نوبلخوانی
آشنایی با شیموس هینی و چند سروده از او
آشنایی با شیموس هینی و چند سروده از او
شیموس هینی در ۱۳ آوریل ۱۹۳۹ میلادی در ماسباون واقع در ۳۰ مایلی شمالغربی بلفاست دیده به جهان گشود، او نخستین فرزند از یک خانواده پرجمعیت بود و شغل پدرش کشاورزی بود. هینی از داشتن پدر در عنفوان جوانی محروم شد و برادر جوانش را از دست داد که این حوادث خاطرههای غمانگیزی را برای وی رقم زدند. وی پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و دریافت درجه ممتاز در زبان انگلیسی از دانشگاه کوئینز بلفاست به تدریس پرداخت و نقش عمدهای در پرورش نسل جوان نویسندگان ایرلندی ایفا کرد. این نویسنده بزرگ در ۱۹۶۳ میلادی پس از نوشتن مقالات زیاد و متنوع در مجلههای محلی مورد توجه فیلیپ هابز باوم قرار گرفت. هابز باوم که گروه بلفاست را که متشکل از شاعران جوان و آوانگارد بودند، تاسیس کرد، پیوستن هینی به این گروه او را با بسیاری از نهادهای ادبی دیگر آشنا ساخت و گامی برای شهرت او به شمار می رفت.
هینی در ۱۹۶۵ میلادی با ماری دیولین ازدواج کرد، دیولین خود نویسنده بود و در ۱۹۹۴میلادی مجموعهای از نوشتههای خود را درباره اسطورهها و اساطیر کهن ایرلند به چاپ رسانده بود. در ۱۹۶۶ هینی به عنوان استاد ادبیات مدرن انگلیسی در دانشگاه کویین معرفی شد در این سالها نخستین فرزند او میشل متولد می شود و سال بعد دومین فرزند وی به نام کریستوفر به دنیا آمد.
هینی در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴ میلادی به عنوان استاد مهمان در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و دانشگاه کویین به تدریس ادامه میدهد. وی در این سالها تنها به تدریس و شعر اکتفا نمیکند. مقالات زیادی از او در حوزه فرهنگ و ادبیات منتشر میشود و در ۱۹۸۱ میلادی جزو پنج چهره برجسته ایرلند انتخاب می شود. در همین سال او استاد مدعو دانشگاه هاروارد می شود و ۲ دکتری افتخاری را از دانشگاه کویین و فوردهام در نیویورک دریافت میکند، لازم به ذکر است که این شاعر سرشناس به مدت پنج سال یعنی از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ در دانشگاه آکسفورد به عنوان استاد به تدریس پرداخت.
برخی از ویژگیهای آثار شاعر ایرلندی
یکی از مهمترین و برجستهترین ویژگیهای شعر هینی توجه به اسطورههای کهن و کشاندن آنها به شکلی به دنیای جدید و دگرگون کردن آنها و همچنین توجه به زبان امروز انگلیسی است به همین دلیل بسیاری از شاعران، شعر وی را مصداق شعر پُستمدرن میدانند. آثارش واضح و معمولاً همراه تصاویری از طبیعت و در پی کشف روح بودند، او طوری از سنگ ها و باتلاق ها می نوشت و آنها را به پیش زمینههایی برای مسایل اخلاقی تبدیل میکرد که نه تنها عارفان، بلکه کاتولیکهای معتقد نیز آنها را میخواندند. او که پیوسته برای سرودن شعرهایی در جهت تحقق آرمانهای کاتولیکهایی که میخواستند، ایرلند جدا از کنترل انگلیس باشد، تحت فشار بود، بیشتر کارهای خود را بر روی خشونتهای فرقه ای در منطقه انگلیسی اولستر متمرکز کرد اما او هر ۲ طرف درگیریها را میدید و هیچ گاه چیزی نسرود که کاملاً از خشونت در ایرلند حمایت کند. او به نفوذ انگلیس حمله میکرد اما فرهنگ و ادبیات این کشور را بسیار تحسین میکرد. تمام زندگی هینی در سه محور مهم خلاصه شده بود: مبارزه برای ترویج صلح در سه دهه ناآرامیهای ایرلند شمالی، کارهای ارجمند در خلق ادبیات مدرن و پاسداری از زبان کهن و حماسههای آنگلوساکسون.
عشق وصفناپذیر به مقوله آموزش و پرورش: امری که او هیچگاه از آن غفلت نکرد. او در جریان جنگهای ایرلند شمالی با صدای رسا خطاب به نویسندگان مشتاق میگفت: نباید ترسید، قلمهای را برای رسیدن به صلح به کار برید. در جریان دههها خشونت در ایرلند شمالی او بارها از سیاستمداران شمال، جنوب جمهوریخواه و هواداران اتحاد با انگلیس خواست که برای رسیدن به صلح باید تفنگهایشان را به زمین گذارند.
انتشارات فیبر اند فیبر که کارهای او را به مدت ۵۰ سال چاپ میکرد در بیانیهای او را یکی از بزرگترین نویسندگان دنیا خواند که تاثیرش بر فرهنگ ادبی، بی اندازه بوده است. وی از معدود شاعران امروزی بود که نه تنها بیشتر منتقدان تحسینش میکردند بلکه آمارها نشان میدهد که شعرهای او در دهههای گذشته بیشتر از هر شعری در انگلیس خوانده میشدند. اشعار او، که همواره با استقبال عمومیِ خوانندگان ایرلند و سراسر کشورهای انگلیسیزبان روبهرو بوده، بارها موجب دریافت جایزههای مختلف از انجمنهای متفاوتِ سراسر اروپا شدهاست. هینی در یکی از مجموعه سخنرانی های خود به نام قرمز بودن شعر گفت: از نوشتن لذت ببرید یک اثر را مانند تصور دستتان در نیمه شب یا رویای خورشید بر روی سینه تان کشت دهید. حال غذا نخورده اید، سرتان گیج میرود و خطرناک هستید. از اینجا شروع کنید و اینقدر سنگین نباشید.
این شاعر نامدار ایرلندی در دهه ۱۹۶۰ میلادی با چاپ نخستین شعرش با عنوان مرگ یک طبیعت گرا به شهرت رسید، این اثر توجه منتقدان ادبیات را جلب کرد و جایزههای زیادی را نصیب هینی کرد. دیگر مجموعه شعرهای او شامل درجه روح، بخش و دایره و شعرهای باتلاق میشوند.
هینی برنده جایزه نوبل ادبیات در ۱۹۹۵ میلادی
این شاعر سرشناس ایرلندی در ۱۹۹۵ میلادی، برنده جایزه نوبل ادبیات شد، کمیته نوبل عناصری چون زیبایی، عمق اسطورهای، تعالیبخشی و باز روایت معجزهآسای زندگی گذشته را از ویژگیهای مهم آثار هینی بر شمرده و وی را سزاوار نوبل ادبیات شناخت یک سال بعد از کسب جایزه نوبل، وی به عنوان عضو آکادمی سلطنتی ایرلند انتخاب میشود. بعد از اینکه او برنده جایزه نوبل شد، تایمز ایرلند درباره اش نوشت: فروش کتاب ها ممکن است در زمینه های داستانی یا بیوگرافی خیلی اهمیت نداشته باشند اما زمانی که یک شاعر هزاران هزار نسخه از آثارش را به فروش میرساند، کاملاً ثابت میکند که این قابلیت را دارد که با شعرهای خود آنچه را به نادرستی مردم عادی نامیده میشوند، تحت تاثیر قرار دهد. با این حال محبوب بودن آثارش نباید این حقیقت را پنهان کند که این شعرهای عمیق از تفکر و اندیشهای باز به روی دنیا، به ویژه به روی طبیعت به دست آمدهاند. بعد از کسب این جایزه در هزاره دوم میلادی، دکتری افتخاری دانشگاه پینسیلوانیا را دریافت میکند و در ۲۰۰۲ میلادی دکتری افتخاری دانشگاه راهودیس و در ۲۰۰۳ میلادی به افتخار وی مرکز شعر شیموس هینی در دانشگاه کویین بلفاست تاسیس شد.
افتخارات و جوایز متعدد شاعر نامدار ایرلندی
این شاعر فرهیخته در جریان عمر پربارش جایزههای زیادی را کسب کرد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم: هینی در ۱۹۶۸ میلادی توانست جایزه یادواره جیفری فیبر، در ۱۹۷۵میلادی جایزه ای ام فورستر، در ۱۹۸۵میلادی جایزه قلم، در ۲۰۰۱ میلادی جایزه تاج طلایی شعر را کسب کند. همچنین این شاعر پرافتخار در ۲۰۰۶ میلادی برای مجموعه شعری با عنوان فاصله و چرخه جایزه تیاسالیوت را به دست آورد و پس از آن در ۷۱ سالگی برای دوازدهمین مجموعه شعری خود که با عنوان زنجیره انسانی منتشر شده، جایزه معتبر شعر فوروارد را به خود اختصاص داد. او در این مجموعه نگاهی به گذشته و آینده، والدین و بچهها، شوهران و همسرانشان دارد. جایزه فوروارد هر سال به بهترین شعر انگلیسی اهدا میشود. این شاعر ایرلندی با وجود این که جوایز معتبری چون نوبل را در کارنامه خود داشت، این نخستین باری بود که او جایزه سالیانه و تخصصی فوروارد را دریافت میکرد و این جایزه را هم به فهرست افتخارات خود افزود. در ۲۰۱۲ هینی جایزه بهترین شعر گریفین ترست را دریافت کرد.
هینی پیش از مرگ با ناشر خود درباره چاپ یک مجموعه شعری برای همراهی با مجموعه شعری سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۷ صحبت کرد، این مجموعه شعری جدید از شعر دیدن چیزها آغاز میشود و شامل شعرهایی از سطح روح، بئوولف و همچنین مجموعه نور الکتریک، ناحیه و حلقه و زنجیر انسانی میشود، همچنین آخرین شعر این مجموعه اثر پایانی هینی شعر به موقع بود که در نیویورک به چاپ رسید این شعر درباره نوه هنی یعنی سیوفرا نوشته شده و درباره اینکه چطور رشد کرده است. لازم به ذکر است که این مجموعه شعری پس از مرگ شاعر فرهیخته ایرلندی به چاپ رسید. متیو هالیس سردبیر بخش شعر خانه نشر فیبر این کتاب را نشری برجسته از یکی از بزرگترین و دوستداشتنی ترین شاعران نامید.
شــیموس هیـنی قبل از مرگ در دسامبر۲۰۱۱ میلادی تمامی دست نوشتهها و یادداشتهای خود را به کتابخانه ملی ایرلند اهدا کرد. وی در مراسمی که برای اهـدای رسمی این مدارک برگزار شد به شوخی گفت که سرانجام خانهاش از ۵۰ سال آشفتگی نجات یافت. او گفت: احساس خوشحالی میکنم که از دور کردن این مدارک از خانهام هیچ حس پشیمانی ندارم، بلکه فقط احساس قدردانی و غـرور میکنم. این که بتوانم دستنوشتهها، کارها و کاغذهای خودم را به کتابخانه ملی اهدا کنم و آنها را در کنار نوشتههای بزرگان قدیم و کنونی قرار دهم یک افتخار و امتیاز بزرگ است. همه این ها بخشی از یک زنــجیر است، یک زنجیر نوشته انسانی.
این آرشیو شامل ۱۶ دفتر، دستنوشتههای مختلف، نوشتههای اولیه، تصحیحها، بازنویسیها و مدارک شاعری این شاعر برجسته ایرلندی است که در کنار آنها نوشتههایی از طرف فرزندانش که به عنوان هدیه به او داده شده بود نیز جای داشت. فــیونا راس مـدیر کتابخانه ملی ایرلند در این زمینه گفت: به احتمال زیاد کلکسیون آثار هینی تا سالهای زیادی محققان، توریستهای فرهنگی و بازدیدکنندگان دیگر را به دوبلین خواهد کشاند.
سرانجام این شاعر پرافتخار ایرلندی پس از سالها خدمت در حوزه ادبیات، فرهنگ و آموزش در ۳۰ اوت ۲۰۱۳ میلادی در دوبلین دیده از جهان فروبست.
منبع irna
آشنایی با شیموس هینی و چند سروده از او
عرقِ آلوچه
هوای سرد و پاک جنگل سرو
جا به غبار تیره زمستان داد
او* عرق را روی آلوچهها ریخت
و در بطری را کیپ بست
وقتی من درش را گشودم
بوی تند و مانده خارخاسک و علف
که از شربتخانهای سوت و کور بیرون میزند
به مشامم رسید
هنگامی که در جام ریختمش
لبه آلوچهها مانند دشنه تیز بود
و شعله کشید
با یاد تو مینوشم
مینوشم از آلوچههایی کهربایی؛ صیقلخورده،
نیلگون، تلخ
و دلگرمیبخش.
آشنایی با شیموس هینی و چند سروده از او
چیدن شاهتوت
اواخر اوت،
یک هفته باران سنگین، یک هفته آفتاب سوزان
شاهتوتها میرسید.
نخست تنها یکیشان، غده ارغوانی درخشان
و دیگران سرخ، سبز، سفت مثل استخوان
آن اولی را میخوردی و
گوشتش چه شیرین بود
همچون شرابی غلیظ: در رگانش خون تابستان
که لکهای بر زبان میگذاشت
و دستها را به چیدن اغوا میکرد
گذشت و جوهر شاهتوتها جان گرفت
و ما را با پاتیلهای شیر، قوطیهای نخود و شیشههای مربا
از خانه بیرون آورد
تا ساقههای ترخون و علفهای نوبر رنگ چکمههایمان را ببرد.
مرغزارهای وسیع، مزارع ذرت و کشتزارهای سیبزمینی را
زیر پا سپردیم، تا شیشهها پر شدند
تا قعر قوطیهای پر سروصدا جای سبزترها شود
و روی هر ظرف را
لایهای از توت سیاه و آبدار
همچون لعابی از چشمهای پراشک بپوشاند.
دستهایمان رنگ کبودی گرفته،
خار به انگشتهایمان فرو رفته،
کف دستهایمان چسبناک
مثل دستهای ریش آبی* شده بود
ما توتها را تازهتازه در کاهدان ریختیم
اما وقتی تشتها خوب پُر شد، آن لابلا کپکی پیدایش شد
کپکهایی به رنگ خاکستری موش
در سرتاسر انبار کوچک ما
و شهد توتها هم در سرازیری فساد بود
میوهها یکی یکی از سابقه میگندید،
و گوشت شیرینشان ترش میشد.
من همیشه در این لحظه گریهام میگرفت. این منصفانه نبود
که تک تک قوطیهای عزیزمان بوی تعفن بدهند
من هر سال آرزو میکردم که شاید
شاید این دفعه را دوام بیاورند،
و میدانستم
که دوامی در کار نیست
* ریش آبی، شخصیتی است که سرگذتش در افسانهها و داستانهای اروپای پس از رنسانس بارها توسط ملتهای مختلف، به صورتی نسبتاً مشابه، روایت شده است: شاهزاده/ اشرافیای است که در قصری مجلل زندگی میکند. مکرراً دخترانی زیبا را به همسری درمیآورد و سپس در دل آن قصر به شکلی مرمور به قتل میرساند. در نهایت در اوج قصه، آخرین زن پا به آن قصر میگذارد. او قرار است دوام بیاورد و از گزند دستان خونین ریش آبی در امان بماند.
کارخانه شیر
زنجیری از حباب چرخید و لغزید و
از لوله تخلیه بیرون آمد
ما بر ساحل دیگر رود ایستادیم و چشم دوختیم
آب شیرآلودی از شکافهای دیوار تراوش کرد
و از خود شیر
عصارهها خمرهخمره بیرون میآمد
آن روبرو
بر تن برزخی زمین سالن
جایی که کارگرها شیفت به شیفت
روی آب میسُریدند و
گِرد ساعتشمار میچرخیدند
و کارخانه، که خود را
مثل کشتی چند ستاره پر زرق و برقی
دور از دسترس گاه میداشت.
آنها ما بودیم که گشتند و رفتند
گوسالههایی با چشمهای مرمرین و خیس
حیرتزده و مجذوب نورهای شبرنگ.
منبع iranart.news
از کتابهای او در ایران
آشنایی با شیموس هینی و چند سروده از او
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند