با ما همراه باشید

تحلیل نقاشی

نگاهی به نقاشی «یونیکورن شادمان» اثر سالوادر دالی

نگاهی به نقاشی «اونیکورن شادمان» اثر سالوادر دالی

نگاهی به نقاشی «اونیکورن شادمان» اثر سالوادر دالی

اسبِ خیال

دالی «یونیکورن شادمان» اسطوره‌ای را از خاطرۀ سوررئالیستی برکشید و روی تکه‌ای از آبی نشاند. این اسب بر تک‌شاخ گلی سفید چه بسا نشانه‌ای از شادمانی دارد و ظاهراً آرام می‌نماید. این فقط دمی است که فکر و دست سالی آن را آفرید، با ریشی چون علف دریایی و با سه درختچۀ سفید بر پشتش. با اندکی دقت می‌توان دریافت که هرچند اونیکورن شادمان را چه بسا می‌خواسته در آب یا آبیِ ایمن پنهان کند، در جایی قرارش داده که حالت استقراری ناپایدار دارد و همین حالاست که گام بردارد و برود، اما به همین اندازه هیچ راهی و هیچ جهتی برای حرکت در اندامش را نمی‌توان حدس زد.

این اسب به راستی در آبی آسمان است آن تاش‌ها ابرهایی در آسمانند یا صخره‌های زیرآبی‌اند؟ از نقطۀ نگاه تیزِ اسب و یال و دُم و ریش پیچان و شاید خیس می‌توان دریافت که این درنگ و ایستایی ساختگی است. این اسب دمی دیگر نخواهد بود و شبحی بوده است که در دم تجلّی یافته و چون از پایین دیده شده اندکی دست‌نیافتنی‌تر به نظر می‌آید. اسب ناواقعی با تک‌شاخ واقعی اگر در آب است و در آبی آسمان نیست این درختچه‌ها و آن گل بر تک‌شاخش چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ نشانه‌ها در خواب هرچند ماهیت سوررئالیستی دارند، اما تفسیرشان در پی معنای نمادین است.

ریشۀ درختچه‌ها به رگ‌های تن اسب وصل‌اند و رگ‌ها ریشۀ درختچه‌ها هم هستند، بستگی به طرز نگاه دارد، مانند آنکه فیل‌ها بازتاب قوهایند یا قوها فیل‌اند. اگر درختچه‌ها مثل درختان در طبیعت‌اند پس چرا به گیاهان آبزی می‌مانند؟ اساساً دالی شاید بهتر می‌دانسته که اسب تک‌شاخ اسطوره‌ای از آسمان در آب افتاده است یا از آب درآمده و به آسمان عروج کرده و به زندگی دگری پرداخته. اگر اسب فرشته می‌بود، می‌باید بال می‌داشت که اسب بالدار را دیده‌ایم. اما شاید گالا قصۀ نیمه‌تمامی برای دالی حکایت کرده و دالی صاحب این اسب خیال از زبان گالاست و این اسب خود گالاست. همین و همین. رؤیا در اینجا از نفس می‌افتد و بار دیگر در نقاشی به غور و غوص باید بیفتیم. هم شناگر در دریا باید بود، هم شناگر در آبی آسمان بدون بال و توده ابرهای کومولوس را باید نوشید.

کارل گوستاو یونگ دقت ژرفی به شرق و فرهنگ‌های غیراروپایی داشت. تفکرات او با سوررئالیست‌ها بند مشترکی دارد. علم و منطق غرب توان پاسخگویی به خواسته‌های معنوی جوانان را نداشت و آنان به شرق رو کردند. برای مثال لوئی آراگون و آندره برتون به آثار شرق و شاعران ایران دل بستند و اندیشه‌های جوانی خود را با تصویرهایی دور و ادبیات‌های شرق بارور کردند. چنین پیوندهایی یونگ را بر آن داشت که به رغم فروید به پژوهش در فرهنگ‌هایی بپردازد که در آن‌ها سلطۀ خردگرایی و علم‌پرستی کمتر بود (مثل امریکا و جامعه‌های غیراروپایی).

در فرانسۀ دکارت‌زده عقاید خردگرایانۀ فروید مشتاقان بیشتری داشت. از هواداران اندیشۀ فروید کسانی چون لاکان ماندند و دیگرانی چون مرلو_پونتی و میشل فوکو از درِ دیگری درآمدند. مثلاً فوکو به پیچیدگی سرزمین پهن‌پشت ناآگاهی پی برد و روش ساختاری «باستان‌شناسی دانش» را عنوان کرد که با شیوۀ «باستان‌شناسی روان» یونگ خویشاوندی دارد.

سوررئالیست‌ها خردشورانگیز اصطلاح آپولینر را بر خرد خشک ترجیح دادند. دالی نه فقط با فروید آشنا بود و تک‌چهره‌هایی از او کشید از جمله «ریخت‌شناسی جمجمه فروید»(1938)، بلکه روانکاوی او را باور داشت. اما یونگ نقاشان سوررئالیست، میرو، پیکاسو، ماگریت و دالی را دوست می‌داشت. اگر یونگ زنده بود و از او می‌پرسیدم این که تک‌شاخی بر زمینه آبی پیدا شده و به گمان دوزیست می‌آید معنایش چیست، شاید به پاسخی این‌چنین می‌رسیدم:

این نقاشی در واپسین سال‌های فعالیت (1977) و نه در دورۀ سوررئالیستی کار شده؛ پیش از آن دالی «اسب سوررئالیستی» و نیز «زن_اسب» به شیوه پارانویایی_انتقادی را کشیده بوده است.

تصویری که من در این کتاب به آن پرداختم چه بسا خاطره‌ای سوررئالیستی و استحالۀ دالی به اسب تک‌شاخ ناکجاآباد است.

منبع

نقاشی و زندگی سالوادر دالی

هرمز ریاحی

چپ و نشر نظر

صص25-28

نگاهی به نقاشی «اونیکورن شادمان» اثر سالوادر دالی

مطالب بیشتر

  1. مقالۀ جورج اُرول دربارۀ سالوادر دالی
  2. تحلیل نقاشی معمای آرزو: مادرم، مادرم اثر دالی
  3. دربارۀ مکتب سوررئالیسم
  4. بیست نقاشی برتر تاریخ هنر
  5. نگاهی به درون نقاشی‌های تاریک فرانسیس بیکن

 

 

برترین‌ها