضوع را با کسی در میان بگذار.»
فرهنگ ما یکی از پشتیبانان جلب رضایت به عنوان معیار صحیحی برای زندگی است. استقلال فکری نه تنها غیرمتعارف میباشد که مخالفت با همۀ نهادهایی است که دیوارههای جامعۀ ما را تشکیل میدهند. اگر در چنین جامعهای بزرگ شدهاید، قطعا با این ویژگی بارآمدهاید: «به خودت اطمینان نکن.» جوهر و عصارۀ نیاز به ستایش، ستون فقرات فرهنگ ماست. عقیدۀ دیگران را از خود مهمتر دانستن باعث میشود اگر نتوانید چنین تأییدی را به دست آورید دلایل کافی برای احساس افسردگی، بیارزشی یا گناه در دست داشته باشید زیرا دیگران به مراتب از شما مهمترند.
تأیید دیگران میتواند به بیعدالتی بزرگی منجر شود. ارزش شما در دست دیگران قرار میگیرد و اگر آنها رضایت خود را از شما دریغ نمایند هیچ چیز عایدتان نمیشود؛ جز اینکه حس میکنید بیارزشید و ماجرا همچنان ادامه مییابد. هرچه نیاز به تملق شنیدن شما بیشتر شود، دیگران بیشتر میتوانند از شما بهرهبرداری کنند. با هر گامی که در جهت تأیید خود و رهایی از جلب نظر مساعد دیگران برمیدارید خود را به نوعی از کنترل و مهار آنها آزاد میسازید.
حال نکتۀ شگفتآور ماجرا کجاست! کسانی بیشترین تأیید را از مردم میگیرند که هرگز در جست و جوی آن نیستند، علاقهای به آن ندارند و دلمشغول آن نمیشوند! در اینجا به حکایت کوچکی توجه کنید که به نظر میرسد در این مورد مصداق دارد، زیرا خوشبختی از عدم نیاز به تأییدطلبی حاصل میشود. گربه پیری متوجه شد که بچه گربهای دمش را دنبال میکند. از او پرسید: «چرا اینقدر دنبال دمت هستی؟» بچه گربه جواب داد: «شنیدم که بهترین چیز برای یه گربه خوشبختیه و این خوشبختی توی دمش قرار داره، به خاطر همینه که دنبالش میکنم و هر وقت بتونم اونو بگیرم خوشبخت میشم.»
گربه پیر گفت: «پسرم… منم مثل تو به مشکلات دنیا توجه کردم، منم مثل تو عقیده داشتم که خوشبختی تو دمم هست…اما بالاخره متوجه شدم که هر وقت اونو دنبال میکنم ازم دور میشه ولی وقتی سرم به کار خودم گرمه، هرجا میرم دنبالم میاد.»
پس اگر دنبال تأییدطلبی هستید مؤثرترین راه برای به دست آوردن آن، این است که از تعقیب آن خودداری کنید و آن را از هیچکس مطالبه ننمایید. بدانید با ارتباط درونی با خودتان و مشورت با تصویر مثبتی که از خود دارید، بیشترین تأیید نصیبتان خواهد شد.
منبع
باورهای غلط شما
دکتر وین دایر
ترجمۀ پروین ادیب
نشر پارسه
خلاصهای از صص 77-101
نیازی به تأیید دیگران نیست
مطالب بیشتر
- قسمتهایی از کتاب ِ باورهای غلط شما
- سخنان تأثیرگذار لیلی گلستان در تد ایران
- قطعۀ شانزدهم تائوت چینگ و تفسیر آن
- رشد چهار مرحلهای انسان بالغ
- راهکارهای رفع حسادت/ دکتر وین دایر
- هبوط اینانا: جستجوگر سرگردان
- پوپولیسم و ادعای مردمی بودن! اما کدام مردم؟
- گوستاو لوبون و نظریۀ رفتار هیجانی تودهها
- عشق همواره بر درد پیروز میشود
- نگاهی به فیلم نیمفومانیاک
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»