با ما همراه باشید

تحلیل داستان و نمایش‌نامه

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

ایزابل آلنده، برادرزاده‌ی سالوادور آلنده‌، رئیس‌جمهور فقید شیلی، در سال 1942 زاده شده است. پس از کودتای نظامی در شیلی، این کشور را ترک گفت، و پس از یک سلسله مبارزات مردم علیه دیکتاتوری پینوشه و برکناری او، همراه بسیاری دیگر از مبارزان و هنرمندان به شیلی بازگشته است. خانه ارواح مهم‌ترین و معروف‌ترین رمان اوست، که یکی از آثار مهم ادبیات آمریکای لاتین به شمار می‌رود و تاکنون به زبان‌های بسیاری ترجمه شده است.
منبع shahreketabonline

تحلیل اول:

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

خانه ارواح (La Casa de los  Espiritus) اولین رمان ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی است. رمانی که چندسال پس از کودتا و در تبعید نوشته شده است و به‌نوعی در خلال روایت زندگی چند نسل از یک خانواده به بیان تغییرات اجتماعی جامعه شیلی از اوایل قرن بیستم تا یکی‌دوسال پس از کودتا (1973) می‌پردازد. این داستان دو راوی دارد. یکی جوان است و دیگری پیر، ترکیب این دو راوی که حدود 70 سال فاصله سنی دارند و هدفشان بازسازی حدود شش‌هفت دهه از زندگی خانوادگی و اجتماعی است، خوب از کار درآمده است.

*****

باراباس از دریا پیش ما آمد؛ این را کلارای کوچک با خط ظریف و زیبایش نوشت. کلارا عادت داشت مطالب مهم را یادداشت کند، و بعدها هم که لال شد تمام جزئیات را می‌نوشت، و هرگز گمان نمی‌کرد پنجاه سال بعد من برای بازسازی گذشته و غلبه بر وحشت‌های خودم از آنها استفاده کنم.

این شروع داستان است و این‌طور که از آن بر‌می‌آید، راوی جوان‌تر به استناد دست‌نوشته‌ها، می‌خواهد گذشته را برای خودش و ما بازسازی و از این رهگذر، بر ترس‌هایش غلبه کند. راوی درواقع یقه‌ی خواننده را می‌گیرد و او را به‌صورت ضربتی وارد داستان می‌کند. خواننده هنوز باراباس و کلارا و خصوصیت کلارا در زمینه نوشتن را در ذهنش جانداده، با این مواجه می‌شود که کلارا بعدها لال می‌شود!

آگاهی‌دادن از اتفاقات آینده تکنیکی است که در رمان‌های پهن‌دامنه و دارای شخصیت‌های متعدد برای جذب خواننده می‌تواند مفید باشد؛ منتها در این کتاب احتمالاً یک علت دیگری هم دارد. “بدیهی” است که آینده در زمان حال و گذشته شکل می‌گیرد ولی شخصیت محوری داستان (کلارا)، این قدرت را دارد که برخی اتفاقات آینده را ببیند چنانکه گویی آینده در زمان حال وجود دارد و شخصیت‌های “لاتینی” داستان با این مسئله و مسائلی از این قبیل خیلی راحت کنار می‌آیند و لذا راوی جوان که تحت تاثیر شخصیت کلاراست و مستندات روایتش، دست‌نوشته‌های کلاراست، “منطقی” است که این‌گونه روایت کند.

*****

ایزابل آلنده در نوشتن این داستان از خاطرات خود و خاندانش بهره فراوان برده است. چنانچه قبل یا بعد از خواندن این کتاب به زندگینامه این نویسنده مراجعه کنید این موضوع مشخص‌تر خواهد شد. ایزابل نویسنده پرکار و خوش‌اقبالی است، آثار او به 35 زبان ترجمه و بیش از 60 میلیون نسخه از آن‌ها در سراسر دنیا به فروش رفته است. از این نویسنده دو کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است. این اثر دوبار به فارسی ترجمه شده است:

“خانه اشباح” با ترجمه عبدالرحمن صدریه و “خانه ارواح” با ترجمه حشمت کامرانی که هر دو ترجمه در سال 1368 وارد بازار نشر شده است.

چرخه نفرت – خشم – خشونت

چرخه‌ای که مدام تکرار  و تشدید می‌شود و حتا بدون اینکه از بیرون به این چرخه نیرو یا خوراک تازه‌ای تزریق شود می‌تواند قرن‌ها استمرار بیابد. برخی اشخاص داستان (بخصوص استبان تروئبا به عنوان یک اربابِ پدرسالار) با رفتار خود بذر کینه و نفرت را در اطراف خود می‌کارند و بخشی از محصول آن را خود و بخش دیگری را نسل‌های بعدی، درو می‌کنند.

به‌عنوان یک نمونه کوچک:

استبان، کنار رودخانه و به‌اجبار به دختری (پانچا) تجاوز می‌کند و سالها بعد دخترش را در حال عشقبازی با برادرزاده‌ی پانچا، در همان مکان می‌یابد و سالها بعد نوه‌‌اش توسط نوه‌ی پانچا، بارها و بارها مورد تجاوز قرار می‌گیرد و کاری از دستش برنمی‌آید.

یکی باید این چرخه را قطع نماید و اتفاقاً محق‌ترین فرد برای گرفتن انتقام این‌کار را انجام می‌دهد چراکه وظیفه‌ی خود را زندگی می‌داند و نه تداوم نفرت.

او از “شناخت” به عنوان دستاویزی جهت کاهش نفرت صحبت می‌کند که کمی به‌نظرم ساده‌انگاری است چون گاهی خودِ شناخت موجب افزایش نفرت می‌شود! “شناخت همدلانه” شاید واجد چنان قدرتی باشد… مهم‌تر از شناخت، این باور است که خشونت با خشونت پایان نمی‌یابد و با کینه به کینه پاسخ‌دادن، فقط موجب می‌شود نفرت هزاران برابر افزایش یابد.

پدرسالاری

پدرسالار معتقد است اگر او نباشد که فرمان بدهد و مسئولیت امور را بر عهده بگیرد همه‌چیز خراب می‌شود. دیگر کسی نخواهد بود که از اعضای خانواده یا مردم مواظبت کند و… خلاصه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود!

استبان سخت کار کرد و البته با چاشنی خشونت، و با سازماندهی، ملکش را آباد نمود و ثروتش روزبه‌روز افزایش یافت و چنان دل‌مشغول پیشرفت و آبادانی ملکش شد که به قول راوی روحش را سخت و وجدانش را فراموش کرده بود(ص97).

زمین‌هایش و همه کسانی که روی آن زندگی می‌کردند، همه ملک او بودند (هیچ دختری به سن بلوغ پا نگذاشت و از آن نگذشت مگر اینکه ارباب او را خوابانده باشد-ص96) و او صاحب و پدر آنها… و پدر می‌بایست تنبیه کند! حتا اگر گاه از زیاده‌روی‌های خود ناراحت بشود در اصل موضوع “حق خود” شک نمی‌کند:

 اگر ناچار می‌شدم دوباره زندگی کنم، چند اشتباه را مرتکب نمی‌شدم. اما به‌طور کلی از چیزی پشیمان نیستم. بله من ارباب خوبی بوده‌ام و در این هیچ تردیدی نیست. (ص84)

در خانواده‌ی پدرسالار، اقتدار توسط وراثت اعضای مذکر خانواده انتقال پیدا می‌کند. استبان نیز به همین ترتیب خود را واجد قدرت می‌داند و چشم به فرزندان ذکورش دارد اما هیچ‌کدام از آنها انتظارات او را برآورده نمی‌کنند و به جایی می‌رسد که فقط نوه‌ی دختری‌اش در کنارش باقی می‌ماند. وابستگی و دلبستگی او به این دختر در درازمدت و در زمانی‌که پیر و فرتوت شده، موجب شده است که در مواضع او نسبت به زنان تعدیلی صورت پذیرد و به نقطه‌ای می‌رسد که “همه زنها کاملاً ابله نیستند!“(ص459)

در نقطه مقابل، روایت نویسنده اتفاقاً بر ستون چند نسل از زنان خانواده استوار است. زنان قدرتمندی که اثرگذار و ماندگار هستند. زنانی که معنی اسامی انتخاب شده برای آنها سپیدی و معصومیت است. نویسنده این اثر را به مادر و مادربزرگش و تمام زنهای خارق‌العاده این داستان تقدیم نموده است. (همینجا به صورت بی‌ربط بگویم که تعدد شخصیت‌ها و بیان داستان هرکدام از آنها در خلال خط اصلی، موجب پدید آمدن یک نیمچه هزارویک‌شب لاتینی شده است.)

محافظه‌کاران و قدرت

استبان تروئبا نمادی از محافظه‌کاران است که تمام تلاش‌شان حفظ و نگهداری ارزشها و سنت‌های موجود است. او نابرابری‌های موجود را توجیه می‌کند و اساساً به برابری اعتقادی ندارد. او معتقد است که دهقانان بی‌سواد نیازمند اربابی هستند که آنها را هدایت کند و ایمان دارد که در صورت نبودن ارباب، روستاییان به فلاکت خواهند افتاد و برای این موضوع به واقعیت‌های موجود (وضعیت نابسامان ملک موروثی‌شان پس از ول‌کردن آن توسط پدرش) استناد می‌کند.

او با این‌که فردی مذهبی به حساب نمی‌آید اما به حفظ ارزش‌های مذهبی پایبند است و به عنوان نمونه ذره‌ای حق برای کودکان حرامزاده قایل نیست حتا اگر خودش بی‌شمار کودک حرامزاده تحویل جامعه داده باشد! 

نگرشی پدرسالارانه به جامعه دارد و در خانواده نیز بر تمام اعضای خانواده چه زن و چه مرد سلطه دارد. هر حرکت اصلاحی را با انگ عقاید اشتراکی و کمونیستی سرکوب می‌کند و یا آنها را اختراع آدم‌های ضعیف می‌داند.

او در عین‌حال به دموکراسی باور دارد و به سیستم دیرپای دموکراتیک کشورش به نسبت دیگر کشورهای آمریکای لاتین می‌نازد (ص108) و اتفاقاً پیروزی احتمالی چپ‌ها را سرآغازی بر نابودی دموکراسی می‌داند و لذا تمام تلاشش را برای جلوگیری از پیروزی آنها و بعدها برای به شکست کشاندن آنها انجام می‌دهد.

وقتی نتوانیم مخالفینِ دموکرات را تحمل کنیم، با عنایت به قاعده چرخه نفرت-خشونت، راه را بر مخالفینِ انقلابی باز می‌کنیم. آخرین نسل و جوان‌ترین شخصیت‌های داستان چنین افکاری دارند: 

خشونت نظام حاکم را باید با خشونت انقلاب پاسخ داد. یا با صندوق رای‌گیری نمی‌توان انقلاب کرد؛ انقلاب فقط با خون تحقق می‌یابد. چپگراهای یک نسل قبل‌تر معتقدند که از راه انتخابات می‌توان کار را پیش برد و اتفاقاً از افراط وحشت داشتند:

 جنگهای چریکی فقط در حکومتهای استبدادی توجیه‌پذیر است، که تنها راه حل‌شان تیر درکردن است؛ اما در کشوری که با انتخابات می‌توان دگرگونی ایجاد کرد، جنگ چریکی یک انحراف است.(ص505) می‌دانیم که یکی از بهانه‌ها و ترس‌های مخالفین آلنده، همین تحرکات جوانان و انقلابیون بود.

نظامی‌گری و نظامیان

استبان به‌خاطر تجربه طولانیش در حرکات قانونی و دموکراتیک، از کارشکنی‌های غیرقانونی در کار دولت چپگرا (آلنده) پرهیز می‌کرد اما چندی نگذشت که فکر مانع‌تراشی را با وسایل قانونی کنار گذاشت، و به این واقعیت رسید که تنها راه واژگون کردن دولت توسل به راههای غیرقانونی است. او نخستین کسی بود که آشکارا اعلام کرد که فقط کودتای نظامی می‌تواند جلو مارکسیسم را بگیرد…(ص530)

راست‌ها به قصد گسیختن شیرازه اقتصاد و بی‌حیثیت کردن دولت، عملیات گسترده‌ای را ترتیب دادند که آموزنده است و از آن قابل تامل‌تر واکنش مردم بود. شایعه‌پراکنی‌های مضحک و خنده‌دار… کار به جایی رسید که: نیمی از مردم امیدوار بودند که حکومت سرنگون شود و نیم دیگر از آن دفاع می‌کردند، هیچ‌کس در فکر کارکردن نبود.(ص549)

طبعاً پس از کودتا، کالاها فراوان و اوضاع روبراه شد و حرکت برای بازسازی ملی و اصلاح خرابی‌هایی که دولت سوسیالیست به بار آورده بود شروع شد! وجد و سروری حاکم شد که زنان برای کمک به بازسازی، جواهرات خود را به پادگان‌ها می‌بردند و حتا حلقه‌های ازدواجشان را هم تقدیم کردند و به جای آن حلقه‌های مسی با مهر دولتی به انگشتشان می‌کردند! و راوی هم تعجب می‌کند که این‌همه فاشیست از کجا یک‌شبه سبز شدند… این سوال مهمی است!

برخلاف انتظار محافظه‌کاران، نظامیان نه‌تنها قدرت را به آنها ندادند بلکه نهادها و سیستم دموکراتیک را وانهادند. حکومت نظامیان آنچنان پیش رفت و به چنان دیکتاوری‌ای تبدیل شد که امثال تروئبا به این نتیجه رسیدند که شاید برای واژگونی مارکسیسم، این بهترین راه نبود!

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

برداشت‌های متفرقه

1-     کلارای کوچک با مادرش به کارخانه‌ها می‌رود، جاهایی که مادرش برای کارگران زن در مورد حق رای زنان سخنرانی می‌کند و در دفتر خاطراتش مطالبی نوشت درباره ناهمخوانی این وضع، که مادر و دوستانش، با پالتوهای پوست و پوتین‌های چرمی سوئدی، برای یک‌دسته زن زحمتکشِ غمگین و تسلیمِ محض، با پیش‌بندهای متقال و دستهای سرخ از سرمازدگی، از ستم و برابری و حق و حقوق صحبت می‌کنند.

خانم‌ها از کارخانه یک‌راست به کافه میدان آرماس می‌رفتند تا چای و شیرینی تناول کنند، و پیشرفت فعالیتشان را مورد بحث قرار دهند، بی‌آنکه بگذارند این تفریح مختصر حتی لحظه‌ای آنان را از آرمانهای شورانگیزشان منحرف کند…(ص125)

2-     سیستم بی‌جک در املاک تروئبا جالب بود. او به رعایا پول نمی‌داد، به‌جای پول به آنها برگه‌هایی می‌داد که بوسیله آنها می‌توانستند از فروشگاه مزرعه کالاهایی را تحویل بگیرند. منتقدینش می‌گفتند باید به کارکنانش پول بدهد تا آنها بتوانند هر کالایی که دلشان خواست از شهر یا هرجای دیگر بخرند.

اما توجیه ارباب این بود که مردان به محض دریافت پول می‌روند و همه‌ی پول را در میخانه‌ها و جاهایی از این دست به باد می‌دهند و بعد خانواده‌ی آنها گرسنه می‌ماند. توجیه ارباب مبتنی بر واقعیات جامعه و اصولی است که به آن معتقد است: کم‌خرد بودن رعایا و نیاز به هدایت آنها.

3-     پدر کلارا اولین اتوموبیل‌سوار شیلی بود و او اصولاً در برابر اختراعات جدید نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد. نکته جالب اینجاست: این ماشین از عجایب مکانیک بود که با سرعت برق‌آسا و مرگ‌آور پانزده و حتی بیست کیلومتر در ساعت حرکت می‌کرد،][ مردم ابتدا به مثابه یک خطر عمومی با آن جنگیدند. دانشمندان برجسته در روزنامه توضیح می‌دادند که ساختمان بدن انسان طوری ساخته نشده که در برابر حرکت بیست کیلومتر در ساعت تاب بیاورد (شبیه ماجرای ارزهای دیجیتال امروز که فکر می‌کنند ساختۀ شیاطین است و برای نابودی جهان!!)

4-     خانه‌ی کلارا با آن تغییرات متعددی که در آن ایجاد شده است و آن داستانها و آن مهمانانی که می‌آیند و می‌روند و آن ارواحی که نمی‌روند و می‌مانند! جای جالبی است.

زمانی یک نقاش فقیر در آنجا مهمان می‌شود و تنها تصویر موجود از کلارا کار همان نقاش است که الان در موزه لندن نگهداری می‌شود؛ در نقاشی زنی کشیده شده است که روی صندلی نشسته است و صندلی کمی از سطح زمین بالاتر ایستاده است و گلدانی هم در فضا معلق است.

راوی ذکر می‌کند که زیر نقاشی نوشته شده است “تحت تاثیر شاگال کشیده شده” درحالیکه نقاش دقیقاً آن چیزی را که دیده است کشیده! یک نقاشی رئال! رئالیسم لاتینی یا جادویی.

5-     مردم چیزی را که دوست نداشته باشند نمی‌خوانند؛ و اگر می‌خوانند معنایش این است که برای خواندن آن به حد کافی پخته شده‌اند.(ص414) نظرتان چیست؟ حالا که قرار است فکر کنید آیا جایی را سراغ دارید که در آن اصلاحات ارضی نتیجه مثبتی داشته است؟

6-     در آنجا یک‌نوع عرق خانگی می‌گرفتند که برای نوشیدن، روشن کردن اجاق، ضدعفونی کردن زخمها و کشتن سوسکها به کار می‌رفت! (ص420) 

7-      کلارا اعتقاد نداشت که دنیا ماتم‌سرایی بیش نیست؛ می‌گفت جهان شوخی خداست؛ وقتی خود خدا هیچ‌وقت آن را جدی نمی‌گیرد ابلهانه است که ما آن را جدی بگیریم.(ص450)

8-      گفتگوی استبان با هم‌قطارانش در باب مارکسیسم جالب است. آنها می‌گویند که مارکسیسم در آمریکاب لاتین بخت و اقبالی ندارد بدین دلیل ساده که به جنبه‌ی سحرآمیز امور توجه ندارد. راست می‌گفتند. اما گاهی که حرف‌های برخی سردمداران چپ امروز آمریکای لاتین را می‌بینیم و می‌خوانیم، به این نتیجه می‌رسیم که هم‌قطاران استبان به بومی شدن این افکار و ایدئولوژی‌ها در درازمدت توجه نداشتند!

9-      چیزی که مردم احتیاج دارند نان، سرگرمی و چیزی است که آن را بپرستند.(ص579)

10-  این انتخابات سرمشق خوبی است، برای قاره‌ای که در آن سرخپوستان و سیاه‌پوستان، وقت خود را برای انقلاب کردن به هدر می‌دهند، تا دیکتاتوری را سرنگون کنند، و دیکتاتور دیگری را جایش بنشانند. این یک کشور دیگری است. این یک کشور جمهوری واقعی است.

ما غرور ملی داریم. اینجا حزب محافظه‌کار با صداقت و بطور آشکار برنده شده است؛ ما به یک ژنرال احتیاج نداریم تا نظم و آرامش برقرار کند، مثل کشورهای دیکتاتوری همسایه، که همدیگر را می‌کشند، و بعد خارجیها همه مواد خام آنها را برمی‌دارند و می‌برند. (ص108) این البته مربوط به سالها پیش از کودتا و زمانی است که راستگرایان در انتخابات پیروز می‌شدند!

(منبع میلۀ بدون پرچم)

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

***

تحلیل دوم

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

ایزابل آلنده در نخستین رمان خود، که در تبعید نوشته شده است، سرگذشت یک خانواده شیلیایی را نقل می­کند که چهار نسل را در بر می گیرد.

کتاب خانه ارواح ایزابل آلنده، کتاب پر اتفاقی است. به نظر می رسد ایزابل آلنده برای نوشتن این کتاب تحت تاثیر صد سال تنهایی مارکز بوده است. هر دو دارای سبک رئالیسم جادویی هستند و  هردو اتفاقات داستان را در طول زندگی چند نسل ادامه می دهند.

در این کتاب یک جورهایی یک فاز سیال از فکر نویسنده مرتب جاری می شود. اگرچه داستان کتاب روی یک سیر خطی در زمان بیان می شود ولی آلنده گاه با فلاش بک ها و یا اشاراتی به آینده داستان، با زمان کتاب بازی می کند.

شروع داستان هم اشاره ایی به لال بودن کلارا و یا آمدن باراباس دارد که مخاطب هنوز آنها را نمی شناسد و در آینده با آنها آشنا می شود. آلنده در تعریف داستان خود، خود را به بستر تداعی مرتب اتفاقات داستان می سپارد و در این راه، خط داستان وارد حواشی می شود ولی در حینی که این حواشی تعریف می شود، داستان روند عادی خود را پیدا می کند.

این حواشی که مرتب در طول داستان به آن اشاره می شود، یک جور بوی بداعه نویسی ایزابل آلنده هم می دهد اشاره به مطالب متعدد و آوردن شخصیت هایی که گاه به همان سرعت که اهمیت پیدا می کنند، از اهمیت خارج می شوند.

در داستان گاه بدون آنکه خواننده انتظار داشته باشد، روایتهای فردی قهرمان اصلی داستان استبان تروئبا به میان می آید و داستان از زبان وی نقل می شود و بدون آنکه علامت و اشاره ایی در داستان باشد، قطع می شود و دوباره داستان با روایت سوم شخص ادامه پیدا می کند. البته بعدا معلوم می شود که این رمان در نهایت توسط آلبا در نسل چهارم جمع بندی می شود و شاید حضور پاراگراف های مربوط به استبان در ارتباط با کمک در این جمع بندی باشد.  فضای داستان هم به نظر روی دو دیدگاه و یا دو خط ادامه دارد:

1- خط رئالیسم و یا واقع گرایی که داستان در آن شکل و مایه واقعی دارد.

2- خط جادویی و اشارات متافیزیکی مانند توانایی های کلارا یا پدروی پیر …

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

ایزابل آلنده دوست دارد در جای جای داستان در کنار اتفاقات رئالیسم داستان این فضای جادویی را جای دهد. اگرچه من اعتقاد دارم این فضای جادویی اتفاقات، اگرچه به جذابیت داستان برای مخاطب کمک کرده است ولی تاثیر گذاری جدی روی تعریف خط واقع گرا داستان نگذاشته است و اگر فرضا ایزابل آلنده این سیستم بیان داستان را از کل داستان حذف می کرد، تاثیر جدی روی ادامه اتفاقات نمی گذاشت و می توانست داستان واقع گرایانه تعریف شود و به پایان برسد، به خصوص بخش انتهایی داستان، که وارد تصویرسازی زمان کودتا با الهام از کودتای شیلی شد.

حضور جادوگرانی مثل خواهران موروا و یا توانایی های کلارا چیز مهمی به داستان اصلی اضافه نمی کردند ولی به هرحال خانم آلنده با علاقه وافری که به تعریف جداگانه خط جادویی داستان داشت، سعی کرده است تفاوت داستان را نسبت به یک رمان واقع گرا به نمایش بگذارد  و رمان را از دو جنبه نشان دهد. یکی وجه عرفانی و درونی و جادوگری و دیگری وجه اجتماعی، سیاسی و دراماتیک.

این پارادوکس در دو قلوهای خائیم و نیکلاس هم دیده می شود. نیکلاس حتی با وجه، زندگی بودایی و شرقی جداگانه ایی را تشکیل می دهد. فارغ از کنتراست  بحثهای واقعی و جادویی داستان می توان به موارد ذیل در تعریف روند داستان اشاره داشت:

الف- این رمان یک جورهایی در کنار مردانی که در داستان نقش ایفا می کنند رمان زنان  است. کارکترهای زنی که ایزابل آلنده معرفی می کند از بلانکا گرفته تا کلارا – ناتا 0 فرولا – آلبا و ترانسیتو سوتو وجه های مختلف زنان و احساسات آنها را نشان می دهد. زنانی با اسطوره هایی از اتصال به غیب، هنر، فداکاری و عشق.

من همیشه به خودم می گویم وقتی آفریننده هنر یک زن خبره باشد، معمولا این اثر، غنی از احساس و طراوات ویژه زنان است و رمان خانه ارواح از این مقوله غنی است. حتی ترانسیتو سوتو به عنوان نماینده زنان بی بند و بار از این وجه معرفتی زنانگی تهی نبوده و در نقش آفرینی نقش مثبتی از خود ارائه می دهد.

ب- داستان یک جورهایی اشاره به روابط میان جامعه  ارباب و رعیت دارد. استبان تروئبا، روستایی به نام ترس ماریاس را از یک ویرانه درب و داغون به آبادانی سوق می دهد ولیکن نظام جبارانه وی دهقانان را تحت فشار می گذارد. یکی از محاسن جدی رمان خانه ارواح، ترسیم بدون کلیشه و دقیق شخصیت جابرانه استبان است. وی به عنوان گوشه ایی از تاریخ و سرنوشت عصر معاصر مورد احترام است و دارای سایه روشنهایی از ضعف و قدرت اخلاقی و وجدانی است.

در کل فضاسازی شخصیتی این ارباب سخت کوش در داستان خوب و در یک جمع بندی نهایی شخصیت وی بالنده و اخلاقی در آمده است. سیستم مستبدانه و سخت گیرانه استبان تم اصلی داستان را تشکیل می دهد که در آن زندگی ها تحت تاثیر آن، تلاطم پیدا می کنند و حوادث متنوعی را شکل می دهد، بخصوص اینکه در میان رفتارهای سخت گیرانه استبان، صفت غیرت و کنترل سنتی روابط میان اعضای خانواده اش دیده می شود.

این نقد نویسنده به این نظام رفتاری وجود دارد که علیرغم اینکه استبان به خود جرات روابط با زنان مختلف را می دهد، نسبت به پدیده عشق و روابط کلارا با پدرو با عتاب و خشونت برخورد می کند. یک جور عدم رعایت عدالت در آزادی روابط میان دو جنس!…

ج-در داستان میان شهوت و عشق فاصله وجود دارد. یکی از شاخص های این داستان، این است که آدمهایی سر خورده می شوند و گاه وارد هرزه گردی می شوند، نمی توانند از عشق اصلی خود جدا شوند. مانند روابطی که استبان تروئبا با زنان مختلف برقرار می کند ولی عشق واقعی خود را در چهره رزا و کلارا  کماکان می بیند.

شاید خواننده، این شیوه قضاوت نویسنده را با توجه به سردی جدی روابط میان بلانکا و استبان تروئبا را شعاری و ایده آلی بداند. این سبک نمایش نیز در روابط میان پدرو و بلانکا و روابط میان میگوئیل و آلبا نیز دیده می شود.

فضای رمانتیک داستان به عشق قدرت زیادی می بخشد، بخصوص اینکه حوادث بزرگ خانوادگی این عشق ها را بارها تحت شعاع خود قرار داده و آن را محک می زند. استبان با وجود جابر و خود مدار بودن، لایه های عمیق عشق در وجودش فوران می کند و این کنتراست یک زمینه جالب در آفرینش کارکتر  استبان قهرمان اصلی داستان است. در نهایت آنچه پیروز می شود همین عمق محبت و دل عاشق پیشه استبان است که در دوره پیری بر جابریت و خشونتش غلبه می کند.

در روابط عاشقانه استبان نسبت به بلانکا، سایه هایی از عشق شخصیت مرد داستان بوف کور به زن اساطیری نیز به چشم می خورد، اگرچه نمی تواند بوف کور را حتما الهام بخش تصویر این نوع روابط دانست ولی وجه اشتراک احساسی حتما وجود دارد.

در روابط عاشقانه میانه پدرو و بلانکا و همچنین روابط میان آلبا و میگوئیل، عشق تحت تاثیر سیاست تصویرسازی می شود. پدرو معیار یک چپی طرفدار قانون مداری برای رسیدن به اهداف و میگوئیل به عنوان یک چپی با طرز تفکر مشابه چگوارا، عشق با معشوقه های خویش را ملتهب در زندگی تعقیب می کنند و داستان رمانتیک-سیاسی را شکل می دهند.

د- داستان هر قدر به انتهایش نزدیک تر می شود، دورنمای فضای سیاسی که ایزابل آلنده با ان درگیر بوده و زندگی و سرنوشتش با آن رقم خورده است، روشنتر می گردد. ایزابل آلنده به عنوان برادرزاده سالوادور آلنده و کسی که درگیر حوادث سیاسی آن زمان شیلی بوده است، احساسات خود را نسبت به اتفاقات پیروزی نیروهای چپ گرا و کودتا و حکومت نظامی نشان داده است.

البته وی سعی کرده از اسامی واقعی و حتی نام کشور شیلی برای این رمان استفاده نکند، ولی به وضوح آدرس ها مشخص است که طرف حساب نویسنده کدام کشور و سیاستمدارانی است. آلنده در تعریف داستان، ابتدا به ترسیم یک چهره اجتماعی و پیشرفت کشور اشاره دارد و بعد داستان را وارد انتخابات و روند سیاسی حاکم می کند.

ابتدا جناح راست موفق انتخابات است ولیکن در روند تحولات سیاسی، جناح چپ در انتخابات پیروز می شود و  یک رئیس جمهور کمونیست زمام کشور را بر عهده می گیرد. کارشکنی ها آغاز و سرمایه داران و مخالفانی که منافع اشان به خطر افتاده است در امور معاش مردم کارشکنی کرده و در نهایت زمینه را برای کودتای نظامی علیه حکومت کمونیستها فراهم می کنند.

یکی از جنبه های دراماتیک قوی رمان به بعد از جریان کودتا و حکومت نظامیان اشاره دارد که در آنها بحران دامنه اش به درون مرزهای خانوادگی استبان کشیده می شود و او پسرش را از دست می دهد و بقیه نیز متواری یا دستگیر می شوند. در اینجا نویسنده، با علم کردن شخصیت استبان گارسیا که در طول داستان در سایه نگه داشته بود و وجود او گاه گاه در رمان به نمایش گذاشته می شد، جنبه شرور و منفی رمان را می آفریند و او را در مقابل آلبای جوان قرار می دهد.

جریان شکنجه و اتفاقات درون زندان، یک جور حس تنفر و خاطرات تلخ نویسنده را نسبت به آن روزهای حکومت نظامیان در شیلی نشان می دهد، تا رمان وجه سیاسی جدی و جانبدارانه ایی از خود داشته باشد. البته نویسنده حضور آدم های خوب را را در میان حکومت نظامیان را فراموش نکرده است که گاه فروغ های ساده در داستان پیدا می کنند مانند سربازی که به خائیم در ارتباط با وضعیتش اطلاع رسانی می کند یا رخاس پزشک بند زندانیان ….

در یک جمع بندی رمان خانه ارواح رمانی پر حادثه و با احساسی است. ترجمه آقای کامرانی مطمئنا با راحتی همراه نبوده است، بخصوص اینکه ادبیات غنی آمریکای لاتین با ادبیاتی پراحساس با جملات شعرواره و پیچیده توام است.

منبع nnezami2000.persianblog

نگاهی به رمان خانۀ ارواح اثر ایزابل آلنده

مطالب بیشتر

  1. زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری
  2. بابا لنگ دراز نوشتۀ جین وبستر
  3. ظلمت در نیمروز اثر آرتور کوستلر
  4. قسمت‌هایی از نمایشنامۀ شیطان و خدا اثر سارتر
  5. سفر به انتهای شب اثر سلین

 

   

برترین‌ها