تحلیل فیلم
فیلمِ شیر شاه جدید پیامی مشابه فیلم جوکر 2019
فیلمِ شیر شاه جدید پیامی مشابه فیلم جوکر 2019
نگاهی به نقد دیوید ساندرلند دربارۀ شیر شاه این نکته را آشکار میکند که او به مواردی مانند مقایسۀ نسخۀ بازسازی شده با نسخۀ انیمیشنی پرداخته و مزایا و معایب آن را برمیشمارد و به اثرپذیری شیرشاه از هملت شکسپیر هم اشاره میکند حال آنکه اگر نگاهی از نو و معنیگرایانه به این فیلم داشته باشیم زوایای دیگری از آن را خواهیم دید. نکاتی که کاملا از نگاه آن منتقد دور مانده است.
در ابتدای فیلم شیر نوزادی را میبینیم که توسط میمون به حضار (تمام حیوانات جنگل) نشان داده میشود. آنها مسرورند از اینکه پادشاه آینده را میبینند. پسر موفاسا را که پادشاهی ست خردمند و عادل. تفکر موفاسا این است که نباید حیوانات را بیجهت کشت، شکار زیاد ممنوع است و کفتارها هم در این مُلک جایی ندارند بلکه در جایی متروکه اسکان داده شدهاند و حق دستدرازی به اقلیم موفاسا را ندارند. موفاسا تفکرِ سیستمی دارد. او تمام موجودات را یک کلِ واحد میبیند. آنها شکارها را بر حسب ضرورت میخورند ولی این یک ضرورت دو طرفه است و روزی هم آنها میمیرند و به خاک و علف تبدیل میشوند و دیگر حیوانات آنها را میخورند.
در این نوع از تفکر با حد نگهداشتن و سوءاستفاده نکردن از قدرت و مردم را رعایای خود ندیدن همه با هم به خوبی و صلح زندگی میکنند و مُلک و کسب و کار رونق دارد. دورۀ اول حکومت، زمان زمامداریِ موفاسا دورۀ دموکراسی و مردمسالاری است و حکومت حامیِ منافع جمع نه در برابر جمع و مردم برایش کسانیاند که باید به آنان خدمت شود نه اینکه خورده شوند.
اما موفاسا برادر فاسد و حسودی دارد که همدست کفتارهاست. او موفاسا را میکشد، پسرِ موفاسا یعنی سیمبا را فراری میدهد و از مُلک بیرون میکند و با دسیسه پادشاه میشود. پس از آن گروه کفتارها را به ملک خود دعوت میکند تا هرکاری دوست دارند بکنند. نتیجه واضح است جایی که حکومت از قدرت خود سوءاستفاده میکند و به کفتارها اجازۀ تام و اختیار کامل در ویرانی و چپاول میدهد مردم رعیت و برده فرض میشوند، شکارهایی که باید تا میشود آنها را کشت و خود را فربه ساخت.
در این دوران تاریک دو حالت وجود دارد و دو نوع عکسالعمل. برخی مانند سیمبا که به او القا شده مقصر مرگ پدرش موفاساست وطن را دست کفتارها رها میکند و به یک زندگی بیتفاوت و شاد شخصی در جایی دیگر روی میآورد. سیمبا در سرزمین زیبای جدید خود گیاهخوار میشود و در قلمروییست که همه باهم برادرند و خرمی و آبادانی بیداد میکند. در این قسمت فیلم یک شعار وجود دارد «هاکونا ما تاتا» یعنی نگران هیچ چیز نباش. از نظر این گروه زندگی یک خط صاف بیمعنی است که افراد در آن به هم ربطی ندارند. و سرنوشت هیچکس به هیچکس مربوط نیست. باید فقط خوش بود و شخصی زندگی کرد و بیخیال سیاست و اقتصاد بود و توقعات را تا میشود پایین آورد. (سیمبا حشره خوار بود)
اما این تفکر نالا _دختری که قرار بود ملکۀ بعدی باشد و همسر سیمبا_ نبود. او به دنبال سیمبا میآید و اتفاقی او را مییابد و از او میخواهد دست از بیتفاوتی بردارد و برای بدست آوردن آزادی و برقراری حکومت عادل بجنگد. حق گرفتنی است. حق مبارزه میخواهد. یاد این جملۀ سیمین دانشور افتادم در رمان جاودانۀ سووشون: «وقتی زیاد نرم شدی همه تو را خم میکنند»
نالا مقابل تفکر سیمباست: باید به محیط حساس بود و برایش جنگید زیرا زندگی دایره است نه خط صاف. (تفکر نالا تفکر موفاساست) وقتی زندگی را یک دایره ببینیم دیگر حس نمیکنیم هیچ کس به هیچکس ربطی ندارد و فکر نمیکنیم زندگی یک ماشینی است که رانندۀ آن اختیار تام دارد ما را به هر کجا که دلش میخواهد ببرد و هر بلایی میخواهد سرمان بیاورد. اجازۀ تجاوز نمیدهیم. شاملو هم که به درستی میگوید: «فریادی شو تا باران وگرنه مُرداران»
نهایتا مبارزه در ذاتِ خود عاقبت به خیری است. نالا و سیمبا به سمت پس گرفتن قلمرو خود از ولگردها و کفتارها میروند و در اینجا نکتۀ جالب رفتار دوستان آنهاست که همیشه در ناز و نعمت و تفکر خطی بودهاند. آنها به حرمت دوستی دنبال سیمبا راه میافتند و در جنگ برای آزادی و آبادانی شرکت میکنند. یک دیالوگ بسیار جالب و کلیدی در این قسمت وجود دارد: سیمبا به گراز میگوید تو کجا میآیی مگر معتقد نیستی زندگی یک خط صاف بیربط به بقیه و بیمعنی است. گراز میگوید: من نگران توام. فکر کنم آن خط صاف کمی کج شده! و در اینجاست که همگی از تفکر خطی به تفکر دایرهای برمیگردند: ما همه با هم هستیم!
چقدر این فیلم من را دوباره یاد محتوای «رمان سووشون» و بگو مگوی خسرو و یوسف و زری از سر صحبتهای آقای فتوحی انداخت. اما چون در تحلیل فیلم جوکر 2019 هم به آن دیالوگهای جاودان اشاره کردهام، مطلب را مکرر نمیکنم.
فیلمِ شیر شاه جدید پیامی مشابه فیلم جوکر 2019
مطالب بیشتر
-
تحلیل داستان و نمایشنامه3 هفته پیش
نگاهی به رمان «استاد پترزبورگ» نوشتۀ جی.ام.کوتسی
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
درنگی در نقاشیهای سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
تحلیل داستان و نمایشنامه3 هفته پیش
«داستایفسکی؛ سالک مدرنِ رنجاندیش» نوشتۀ سروش دباغ
-
موسیقی بی کلام1 ماه پیش
و تو را به سان روزی بزرگ آواز میخوانم…
-
گفتوگو1 ماه پیش
گفتوگوی ناصر تقوایی با «احمد شاملو» و آیدا
-
نوبلخوانی1 ماه پیش
هان کانگ: همۀ نویسندگان، خوانندگان پرشوری هستند