تحسین برانگیزها
گفتوگو با فاطمه دانشور
گفتوگو با فاطمه دانشور
فاطمه دانشور یکی از کارآفرینان موفقی است که از سن ۲۷ سالگی وارد حوزه کسب و کار شده است. او هماکنون مدیرعامل شرکت سپهر آسیاست که در عرصه واردات و صادرات سنگ آهن فعالیت میکند. همچنین مدیرعامل موسسهی خیریهی مهرآفرین هم است. او در خانوادهای به دنیا آمده که مادربزرگش تمام اشعار شاهنامه را حفظ بوده و برای آنها به صورت قصه تعریف میکرده و داستانهای خود را به اینکه ذات یزدان (خدا) در موفقیت رستم و سهراب و… نقش داشته است به پایان میبرده است. فاطمه دانشور میگوید: این نوع تربیت باعث شد تا همیشه سایهی خدا را بر سر خود احساس کنم و بتوانم بر مشکلات غلبه نمایم. دانشور از فراز و نشیبهای زندگی تا رسیدن به موفقیت برای ما صحبت میکند که خلاصهای از آن را در اینجا میخوانید.
چه شد که جرقهی کارآفرینی در ذهن شما زده شد؟
من چند سال است که متوجه شدم کارآفرین هستم.
اصلاً به این فکر نبودم که کارآفرین شوم.
چون میخواستم به اهداف خود برسم، پول نیاز داشتم. زمانی که من به طور جدی شروع به کار کردم هیچ پولی نداشتم ولی با ارتباطهای مؤثر و سالم خود، در شرایطی که فقط ۶۰۰ هزار تومان پس انداز داشتم، توانستم با همین فن ارتباط مؤثر در یک پروژه 7 میلیارد تومانی وارد شوم.
چگونه توانستید با این پول کم گامی به این بزرگی بردارید؟
زمانی که لیسانس خود را در رشتهی مدیریت خدمات بهداشتی گرفتم بلافاصله در مقطع فوق لیسانس در رشتهی مدیریت بازرگانی وارد شدم.
خیلی زود فهمیدم تفاوت چندانی بین مدرک لیسانس و فوقلیسانس وجود ندارد و باید بلافاصله وارد حوزه کسب و کار شوم.
برخلاف رشتهای که خوانده بودم، توسط یکی از دوستانم در شرکت ایران خودرو مشغول به کار شدم. چند سالی که در ایران خودرو کار کردم، شرایط و انضباطی که در آنجا حاکم بود من را فولاد آبدیده کرد تا اینکه دیگر کار در آن جا من را راضی نکرد. برخلاف صحبتهای دوستانم که میگفتند من نباید از آنجا بیرون بیایم، از کارم استعفاء دادم. در این زمان بود که متوجه شدم جسارت دارم. چون کار به آن خوبی را از دست داده بودم و در راهی قدم گذاشته بودم که اصلاً از عاقبت آن با خبر نبودم. در طول چند سال کار خود ۲-۳ میلیون تومان جمع کرده بودم با یکی از دوستانم وارد حوزه واردات و صادرات اسباب بازی شدم. متأسفانه تمام داراییام را در آنجا از دست دادم. برای بار دوم با وجود اصلاح اشتباهاتم دوباره شکست خوردم. شرایط به گونهای شده بود که من ۱۲ طلبکار داشتم که هر روز با من تماس میگرفتند و خانوادهام از این جریان خبر نداشتند. میان همه گرفتاریهایم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت همسرم بنا به دلایلی نمیتواند با من راهی سفر حج شود و تو با من بیا. با ۱۰۰ دلاری که برای خرید سوغاتی با خود برده بودم راهی این سفر شدم. این سفر باعث شد که خدا را نزدیکتر از همیشه احساس کنم. روز آخری که قصد برگشت به تهران را داشتیم فهرستی را که ۴۰ خواسته و آرزوی خود را در آن نوشته بودم ، از خدا خواستم. از این همه خواسته خود در درگاه خداوند شرمنده شدم . همان جا از او خواستم اگر مشکلاتم حل شود یک چهارم از درآمد خود را صرف امور خیریه کنم. این شد که هستهی اولیه موسسه مهرآفرین شکل گرفت و من فاطمه دانشور مهرآفرین شدم.
زمانی که به تهران آمدید با طلبکاران خود چه کار کردید؟
بعد از دو هفته که وارد تهران شدم نزد یکی از طلبکارانم که به ظاهر فرد خشنی بود رفتم و در کمال ناباوری مشاهده کردم که او نه تنها از من پولی نخواست بلکه تمام چکهایم را پس داد. در کنار این کارش کلید یک شرکت مبله شده را داد و گفت هر وقت توانستی پول درآوری قرض خود را بده. چون پولی نداشتم نزد یکی از آشنایانم که صندوق قرض الحسنه داشت رفتم. تمام اهداف خود را برای او گفتم و در آنجا با همسرم که او هم در کار خود شکست خورده بود آشنا شدم و ازدواج کردم. با کمک یکدیگر شرکتی را که الان نام آن شرکت بازرگانی سپهر آسیاست، تأسیس کردیم و تمام کالاها را در حوزه واردات و صادرات پوشش میدادیم. در میان سفارشهایی که به ما می شد چند بار سفارش خرید و فروش سنگ آهن داشتیم که آن را نادیده میگرفتیم.
چرا آن را در نظر نمیگرفتید؟
چون فکر می کردم که هیچ سودی در آن وجود ندارد. تا اینکه برای اولین بار برای گرفتن کارت بازرگانی خود با فردی که نمیتوانست سنگ آهن خود را از کشور خارج کند آشنا شدم. با فن مذاکرهای که در من و همسرم وجود داشت توانستیم این فرد را که یکی از افراد معتمد در بازار بود قانع کنیم تا به صورت امانی یک بار 4 میلیارد تومانی را بدون هیچ هزینهای در اختیارمان قرار دهد. همچنین حمل بار به بندرعباس را که یک میلیارد تومان هزینه نیاز داشت به صورت امانی حمل کردیم. کل روند کاریمان که به ۷میلیارد تومان نیاز داشت و باید حداقل نصف آن را را در اختیار داشته باشیم فقط با 600 هزار تومان که آن هم هزینه رفت و آمد من بود انجام شد. بار به مقصد رسید و مشمول پاداش هم شدیم. به این ترتیب پول افرادی را که به صورت امانی بارشان را گرفته بودیم بازگرداندیم و از این کار سود سرشاری به من و همسرم رسید.
با سرمایه ای که بهدست آوردید چه کار کردید؟
عهدی را که با خدا بسته بودم انجام دادم و دفتری به اسم موسسه مهرآفرین تأسیس کردم
و در آن کودکان کار خیابانی و بد سرپرست را تحت پوشش قرار دادم
در این موسسه بعد از بازتوانی برای آنها کار ایجاد میکنم و آنها را راهی بازار کار میکنم. زمانیکه که وارد این ماجرا شدم پدرم فوت کرد و سهم الارث وارثان را خریداری کردم و خانه پدری خود را به این ماجرا اختصاص دادم.
در مناطق محروم شعبه زدم و همسرم در این راه خیلی به من کمک کرد. شعباتی را در بندرعباس، کرمان، سیرجان، خرم آباد، تبریز و مشهد زدیم.
مأموریت خودم را در موسسه مهرآفرین حمایت و توانمندسازی کودکان بد والدین یا بد سرپرست و مادران آنها قرار دادم. شما علاوه بر مهرآفرین مدیرعامل شرکت سپهر آسیا هم هستید در این شرکت چه کار میکنید؟
کار ما در این شرکت تولید و فروش فرآوردههای معدنی بود. در این فرایند ما معادنی را که خود کشف کرده بودیم یا معدندارانی که نمیدانستند چه کنند را تحت پوشش قرار دادیم. همه کارهای استخراج، فرآوری و نسب ماشین آلات و تجهیزات را برای آنها انجام میدادیم.
آیا شما خود را کارآفرین موفقی میدانید؟
من خودم را موفق میدانم ولی بهتر از این هم میتوانم باشم. چون اهداف بلندتر از این هم دارم.
همیشه گفتهام وقتی یک زن به قله موفقیتی که یک مرد میرسد دست پیدا کند جای تبریک دارد چون مرد با ایشالله و ماشاء الله به موفقیت رسیده ولی یک زن با اما و اگر. یک کارآفرین موفق چه معیارهایی باید داشته باشد؟
یک فرد کارآفرین باید پشتکار داشته باشد و خدمت به خلق را سرلوحهی کار خود قرار دهد. همیشه مثبتاندیش باشد و از خطای زیردستان خود بگذرد.
شکستها را نتیجه بداند، مسئولیت کارها و خطاها را به عهده بگیرد. از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکند. یک کارآفرین از کاه، کوه نمیسازد. مشکلات را خرد میکند و بعد آنها را حل مینماید. قدرت ریسکپذیری کارآفرین بالاست. در تمامی اینها هدفگذاری صحیح و پشتکار لازمهی کار است. آدم کارآفرین جاهطلب، مغرور و قدرتطلب نیست بلکه متواضع و فروتن است.
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…