نوبلخوانی
دربارۀ ویژگیهای ارنست همینگوی و داستانِ پیرمرد و دریا
دربارۀ ویژگیهای ارنست همینگوی و داستانِ پیرمرد و دریا
نگاهی به فلسفۀ کلی همینگوی
هنگامی که «خورشید همچنان میدرخشد» منتشر شد، منتقدان پذیرفتند که رمان نویس جدیدی، با مهارتی بدیع در نگارش گفتگوهای شخصیتهای داستان و روایتی سریع، ظهور کرده است. این کتاب در اروپا با عنوان جشن چاپ شد. عنوان آمریکایی آن از نخستین فصل کتاب جامعه گرفته شده بود:
«…نسلی میرود و نسلی دیگر میآید، اما زمین تا به ابد پایدار است.
خورشید همچنان میدرخشد و خورشید غروب میکند و به همان جایی که طلوع کرده بود میشتابد…
همه چیز به همانگونه که بوده است، خواهد بود… و در زیر خورشید، هیچ چیز تازه نیست…
من تمامی آنچه را که در زیر خورشید انجام شده است، دیدهام؛ و بدان که همه بیهودگی و آزردگی روان است.»
بدین ترتیب نخستین موفقیت همینگوی در نویسندگی، نه فقط استادی او را در روایت صریح و روشن و استعدادش را در نوشتن گفتگوهای سریع و برق آسا، بلکه فلسفۀ بدبینانهاش را نیز معلوم میداشت.
نکاتی از شخصیت همینگوی
- در کتابهای همینگوی، زنان مکمل مردان، مردان مکمل حوادث و حوادث مکمل فلسفهاند. او مرد تمام عیاری بود و همنشینی با مردان را ترجیح میداد، زنان را فقط به دیدۀ معشوقه، پرستار و مایۀ آرامش مینگریست.
- در سال 1935 یک کوسهماهی به وزن 355 کیلوگرم صید کرد. او همنشینی با ماهیگیران، نگهبانان ساحل، باراندازان و به طور کلی کارگران را دوست میداشت.
- او شگفتانگیز بود؛ چرا که یکپارچه زندگی بود و نیروی حیاتی ده دوازده گاوباز را داشت. شهامت او برای ستیز با ترس زیاد بود. اگرچه نیمه کور بود، پیش از آنکه برای نجات جان به مهارت تیراندازی خود متوسل شود، میگذاشت جانور وحشی تا ده دوازده متریاش بیاید. ما به «منگرایی» او میخندیدیم، اما این امر ناشی از اعتماد به نفسی بود که بر موفقیتها و ذخایر جسمی و ذهنیاش تکیه داشت. همینگوی هرگز «اهمیت ارنست بودن» را از یاد نمیبرد.
- او در هنر متمدنانۀ گسترش «من» کامیاب نبود، هنری که در آن «من»های دیگر فضایی برای خودنمایی بیابند. اکثراً عضلات و زور بازو و استقامت خود را در برابر فشار و درد، به نمایش میگذاشت و کارهایش را معمولاً با آب و تاب و اغراق بیان میکرد.
- آنقدر خودخواه و خودبین بود که از دیدن برتریهای دیگران رنج میبرد. اشتباههای دوستانش را، حتی آنانی که مانند شروود آندرسن و اسکات فیتز جرالد، به او کمکهایی کرده بودند بیمهابا افشا میکرد. به جیمز.تی. فارل گفته بود که «فاکنر نویسندهای بسیار بهتر از خود او یا فارل است»، اما بعدها با اطمینان در نامهای نوشت که فاکنر «مادر قحبهای پیش پا افتاده» است و کتاب «حکایت» او حتی قابل انداختن توی آشغالدونی هم نیست.
- میتوانست بسیار سنگدل باشد، همچنانکه هدلی و پائولین را به دنبال عشقهای تازه ترک کرد. با اینهمه، اگر حساسیتی فاقد اخلاقیات نمیداشت، ممکن نبود نویسندهای چنین جذاب باشد. پیوسته حاضر یراق، غیرتی، با حالتی دفاعی و همیشه آمادۀ دعوا و بزن بزن بود. از به زانو درآوردن آدمها، نه از پادرآوردنشان، لذت میبرد.
- مکالماتش گاهی با عبارتی جاندار میدرخشید و گاهی با سنگدلی خشنی، تکان دهنده میشد. میتوانست مثل باراندازها فحاشی کند و مادرش را (که هنوز زنده بود) «قحبۀ همیشگی و تمام امریکایی» بنامد. در کتابها و نیز حرفهای روزمرهاش، واژههای فحش چهار حرفی به کار میبرد. شوخیهایش چاشنی هرزهای داشت.
- در سال 1945 همینگوی مذهب خود را اینگونه توصیف میکند: «زندگی، آزادی، و جستجوی شادی.» و همچون بسیاری از کسانی که قبلاً مسیحی بودهاند او نیز تا آخر، خرافات بسیاری با خود داشت.
کتاب پیر و مرد و دریا
او با پیرمرد و دریا (1952) که ثمرۀ جذبۀ شش هفته کار بیوقفه بود، خود را تثبیت کرد. این کتاب که بلندتر از داستان کوتاه و کوتاهتر از رمان بود، به تمامی در یک شمارۀ مجلۀ لایف چاپ شد و رویداد مهم ادبی سال شناخته شد. من با شک و تردید نسبت به ارزش والایی که برای آن قائل شده بودند، آن را خواندم و با تأیید این ستایش زیبای فاکنر، آن را به پایان رساندم: «زمان ثابت خواهد کرد که این کتاب از تمام آثار ما برتر است… سپاس آن خدای را که مرا و همینگوی را آفریده است و هر دوی ما را دوست میدارد، بر هر دوی ما رحمت آورد و او را بازداشت از اینکه در آن دستکاری کند.»
داستان که با سادگی کلاسیکی بیان میشود، به موبی دیک ملویل شباهت دارد. لیکن بیش از هرچیز به مبارزۀ خود همینگوی در دریا مدیون است.
ماهیگیری پیر پس از آنکه با مهربانی از همراه بردن پسرک خوبی که میخواهد با او برود سر باز میزند، یکّه و تنها در گلفاستریم پارو میزند تا به آخرین و بزرگترین صیدش دست یابد، رکوردی برای جوانان بر جا گذارد تا به رقابت با او برخیزند، و نیز توانایی جسم و جان سالخوردهاش را بیازماید. در این درام، ماهی عظیمالجثهای نیز شرکت دارد که طعمه را به دهان میگیرد و پیرمرد را هم به نقطهای بسیار دور از ساحل میکشد. و پیش از آنکه بمیرد، یک روز تمام با پیرمرد دست و پنجه نرم میکند. پیرمرد میاندیشد: «ماهی، داری مرا میکُشی. اما حق داری برادر! من هیچوقت چیزی بزرگتر و… نجیبتر از تو ندیدهام؛ بیا و مرا بکُش! برای من مهم نیست که کی، کی را میکشد… آدم بر پرندهها و حیوانات بزرگ، خیلی هم برتری ندارد.»
شب بر مبارزه سایه میافکند. «ماه همانطور دریا را زیبا میکند که زن را.» از بس با طناب تقلا کرده، بر دستهایش زخمهای عمیقی زده است. با خود میگوید: «ولی آدم برای شکست آفریده نشده، آدم ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.» میبرد و میبازد. ماهی تسلیم میشود. اما سنگینتر از آن است که بتوان به داخل قایق آوردش. چارهای ندارد مگر آنکه او را به کنارۀ قایق بندد. کوسه ماهیها میآیند به خوردن گوشت ماهی. آنقدر از آنها یکی پس از دیگری، میکُشد که نیزههایش تمام میشود. کوسههای دیگری میآیند. پیرمرد با پارو با آنها میجنگد. آنها از زیر ضربهها درمیروند و به سورچرانی خود ادامه میدهند. پیرمرد، خسته و وامانده، در دل شب پارو میزند. به ساحل میرسد. اما در این هنگام غیر از اسکلت ماهی چیزی برجا نمانده است. ماهیگیران، شگفتزده تحسینش میکنند. با آخرین توانش از صخرهها بالا میرود و به درون کلبه و تختخواب خود میخزد؛ اما برایش مسلم نیست که پیروز شده یا شکست خورده است.
منتقدان داستان را تمثیلی از مبارزۀ انسان با دشواریهای زندگی تعبیر کردند. نویسنده هرگونه منظور سمبلیک را انکار میکرد؛ اما تمثیل همچنان به جای خود باقی ماند و با بازگویی شعار برگزیدۀ همینگوی، کتاب را به سطحی والا رساند: «نخستین ضرورت در زندگی، تاب آوردن است.»
در سال 1954 جایزۀ نوبل به او اهدا شد.
منبع
تفسیرهای زندگی
ویل و آریل دورانت
ترجمه ابراهیم مشعری
نشر نیلوفر
خلاصهای از صص 49-61
دربارۀ ویژگیهای ارنست همینگوی و داستانِ پیرمرد و دریا
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند