روانشناسی_روانکاوی
آشتی با ارشکیگال مادر تاریک درون
آشتی با ارشکیگال مادر تاریک درون
وقتی زنان، دختر بودن روحی و معنوی خود را در نظام مردسالاری تشخیص میدهند و درمییابند که با پذیرفتن فرهنگ مردسالاری، برای جلب توجه پدر، قسمتهایی از وجود خود را ترک و فراموش کردهاند، لازم است قدری در وجود خویش کندوکاو کنند. آنها باید بخشهایی از وجود خود را که پیش از پوشیدن جامههای فرهنگ جامعه مردسالاری به آنها تعلق داشت، احیا کنند. سیلویا برینتون پررا، از کتاب بینظیر خود، «هبوط به سرزمین الهه» از شعر کهن سومری دربارۀ اینانا و ارشکیگال استفاده میکند تا تکه تکه شدن روان را شرح دهد؛ این تکه تکه شدن، در زمانی اتفاق میافتد که زن همذاتپنداری خود با مردانگی را کنار میگذارد و دیگر در برابر مردانگی حالت تدافعی ندارد، بلکه از شیوۀ کهنۀ وجود دست میکشد و به انتظار تولد دوباره میماند.
اینانا الهه سومری باستان، الهه آسمان و زمین و خواهرش، ارشکیگال ملکه سرزمین تاریک روح، جهان زیرین است. اینانا به سرزمین تاریک روح، جهان زیرین، هبوط میکند تا شاهد مراسم تدفین گوگالانا، شوهر خواهر خود باشد.
اینانا پیش از ترک زمین و آسمان به نینشوبور خدمتگزار وفادار خود دستور میدهد که چنانچه پس از سه روز بازنگشت، برای درخواست کمک به سراغ خدایان پدر یعنی انلیل، نانا و انکی برود تا او را آزاد کنند. سپس هبوط خود را آغاز میکند. اینانا دربرابر اولین دروازۀ ورود به جهان زیرین متوقف میشود و در آنجا از او میخواهند که هویت خود را اعلام کند. نیتی دروازهبان به ارشکیگال ملکه پهنه وسیع زیرین اطلاع میدهد که اینانا برای شرکت در مراسم تدفین گوگالانا درخواست اجازه ورود به «سرزمین بیبازگشت» را کرده است. وقتی ارشکیگال این را میشنود به پای خود میکوبد و لبان خود را میگزد و بعد به نیتی دستور میدهد که با اینانا طبق همان قواعد و مقررات ورود سایرین به این قلمرو رفتار کند. بنابراین، اینانا باید جامههای سلطنتی خود را بیرون بیاورد و با تعظیم و احترام وارد جهان زیرین شود.
نگهبانان از این دستور پیروی میکنند و در هر یک از هفت دروازۀ این سرزمین، یک تکه از جامۀ باشکوه اینانا را بیرون میآورند. او در برابر هر دروازه برهنهتر شده و مورد داوری قرار میگیرد. ارشکیگال با چشم نابودی به او خیره شده است. او با خشم با اینانا سخن میگوید، ضربات مرگبار به او میزند و کالبد او را روی خوکی میبندد تا بپوسد. وقتی اینانا پس از سه روز بازنمیگردد، نینشوبور شروع به زاری میکند و بر طبل خود میکوبد و دور خانههای خدایان میگردد. ابتدا به سراغ انلیل، بلندترین خدای آسمان و زمین و بعد به سراغ نانا، خدای ماه و پدر اینانا میرود اما هر دوی آنها از دخالت در امور جهان زیرین خودداری میکنند. سرانجام انکی، خدای آبها و خرد، التماسهای نینشوبور را میشنود و برای اینانا دلسوزی میکند.
او تصمیم میگیرد اینانا را نجات دهد. بنابراین از گل و لای زیر ناخنهای خود دو مخلوق میسازد که نه مرد هستند و نه زن. او به آنها نهان آب و غذا میدهد تا به جهان زیرین بروند و به آنها میگوید که همراه با ارشکیگال عزاداری کنند. آنها بیآنکه کسی متوجه شود وارد آن دنیا میشوند و ارشکیگال را که به خاطر از دست دادن شوهر خود گریه میکند دلداری میدهند و وقتی او از درد زایمان مینالد با او ناله میکنند. ارشکیگال چنان از همدردی آنها خشنود میشود که میخواهد هدیهای به آنها بدهد. آنها کالبد اینانا را از او درخواست میکنند و آب حیات و غذا روی آن میپاشند و اینانا دوباره زنده میشود. آنها به او میگویند که اگر میخواهد از دنیای زیرین بیرون برود باید جانشینی برای خود بگذارد. وقتی اینانا هنگام خروج از هفت دروازه عبور میکند و جامههای سلطنتی خود را پس میگیرد، دیوها به او آویزان میشوند.
آخرین بخش افسانه از جستجوی اینانا برای یافتن جایگزین خود حکایت میکند. او شوهر خود دوموزی را که نه تنها به خاطر مرگ او زاری نکرده بلکه تاج و تخت او را نیز غصب کرده بود انتخاب میکند.
اینانا الگویی از کمال زنانگی است که از مادر فراتر میرود. او تجسم باروری زمین، الهۀ ستارۀ صبح و ستارۀ شب، الهۀ جنگ، الهۀ عشق جنسی، شفا، عواطف و آواز است. اینانا جویندۀ سرگردان است. او ممنوعیت عبور از آستانۀ جهان زیرین را زیر پا میگذارد. او در هریک از هفت دروازۀ آن دنیا یکی از جوانب هویت خویش را رها میکند. این «پردهبرداری حاکی از حذف توهمات کهنه و هویتهای کاذبی است که شاید در جهان بالا کارآیی داشتند اما در جهان زیرین کوچکترین ارزشی ندارند.»
هبوط اینانا: جستجوگر سرگردان
ارشکیگال مثل همۀ چیزهای مربوط به طبیعت و بدن، مورد تجاوز خدایان قرار گرفت و به جهان زیرین رانده شد. او آن بخش زنانگی است که به زیر زمین رفته است. تجسم خشم، آز و ترس از زیان و خسران است. او انرژی خام، بدوی و جنسی است. قدرت زنانهای است که از آگاهی جدا شده، غرایز و شهود زنانه است که نادیده گرفته شده و انکار شده است. جایگاهی است که حیات بالقوه در آن بیحرکت مانده است. او پیش از ابراز وجود، در انقباضهای تولد دیده میشود.
من با احترام بسیار به ارشکیگال مینگرم؛ زیرا میدانم که او قدرت آن را دارد که آنقدر مرا جلا دهد تا جوهر وجودم دیده شود. نیروی غیرشخصی او نه تنها ویرانگر و مخرب نیست بلکه متحولکننده نیز هست.
او جایگاه مرگ و همچنین زندگی تازهای است که به حال خفته مانده است؛ نقطه تخریب و شفای ضروری است. زن هنگام ملاقات با ارشکیگال با نیمۀ تاریک وجود خود ملاقات میکند و خشم و غضبی را بروز میدهد که طی دهها سالی که صرف خشنود ساختن دنیای مردانه کرده، در او باقی مانده است.
ارشکیگال اینانا را روی خوک میبندد. خلأ پذیرندۀ زنانه او را با قدرت زنانه پر میکند. او کمال خود را به زن میدهد تا زن دیگر وابسته به مرد یا فرزند نباشد و بتواند به عنوان فردی کامل و مجزا روی پای خود بایستد. او میداند که زن میخواهد به چه چیزی بله بگوید و به چه چیزی نه. وقتی زنی کم کم ابراز وجود میکند اغلب اوقات نپذیرفتنی، زشت و هرزه جلوه میکند، زیرا دیگر مایل نیست لبخند بزند. احساسات خود را سرکوب کند، لال شود و خودشیرینی کند. اما برای اینکه زن کامل باشد باید مادر تاریک درون وجود خود را بازپس گیرد.
منبع
ژرفای زن بودن
مورین مورداک
ترجمه سیمین موحد
انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی
صص134-138
هبوط اینانا: جستجوگر سرگردان
مطالب بیشتر
- روانکاوی و ادبیات نوشتۀ حورا یاوری
- نگاهی به آراء و نظریات ژولیا کریستوا
- تراژدی یونان اثر ژاکلین دورومییی
- روانشناسی اسطوره و داستان
- بحث جذاب اروین یالوم دربارۀ عشق
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…