با ما همراه باشید

شعر جهان

دو سروده از مارگارت آتوود

دو سروده از مارگارت آتوود

دو سروده از مارگارت آتوود

خواندن روزنامه خطرناک است

هنگامی که من در بازی با ماسه‌ها

قصرهای قشنگی می‌ساختم،

گودال‌هایی با شتاب،

از جسدهای روی هم‌ریخته پُر می‌شد

و آن گاه که تر و تمیز با موهای شانه زده

به سوی مدرسه می‌رفتم،

پا نهاده بر ترک‌های سیمان،

بمب‌هایی آتشین منفجر می‌شد.

 

حالا بزرگ و با سواد شده‌ام

می‌نشینم روی صندلی‌ام

خاموش، چنان که چاشنیِ بمبی.

و جنگل‌ها شعله‌ور می‌شوند

بوته‌ها دستخوشِ تاخت و تازِ سربازها.

نام‌های روی نقشه‌های پیچ در پیچ

دود می‌شوند و به هوا می‌روند.

 

علت من‌ام؛

من اندوخته‌ای از اسباب‌بازی‌های شیمیایی‌ام.

پیکرم آلت قتاله است.

با عشق دست می‌گشایم، دست‌هایم تفنگ‌اند.

نیت‌های خیرم یکسر مرگبارند.

 

حتا چشم‌های منفعلم

هرچه را که می‌نگرم

به عکسی سیاه و سفید و آبله‌گون از جنگ تغییر شکل می‌دهد.

چگونه می‌توانم خود را بازدارم؟

 

خواندن روزنامه خطرناک است.

 

هربار که دکمه‌ای از ماشین تحریرم را فشار می‌دهم،

در حالی که سخن از آرامش درختان است،

دهکده‌ای دیگر منفجر می‌شود.

 

مرگ فرزندان دیگر

جسم می‌میرد،

ذره ذره

خود را دفن می‌کند،

می‌پیوندد به حواس پریشان،

به بوته‌های تمشک و خار،

روان در بادهایی پر خار و خس

بر فراز پِی‌های سُست خانه‌های پیشین‌مان

که اکنون حفره‌هایی نیمه تاریک بر زمینِ شنی‌اند.

 

آیا من این‌همه سال را سپری کردم

برای برپا ساختن این عمارت،

این خود مرکب‌ام،

این آلونک در حال فروریختن؟

 

دست‌هایم، چشم‌هایم،

کلمات سوگوارم،

فرزندانِ متلاشی شده‌ام.

 

هرکجا که پا می‌گذارم

در گذرگاه‌های پوشیده از گیاه

بوته‌های فزایندۀ تیغ

دامنم را می‌کشند.

 

چنگ می‌زنند به پاشنه‌هایم با چنگال‌شان.

 

منبع

مجلۀ آزما

شمارۀ 141

مترجم: شهاب مقربین

ص 58 

دو سروده از مارگارت آتوود

مطالب بیشتر

  1. چند سروده از ناظم حکمت
  2. سروده‌هایی از فردریش هلدرلین
  3. اشعاری از فرناندو په‌سوا
  4. اشعار کهن چین با ترجمۀ سهراب سپهری
  5. چند سروده از پابلو نرودا

برترین‌ها