اخبار
هفتسین سرودهای نیمایی از لادن خدابنده
هفتسین سرودهای نیمایی از لادن خدابنده
هفتسین
کلمه خیس میکنم برای هفتسینِ سال نو
برای سین اولم
سلامِ تو.
کلمهها جوانه میزنند
زمزمه که میشوند
روی برگه پهن میکنم
که شعر بشوند.
بیخیال
بیخیالِ سال گوسفند!
بیخیالِ حرفهای نونوار روز
من هنوز
تا یکی دو هفته مانده برسم حال نو
به خانه دست میکشم
به خوابها.
تمام “خواب”ها
“ایمیل”های تابهحال را مرور میکنم
رسیدهام به هفت سال پیش!
مغز من که شب هفت،
به شبکه وصل بود کم و بیش!
من که جای خالیاش
سر سکوت هفتسین
به جای سایهاش
که زد به هفت نور روشنی
همیشه ساک میگذاشتم
چهطور اینهمه به دیدنش که رفتهام
از او خبر نداشتم؟
گذاشتم
گذاشتم که دست روی دست
هرچه هست
این شَوَم
چنین شَوَم!
ولی تو نگذار
نگذار اول بهار
زیر دستِ من بماند این جوانههای شعر نشده.
نَه آب
و نه آفتاب
مثل سایۀ تو سبزهاش نمیکند!
هنوز خاطرهتکانیام تمام نشده
به خاطر تو یک چهارپایه قرض کردهام
که بزنم به قدّ کار!
کارِ کارگر که نیست
دستمال بکشد به هر دو روی پنجره.
هنوز فکر میکنم تو پشت شیشهای
فقط برای این به هیچ شیشهای نگفتهام کلیشهای
وگرنه عطر سیب
عطر سنجد سرشت را گرفته از تنم.
نه پرده با بخارشوی پاک میشود،
نه پنجره
نه هرچه در نبودنت از این و آن کشیدهام
جهنم بخار شده، زنده بودنم.
قرار ما نبود که به خاطر تو شیشه بشکنم
به خاطر تو
سالهاست بین راه مانده این مسافر تو،
_عمر را شکسته خواندهام_
قبول کن
نه هفت “در”
نه هفت “یا”
نه بیگدار زدنم به هفت “در، یا”
برای من
نه انتخاب بود
نه جواب بود،
که بدون تو
به هفت آسمان سفر نمیشود
دوازده نشده سیزده به در نمیشود!
تو من کاملی
تو آفتاب مایلی
عمود نشده
به دیدن تو جمع شده ابروان من!
سرم به سنگ که نمیخورد!
تو هفت سنگ پرت کن
به هفت جان من!
به هفت شاه_شیطان
که ایستادهاند سرِ هفت خوان من!
و سکه پول کن مرا
به جرم هفت روز ننگ
بعد،
بعد هفت فرسنگ
بنویس
در کتیبهام نگاه ناگهانی شبانه را
و نام ریشههای آن گیاه هفتگانه را
که رشد میکند به ناگهان
میان درز یا شیار سنگ!
آن گیاه هفتگانهای که هفت سیر از آن
برای هفت مرحله شفا میآورد
دهان من یکی دو هفته پیش
که کلمهها جوانه میزدند
بوی آن سکوت را گرفته بود.
بوی سیر آن سکوت
که فقط کسی که ساکت است حس نمیکند
قرار نیست که کسی تحملم کند
چهارپایه که تحملم نمیکند که هیچ!
ماهی قشنگ هفت خط هم از درون خواب سادهام پرید
واقعا از آینه بعید بود
شب عید
اول بهار
سر این که شنبه داشت میرسید
_آدینه ته میکشید_
سر هفته داد زد، شکست!
باز قطع شد شبکه،
باز
سر هفته یک شبانه روز گیج رفت.
راستی چقدر دور خودم بگردم اینچنین؟
هفت بار؟
شدهام زمین
تو عیدِ آخر ِ زمان
به انتظارِ باستانیات نشستهام کنار هفتسین.
نگاه کن
ببین.
منبع shereno
هفتسین سرودهای نیمایی از لادن خدابنده
مطالب بیشتر
- شعری نیمایی از لادن خدابنده
- کلمهها بر برف سرودۀ تازۀ صفورا نیری
- فریده حسنزاده و ترجمۀ شعر جهان
- به وقت گرینویچ سرودۀ رزا جمالی
- سرودههایی از الهام اسلامی
- سرودههایی از ناهید نوروزی
- دو شعر از دو زن
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند