منابع
همشهری داستان/ انتخاب: محمد میرزاخانی
article.tebyan.net
نامههای نیما یوشیج به کوشش سیروس طاهباز
مطالب بیشتر
نامههای نیما یوشیج به کوشش سیروس طاهباز
چیزهایی که زبانی برای مردم گفته میشود وقتی که مؤثر واقع نشد باید آن را نوشت، ممکن است در صورت ثانی اثر کند.
به این جهت مینویسم. تو وقت داری که فکر کنی و آنوقت یقین خواهی کرد چیزی را که مینویسم در موقع نوشتن آن فکر کردهام.
مجموعه کاملی از نامههای نگاشته شده توسط نیما یوشیج را که توسط سیروس طاهباز گردآوری و تدوین شده از سوی نشر نگاه منتشر شده است.
بخشی از مقدمهی ما بر این کتاب:
پس از گذشت سى سال از خاموشى نیما و ملّى شدن آثار او عدهاى از جمله فرزند او در گوشه و کنار آثارى از نیما را که پیشتر توسط سیروس طاهباز نسخهبردارى شده بود به نام خود منتشر کردند.
ایشان به انگیزههاى صرفاً مادى و به سوداى توجیه این اقدامات سعى کردهاند تا با خدشهدار کردن کوششهاى توانفرساى سیروس طاهباز در انتشار آثار نیما، زمینه را براى فروش نسخههاى «به ظاهر جدیدى» از این آثار فراهم کنند.
با مقایسه کتابهایى که طاهباز از نیما منتشر کرده است با نسخههاى دیگر درمىیابیم که این آثار قریب باتفاق کپىبردارى شده از نسخههایى هستند که او طى سالیان دراز منتشر کرده بود.
اندک مطالبى که توسط دیگران به این کتابها افزوده یا از آنها کاسته شده است در بسیارى از موارد چنان ساختگى و مجعول به نظر مىرسند که صحت آنها را با تردید جدى روبرو مىسازد.
منبع negahpub.com
برشهایی از نامههای نیما به همسرش
عالیه جان
… تصدیق میکنم چیزی از قلب کمبهاتر نیست و من تو را با قلبم خریدهام. حال مرا سرزنش میکنی. زیرا نتوانستهای از روی قلبِ من این خطوط را که خطوط یک سکهی به نامِ تو ترسیم شده است، بخوانی. چطور ممکن است در حالتی که خودت دعویِ اعتبار میکنی من اعتبار نداشته باشم زیرا من سکهای هستم که به وجود تو اعتبار مییابم. شکل تو، اسم تو و آثار تو همیشه با من است.
عالیه، مرا سرکوب و خُرد کن. یک قطعهی کوچک من باز آثار وجود تو را نشان میدهد. مرا آتش بزن، به قالب دیگر بریز. جنسیت و مقدار من همان خواهد بود. اگر گردوغبار ایام روی یک سکه نشسته است بهطوری که آن سکه را نتوانی بخوانی و بشناسی، آن را بردار، روی آن دست بکش، آن را صیقلی کن. به تو معلوم خواهد شد یادگار وجود چهکسی است.
قلب شاعر دریای بزرگ است. ببین دریا را که با تمام وسعت خود به اندک نسیمی سیمایش را پُرچین میکند. چرا اندک سوءظنی سیمای مرا غمگین و متفکر نکند که طبیعت قلب مرا حساستر از قلبهای دیگر آفریده است؟ به تو بگویم چهچیز باعث بدگمانی من شده است: محبت. برای اینکه تو را دوست میدارم. با وجود اینکه خواستم دوستیام را مخفی بدارم، آن را آشکار میکنم.
شاعر، این خلقت عجیب و نادرِ طبیعت از راست، دروغ بیرون میآورَد. حساب کن. از چشمش بترس. وقتی به مردم نگاه میکند، مردم در نزد او اوراق یک تاریخ ممتد و یادگارِ روزهای کهنه و مبهماند. اگر هیچکس نتواند این اوراق را بخواند، شاعر میخوانَد.
زبان عشق را خوب میشناسی عالیه. همینطور قلبی را که درد میکشد میشناسی. در این صورت من برای محبت تو با وجود هر تهمتی که به من میزنی تا مرگ پرواز میکنم. زندهباد عدم!
یک متهم بدبخت و ناشناس که تو را دوست میدارد: نیما
24 اردیبهشت 1305
عالیه عزیزم
نزدیک نیمهشب است. نمیتوانم بخوابم. واقعهی اخیر در زندگانی نویسنده بیشتر اهمیت دارد. دیشب خواستم از تو احوالپرسی کنم. مانع شدند. از دور به اتاق خودمان نگاه کردم. چراغ را خاموش دیدم. دیدن این منظره مرا غمگین کرد. ناچار از دیوار بالا آمدم. مدتی روی پشت بام نشستم. ایراد نگیر، محبت داشتن منوط به این نیست که شخص پول فراوان داشته باشد یا زیاد از حد وجیه و محبوب باشد. اگر خطایی از من سر زد، کدام انسان بدون خطا زندگی کرده است…
مفارقت شیرین است. از دشمنی کم میکند و به دوستی میافزاید. قلب نارضا را هم تسلی میدهد اما…
نگذار در این تنهایی کسی که هیچکس را ندارد و امیدش رو به انقطاع است گریه کند و در این گریه به خواب برود.
منابع
همشهری داستان/ انتخاب: محمد میرزاخانی
article.tebyan.net
نامههای نیما یوشیج به کوشش سیروس طاهباز
مطالب بیشتر
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
والاترین اصالت «سادگی» است…
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند