با ما همراه باشید

داستان/ رمان خارجی

سطرهایی تأمل‌برانگیز از کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتا خندیدیم

سطرهایی تأمل‌برانگیز از کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتا خندیدیم

سطرهایی تأمل‌برانگیز از کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتا خندیدیم

 در 1987، یک تحقیق جدی جامعه شناسی در دانشگاه اسپلیت، در یوگسلاوی انجام شد. پروفسور سریان ورتسا پدیده‌ای نمونه وار اما غیرمنطقی را بررسی کرده بود: چرا در اینجا علی‌رغم وجودِ (احتمالا) بالاترین نرخِ بیکاری در اروپا، و این واقعیت که حدود 85 درصد بیکاران را جوانان تشکیل می‌دهند، هیچ جنبش اعتراضی‌ای در اجتماع بوجود نمی‌آید؛ جنبشی برای اعتراض به سیستم اقتصادی که در آن مردم ناچارند سه سال در انتظار یافتن اولین شغلشان معطل شوند.

نتیجه‌ی تحقیق، پاسخی را که انتظار می‌رفت تایید می‌کرد: علت، نقش محافظه‌کارانه‌ای است که خانواده در جامعه‌ی کمونیستی ما ایفا می‌کند. رابطه‌ی خانوادگی در اینجا، که از بیرون شبیهِ گرایشی رمانتیک به پیوندهای نزدیکِ خانوادگی در فرهنگِ ما به نظر می‌رسد، جنبه‌ی دیگری نیز دارد که آنقدرها هم رمانتیک نیست.

جوانانِ بیکار در آپارتمانِ والدینشان زندگی می‌کنند، والدینشان غذایِ آنها را تامین می‌کنند، لباسِ آنها را تامین می‌کنند و حتی به آنها پولِ توجیبی می‌دهند. خانواده از هر نظر آنها را حمایت می‌کند و در واقع این جوانان دیگر دلیلی برای اعتراض ندارند. ضمنِ اینکه اعتراض به جایی هم نمی‌رسد. بوروکراسیِ غول آسای دولت – سیستمی‌که فقط برای نگه داشتنِ کمونیست‌ها در رأس قدرت ساخته شده و هر حرکتِ خودانگیخته‌ای را (فرقی نمی‌کند که در حمایت از صلح باشد، یا محیطِ زیست، یا فقط در طلبِ شغل) تهدیدی برای حکومت تلقی می‌کند- به خوبی از پسِ خاتمه دادن هر اعتراضی بر می‌آید. معترضان را «اوباش» قلمداد می‌کند و به مجازاتی در خور همان اوباش می‌رساند.

اسلاونکا دراکولیچ
منبع: کمونیسم رفت ما ماندیم و حتا خندیدیم
سطرهایی تأمل‌برانگیز از کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتا خندیدیم
مطالب بیشتر

برترین‌ها