نوبلخوانی
ویلیام فاکنر به روایت ویل دورانت
ویلیام فاکنر به روایت ویل دورانت
فاکنر، اونیل و همینگوی نویسندگان ژرفاندیش و قدرتمندی بودند که مقام رمان و نمایش امریکا را تا حدِّ رمان و نمایش انگلستان، آلمان و فرانسه ارتقا دادند.
فاکنر در 25 سپتامبر 1897 در نیوآلبانی میسی سی پی به دنیا آمد. تحصیلات رسمی ویلیام از دبیرستان فراتر نرفت. در سال 1924 یک جلد از شعرهایش در بوستون چاپ شد. همانگونه که احساس بر اندیشه مقدم است، نثرنویسان خوب تقریباً همیشه با شعر آغاز میکنند.
هنگامی که در حرفۀ روزنامهنویسی و در نیوارلئان کار میکرد با شروود آندرسن آشنا شد. او ویلیام را ترغیب رد به رغم امتناع مکرر ناشران از چاپ آثارش، به نوشتن ادامه دهد.
رمان سارتوریس یکی از خانوادههای قدیمی اهل جنوب را تصویر میکند که اندک اندک قدرت اجتماعی و املاک خود را به اعضای یک طبقۀ بازرگان کاسبکار در حال رشد ولی فاقد اصول اخلاقی، تسلیم میکند. بدینگونه تاریخچۀ حوادث بخش «یوکناپاتافا»* پیش چشم ما گشوده میشود. رمان با شرح زندگی بایارد سالخورده آغاز میشود که در جفرسون رئیس بانک است. مردی مبادی آداب که با ویسکی و سیگارش زندگی میکند و مورد احترام همگان است. گرچه در ناتوانیاش در اداره فرزندان و خدمتکاران، نشانههای زوال به چشم میخورد. شخصیت شرور داستان، نوهاش بایارد ساتوریس دوم است ه خو گرفته به خشونت و شتاب و با لاقیدی از جنگ جهانی اول بازمیگردد. اتومبیل جدید او که موجب وحشت پدر بزرگ است، نماد جهان در حال دگرگونی و ابزار فاجعه است.
در جریان وقایع رمان، طبقهبندی جدیدی گسترش مییابد تا آنگاه که «سارتوریسها» در مقابل «اسناپسها» محو میشوند. مزرعه، دهکده، خانۀ مجلل و درشکه، جایشان را به مغازه، شهر، بانک و اتومبیل میدهند و سیمای جنوب به تصویری رنگ باخته از شمال مبدل میشود.
بهترین جنبۀ کار فاکنر ثبت ساده و صمیمانۀ فضای جنوب است: رنگ و ترکیب خاک، گیاهان و گلهای خاص منطقه که «جنگلی درهم تنیده و خوش رایحه»از «یاسهای هندی، کبود، بنفش… و پیچکهای انبوه» میسازند؛ «رایحۀ یاسمنها پیوسته در فضای خانه پراکنده است»؛ پرندگان بومی که «شامگاهان با شیرینی و ملاحت آواز میخوانند»؛ باران جنوب که زمین و آناناسها را شستشو میدهد و خاک را در پرتو خورشید سوزان به رنگ سرخ درمیآورد.
* یوکناپاتافا واژهای است که به قول فاکنر از آن سرخپوستان چیکاسا است و چنین معنا میدهد: «آب در جلگهها به آرامی روان است.» و این توصیف، مصداق کاملی از کتابهای اوست.
فاکنر پیش از انتشار ساتوریس، رمانی را به پایان رسانده بود که بعدها آن را بهترین اثر خود خواند. مضمون خشم و هیاهو (1929) نیز زوال یکی از خانوادههای طبقۀ بالاست؛ این خانواده کامپسونها هستند. کتاب که گویی میخواست دیدگاه مکبث را در مورد زندگی، همچون « داستانی که ابلهی حکایت میکند، انباشته از خشم و هیاهو برای هیچ و پوچ» بیان کند نخست از زبان ابلهی به نام بنجی حکایت میشود که «سی سالهای سه ساله» توصیف شده است. داستان از طریق تصویرهایی که در ذهن بنجی جریان مییابد به شکلی تیره و تار به ما منتقل میشود.
داستان، اگر بتوان سروتهی برای آن قائل شد، داستانی است قوی. اما فاکنر از هیچ وسیلهای برای ابهام بخشیدن به آن فروگذار نکرده است.
سال 1956، فاکنر در نامهای به مجلۀ لایف، با حمایت و طرفداری از یگانگی و تساوی سیاه و سفید، خشم همسایگان سفیدپوستش را نسبت به خود برانگیخت. او را «ویلی فاکنر گریان» لقب دادند، نامههایی پر از دشنام برایش فرستادند، تلفنی بد و بیراه بارش کردند.
احتمالا این فریادخواهی فاکنر برای آزادی سفید و سیاه از طریق آموزش و پرورش بود که به همراه چشمانداز رفیع و قدرت رمانهایش جایزۀ نوبل ادبیات را در سال 1949 نصیب او کرد. در سال 1950 به استکهلم رفت تا شخصاً جایزهاش را دریافت کند. در آنجا سخنانی کوتاه و مؤثر ایراد کرد و گفت: «انسان نه فقط تاب خواهد آورد، بلکه استیلا خواهد یافت.» او پیشتر دو بار چنین عباراتی به کار برده بود. «توان بقا و تطبیق و تاب آوردن و با اینهمه برجا ماندن» پرچمی شد که تا پایان عمر در زیر آن گام میزد. گویی سخنان ادگار را در لیر به یاد میآورد:
«انسان باید که تاب آورد
رخت بر بستن به جهان دیگر را، حتی به قدر آمدنش به جهان، کمال، همه چیز است.»
منبع
تفسیرهای زندگی
ویل و آریل دورانت
ترجمه ابراهیم مشعری
نشر نیلوفر
چاپ هشتم
خلاصهای از صص19-32
ویلیام فاکنر به روایت ویل دورانت
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند