نویسندگان/ مترجمانِ ایران
براهنی: حضور گلشیری در ایران نفی بلد تاریخی نویسنده در ایران است
براهنی: حضور گلشیری در ایران نفی بلد تاریخی نویسنده در ایران است
ساقیا جام میام ده که نگارندهی غیب
نیست معلوم که در پردهی اسرار چه کرد
آن که پر نقش زد این دایرهی مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست. از همین آغاز باید دقیق باشیم. مرگ او مرگ یگانهای است از میان سه یا چهار یگانهی این زمان، این زبان، و این نثر. در قصهی کوتاه تائی نداشت، ندارد، هم قامتهایش هدایت و چوبکاند، و شاید – میگویم، شاید – بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی، در قصهی بلند کار بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است: هم از قصهی کوتاه بلند، و هم از نوع رمان نوع زدایی کرده، که حاصل کار «شازده احتجاب» است، و به نوعی «آینههای دردار» که در حد واسط بین قصهی کوتاه بلند از سویی و رمان از سویی دیگر، راقم نوع ادبی بوده است. در این آثار و قصههای بیشمار کوتاهش، با وسواس انسان و زبان کار داریم و نیز با وسوسهی مرگ و وسوسههای شهادت و معصومیت و نقیضهای رندانهی این دو. مرگ گلشیری مرگ هر کسی نیست.
مدام کتیبهی مرگ نوشته است. این وسواسها، وسوسهها، در ذهن و خیال همه بودهاند. در گلشیری اما اینهاتعیینکنندهی ذات اثرند و تعیینکنندهی ذات زبان اثر و آنچه با اثرعموماً به دیگران منتقل میشود. این مرگ واگیر است. گلشیری همیشه با مرگ در جدال بوده است. در این پیکار، لذت نگارش، به صورتی که او آن را میدید، مرگ اثر و نویسنده در اثر را تحملپذیرتر میکرده است. نگارش درونی زبان، زبان از درون، زبان از زیر زبان، نگارش زندگی و مرگ زبان است. گلشیری نگارندهی غیبی این نوع نگارش است. و چنین نگارشی هم از درون خود او میآید، هم از یورش بیامان گذشته به امروز به نام سنت، هم از یورش بیامان امروز به گذشته، به نام تجدد. جنازههای نویسندگان جدی ما از میدان تیرهایی که از هر سو به سوی آنها روان میشده، بیرون کشیده میشوند. گلشیری مثل هر نویسندهی ریشهدار ایرانی، از جهان و از آدمیان متوقع شناسایی این تیرها بوده و شاید خواست بگوید من این تکه پارگی، پلاسیدگی، نفلگی را با جان و حتی با تنم با این حنجرهی گرفتهام با این قطعات خشک استخوانهای صله بندی شده بر جانم حس کردهام، و به رغم اینها من نقش زدهام، پرنقش هم زدهام و چرا جهان این همه سرسری از کار من میگذرد؟ حضور گلشیری در ایران نفی بلد تاریخی نویسنده در ایران است. در ذات این نوع نویسندگی جدی تبعید و نفی بلد در میهن قرار دارد.
گلشیری زندگی، گلشیری مرگ، گلشیری لذت نگارش، گلشیری نفی بلد هم هست. نویسنده میرود همیشه میرود. چرا که قبولش ندارند. زمانه، حتی تاریخ، مجموعهی زمانهها، قبولش ندارند، حتی به نوعی مردم هم قبولش ندارند نفی بلد در زادگاه، مرگ در زادگاه، دقمرگ شدن. مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست…
منابع
این مطلب در شماره ۱۰-۱۱ و ۱۲ پیوستهی نشریهی “بایا” در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است.
مد و مه
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…