نویسندگان جهان
آشنایی با جُووانّی کارملو ورگا

آشنایی با جُووانّی کارملو ورگا
نیاکان او در سدهی سیزدهم، با پدرو، شاه آراگون، بدانجا آمده بودند. عجیب نیست که تازه پس از آنکه برای بهرهبرداری از سیسیل به عنوان منبع الهامش بدانجا بازگشت، از نویسندگان برجستهی سدهی نوزدهم شد. دیوید هربرت لارنس دربارهی سیسیل و ورگا مینویسد: «هرکس که این سرزمین را بشناسد، نه هرگز از احساس دلتنگی برای آن رهایی خواهد یافت و نه از افسون تصویر شگفت انگیزی که ورگا از آن به دست میدهد.»
ورگا برای رسیدن به مقصود راه پر پیچ و خمی پیمود. درس حقوق را با ادبیات جایگزین کرد و نخستین اثرش رمانی تاریخی بود. آثار بعدیش -که وقتی در فلورانس کانون هنری ایتالیای آن زمان میزیست نوشت- به شیوهی نویسندگان فرانسویی مانند آلکساندر دومای پسر واکتاوفویه(که نامش را به بخشی از روزنامه به نام فویییتون داد که ویژهی داستانهای سبک و مطالب سرگرمکننده است) پس از رفتن به میلان در شمال، ورگا نظرش را به جنوب معطوف کرد و نگارش آثار سیسیلی خود را آغاز کرد که برایش شهرت به ارمغان آورد. پرآوازهترین آنها عبارتند از زندگی در مزرعه (1880) مشتمل بر دو داستان ماده گرگ و کاوالریا روستیکانا که در سال 1890 شالودهی اپرای عامیانهی ماسکانیی شد و خانهی کنار درخت ازگیل(1881) و رمانهای کوچکی از سیسیل(1883). ورگا سه دههی پایان عمرش را در سکوت و انزوای خانهی خود در سیسیل سپری کرد. هنگامی که در سال 1922 درگذشت، به گفتهی لارنس در خلوت خود احساس غرور میکرد.
او برای هماهنگی با دستمایهی سیسیلی نیرومندش ورگا به روشهای ناتورالیستی روی آورد
و شیوهی ویژهی او به وِریسمو معروف شد
او را با فلوبر و زولا مقایسه کردهاند. نوع ناتورالیسم او مبتنی بر مشاهدهی موشکافانهی دنیای خارج است. دیوید هربرت لارنس که مترجم بسیاری از کتابها ورگا به زبان انگلیسی است، آنجا که میگوید او بیاندازه خوب، ساده، کاملا امروزی و هومری[=حماسی] است حق مطلب را ادا میکند
منبع
یک درخت، یک صخره، یک ابر
برجستهترین داستانهای کوتاه دو قرن اخیر
مترجم: حسن افشار
نشر مرکز
چاپ دهم
صص182-183
خلاصهی داستان «ماده گرگ» او را در اینجا بخوانید.
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 ماه پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
لذتِ کتاببازی2 ماه پیش
جشن بیمعنایی میلان کوندرا: ادای احترامی به رابله و پانورژ!
-
مولوی خوانی3 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی3 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
«زیباییِ وصلۀ ناجور بودن»: لیدیا یوکناویچ
-
تحلیل نقاشی2 ماه پیش
نگاهی به «بوسه» اثر گوستاو کلیمت
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 ماه پیش
رمان «دشمن عزیز» نوشتۀ جین وبستر: دعوت به مذهبی مبارزتر!