داستان دریاچه قو
“اودت” به وسیله ی جادوگری به نام”روتبارت” بدل به یک قو شده است و تنها در نیمه شب است که او و همراهانش ساعاتی به صورت انسان ظاهر می شوند. شبی پرنس”زیگفرید”، “اودت” را می بیند و دل به او می بندد و سوگند میخورد که “اودت” را از شر طلسم “روتبارت” رها کند.
در همین میان شبی در قصر پرنس ” زیگفرید” مراسمی برپاست که طی آن باید پرنس، همسر خود را انتخاب کند. “روتبارت” به شکل یک شوالیه وارد میهمانی میشود و دخترش “اودیل” را نیز به همراه میآورد که او را با جادو کاملا شبیه “اودت” کرده است و او با این حیله ” زیگفرید” را شیفته خود میکند.
با سر رسیدن “اودت” پرنس پی به اشتباه خود میبرد و به محل دریاچه میشتابد و اعتراف به بیوفایی خود میکند و “اودت” نیز او را میبخشد. در همین حال”روتبارت” سر میرسد و با جادوی خود توفانی سهمگین میآفریند که سبب غرق شدن “اودت” و “زیگفرید” میشود.
در بسیاری از اجراها انتهای داستان به شکل دیگری به پایان میرسد. بدینصورت که پس از برپا شدن توفان “زیگفرید” با “روتبارت” میجنگد و طلسم او را میشکند و “اودت” و همراهانش رها میشوند.
در برخی دیگر از اجراها نیز بدین ترتیب است که پس از باطل شدن جادوی “روتبارت”، پس از گذشت سالها در حین قدم زدن کنار دریاچه و چیدن گل، بار دیگر توسط “روتبارت” غافلگیر شده و “زیگفرید” و “اودت” تبدیل به قو میشوند.
منبع hamraaz.ir