پیرامونِ ادبیات کلاسیک
اسطورۀ زال نوشتۀ محمد مختاری
اسطورۀ زال نوشتۀ محمد مختاری
زال پایدارترین پدیدۀ حماسه است. زندگیاش بخش عظیمی از حماسۀ ملی را در برگرفته است، و آغاز و انجامش، آغاز و انجام دوران پهلوانی است. او آدم حماسه و پدر «پهلوانی» است که هیچ پدیده یا حادثهای بیرون از دایرۀ وجودی او نیست. از این روی هستیاش به گونهای تصور و تصویر شده است که هر واقعه یا عنصری در پیوند با او به هویت حماسی برسد. خویشکاریاش معیار سنجش و ارزش قهرمانانی است که در پهنۀ وسیع حماسه طلوع و افول میکنند.
زال معنویترین پهلوان حماسه است. جستجوی پاسخ در اقلیم پر رمز و راز جان و کنش آدمی، آفاق ذهنی تودرتویی را میگشاید که از تصویر رابطۀ انسان با انسان، به تبیین رابطۀ انسان با طبیعت و جامعه، تا تأویل رابطۀ انسان با کل جهان گسترش مییابد. و پدیدهای که ذهن آدمی آفریده است تا عمق چنین جستجویی را بازتابد، بناگزیر همچون زال بیشترین بهره را از رنگها و آرایهها و مایههای ذهنی و معنوی داشته است؛ تا روشنگر هر دشواری یا ابهامی باشد که در هر رویداد یا هر مرحله از حیات حماسه پدید میآید؛ و گشایندۀ رازهایی باشد که زندگی آدمی را انباشته یا پوشانده است.
زال مرکبترین موجود حماسه است. قهرمانان افسانه و حماسه و اسطوره بنا به انتظاری که از آنان میرود، شخصیتی چند تویه مییابند؛ و هرچه دامنۀ این انتظار وسیعتر باشد، ابعاد وجودی و کارکردشان نیز افزونتر و گستردهتر میگردد. پدیدهای که قرار است با هر جزیی از «تمامیت اعیان» و اشیاء حماسه مرتبط شود، و محک و معیار اشخاص و رویدادهایی باشد که بر این «تمامیت» حضور مییابند و رخ میدهند، باید خصلت و منشی فراگیر داشته باشد تا بتواند خواست و باور و هدف و آرزوی تمام بخشهای زندگی قومی را برآورد. باید از هر بخش زندگی قومی نشان داشته باشد. چنین پدیدهای جز با ترکیب و ادغام عوامل و پدیدههای گوناگون اساطیری و حماسی و تاریخی و… شکل نمیپذیرد.
و زال اسطورهای ترین چهرۀ حماسه است. قهرمانان حماسۀ ملی در روند مستمر و پیوستهای به میدان میآیند که فصل مشترک اسطوره و تاریخ است. و هرگاه بینش قومی، عنصری را به نشانۀ معیار ذهنی این روند برگزیده است، برای آفرینش و آرایش او از روش و گرایش و ترکیب اسطوره بیشتر یاری گرفته است؛ و او را در هالهای از آیین نیز فرو برده است.
تاریخ منشأ و مبنایی است که نگهبان و صیانتگر دائمی پدیدههای خویش نیست. و واقعیت پدیدهها در تاریخ معین و پایانپذیر است. حال آنکه اسطوره بنا بر ویژگیها و تواناییهایش نقطۀ مقابل آن است. هم به خلق و ارائۀ پدیدهای قادر است، و هم به دوام بخشیدن به آن تواناست. اما جولانگاه تخیل و آرزو در حماسه، از یکسو پهنهای بس فراتر از واقعیت تاریخی است، و از سوی دیگر دارای پیچیدگی و گسترش و تداوم عرصۀ اسطوره نیست.
زندگی زال از آغاز با هویتی اسطورهای آغاز میشود، و به حماسه میپیوندد. هستی او به اعتبار این که روایت یک «آفرینش» تازه در حماسه است نیز یک هستی اسطورهای است. هم منشأ مینوی دارد، و هم حقیقتی آرمانی و معنوی را بیان میکند که سلوک و کردار افراد و نهادهای حماسی را به محک میزند و آیینمند و متعادل میکند.
اسطوره، به اعتباری، ورود ناگهانی و گوناگون و گاه فاجعهآمیز عنصری مینوی یا فوقطبیعی را در عالم وصف میکند. با ورود هر اسطوره موقعیت زندگی و واقعیت موجود دچار دگرگونی میشود. همچنانکه میتوان گفت ضرورت هر دگرگونی، اسطوره و آفرینشی نو را ایجاب میکند.
اینکه در پی ورود هر موجود اسطورهای، چه دگرگونیها در نهاد و سلوک و کارکرد انسانی پیدا میشود، امری است که هر اسطورهای پاسخ جداگانه بدان میدهد. اما هویت کلی و اصلی اسطوره با یک دگرگونی کلی همراه است. چنانکه ورود زال از چنین دگرگونی و ضرورتی خبر میدهد و تأثیر ویژهای نیز بر «تمامیت اعیان و اشیاء» حماسه مینهد.
پس سیر شناخت زال نیز به دلیل هستیاش، از اسطوره آغاز میشود، در حماسه متبلور میگردد، و در عمر حماسه به تضاد با واقعیت تاریخی میانجامد. او مدار حرکت و نگاه و ذهن ایرانی است؛ از واقعیت تا آرزوی رویارویی با آن در تخیل آزاد و رهای فرا رفتن از واقعیت، و بازگشت دوباره به آن.
منبع
اسطورۀ زال
تبلور تضاد و وحدت در حماسۀ ملی
محمد مختاری
نشر توس
اسطورۀ زال نوشتۀ محمد مختاری
مطالب بیشتر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس3 هفته پیش
«گوشماهی» با صدای آیلا کریمیان
-
معرفی کتاب1 ماه پیش
نگاهی به کتاب«شعر معاصر ژاپن»
-
کارگردانان ایران3 هفته پیش
«شمس پرنده» شاهکار پری صابری
-
معرفی کتاب2 هفته پیش
«خداحافظ آنا گاوالدا»: از جادۀ ادبیات به سوی تابناکترین گلها…
-
موسیقی بی کلام1 ماه پیش
و در کدام بهار درنگ خواهی کرد و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
-
مصاحبههای مؤثر4 هفته پیش
محمدعلی بهمنی و روح نیماییاش…
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»
-
موسیقی کلاسیک4 هفته پیش
Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل