شعر جهان
گلها

گلها
سبدهایی از گل میبینم
میان هر نیمخواب و بیداری
بر هر دسته گلی
نام آورنده بر کارت نوشته است
گلهای زیبا به من میگویند
که چشمانشان از شگفتی گرد شد
در لحظهی چیدن
در لحظهی شکستن،
در لحظهی اعدامشان در گلستان!
به من میگویند
که از عرش خود در باغها به زیر افتادند
و بر عرضهی خود در پشت شیشهی مغازهها
یا در دست دستفروشان چشم گشودند،
تا آنکه دست منتگذار رهگذر آنها را خرید
به من میگویند
چگونه نزد من آمدند
( و غمهای ملوکانهی آنها گردن سبزشان را برمیافرازد)
تا برای من آرزوی طول عمر کنند!
حال آنکه خود آخرین نفسها را میکشند!!
هر دسته گلی
میان هر نیمخواب و بیداری
همچو من_ به جان کندن_ نفسی دیگر میکشد
و بر سینهی خود_ خشنود…
نام قاتل خود را بر کارت دارد
……………………………………………..
از سرود باران تا مزامیر گل سرخ
پیشگامان شعر امروز عرب
موسی اسوار
نشر سخن
صص613-611
- پیرامون کتاب و کتابخوانی4 روز پیش
هرمان هسه: چرا کتاب میخوانیم؟
- معرفی کتاب2 هفته پیش
«شرارهها» اثر مارگریت یورسنار با ترجمۀ رضا رضایی
- هنرِ زندگی2 هفته پیش
هنر «دیوونه» بودن
- هنرِ زندگی2 هفته پیش
معجزۀ ادبیات و فلسفه در آفرینش شادی درون و سلامت زندگی
- تحسین برانگیزها2 هفته پیش
کریستف بالایی: مدافع ادبیات معاصر ایران در غرب
- اختصاصی کافه کاتارسیس1 هفته پیش
بریدههایی از کتاب «چگونه یونگ بخوانیم» نوشتۀ دیوید تیسی
- معرفی کتاب1 هفته پیش
توتوچان، دخترکی آنسوی پنجره نوشتهی تتسوکو کورویاناگی
- نویسندگان جهان2 هفته پیش
گوستاو فلوبر از نگاه ماریو بارگاس یوسا