روانشناسی_روانکاوی
تحلیل شخصیت «امیرهوشنگ ابتهاج» بر اساس تئوری رنگهای «ماکس لوشر»
تحلیل شخصیت «امیرهوشنگ ابتهاج» بر اساس تئوری رنگهای «ماکس لوشر»
اثرگذاری رنگها بر احوال و روحیات آدمی، موضوعی انکارناپذیر است. انسانها دارای درک غریزی از رنگها هستند و میتوانند احساساتی نظیر سردی و آرامش یا گرمی و بیتابی را از آنها دریافت کنند یا به مدد بهکارگیریشان در گفتار، نوشتار یا نقاشی، القاکنندهی این حالات در مخاطبان باشند؛ از همین رو، در سالیان اخیر، بحثهایی نظیر «رنگدرمانی» و «شخصیتشناسی به کمک رنگها» در حوزهی روانشناسی نوین مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفتهاند. در مقالهی پیش رو سعی داریم با مد نظر قراردادن بسامد واژگان تداعیگر رنگها در آثار «ه. ا. سایه» و تکیه بر نتایج آزمایشهای «ماکس لوشر»، به تبیین خصوصیات درونی این شاعر همعصرمان بپردازیم.
واکاوی رویدادهای برجستهی زندگی «ابتهاج» در شش دورهی مهم از زندگیاش
پیش از شرح نتایج حاصل از تحقیق درسرودههای «سایه» و به منظور درک بهتر آنها، ضروری است که با فعالیتها و زوایای شخصیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شاعر در دهههای بیست الی هفتاد هجری شمسی آشنا شویم:
1- دههی بیست: امیرهوشنگ ابتهاج، در این برهه از حیات خود، اولین مجموعه از اشعارش را با عنوان «نخستین نغمهها» منتشر میکند که غالبشان از شور و عشق روزگار جوانی وی حکایت دارند اما رگههایی از اندیشهها و باورهای اجتماعی- ملیاش را نیز دربرمیگیرند. اما از سال 1325 به بعد، کلام شاعر به جریان تازهای از مکتب «رمانتیسیسم» پیوند میخورد که در آن موضوعاتی از قبیل عشق و بازگشت به طبیعت مطرح میشود و هدفش، اثبات چیرگی عشق بر عقل است. شعر مشهور «سراب»، نمود آشکاری از وجود این جدال در روح «سایه» است و میتوان چنین انگاشت که پس از خلق این اثر است که وی از کمند آرزوهای شخصی رها شده و به آمال والای انسانی گراییدهاست.
2- دههی سی: از سال 1331 و با بازگشت «دکتر محمد مصدق» به ایران و انتصابش به مقام نخستوزیری، درکنار تحولات مهم سیاسی و اجتماعی کشور، فرهنگ و هنر ایران نیز متأثر از وقایعی نظیر «ملیشدن صنعت نفت» و «کودتای 28 مرداد»، به مسیر نو و چالشبرانگیزی قدم میگذارد. ابتهاج نیز با سودای حضور در مجامع جذاب فرهنگی حزبی، زادگاهش رشت را ترک میگوید و عزم تهران میکند. سرودهی معروف «کاروان» را میشود از مهمترین و اثرگذارترین شعرهای اعتراضی او در آن عصر قلمداد کرد. البته از ذکر این نکته نیز نباید غافل بود که این دهه، بستر آشنایی و دوستی صمیمانهی «سایه» با شخصیتهای گرانقدری مثل «مرتضی کیوان»، «سیاوش کسرایی»، «احمد شاملو»، «نیما یوشیج»، «مهدی اخوان ثالث» و … بوده است که هر یک از ایشان، اثرات شگرفی بر احوال و زندگانی وی داشتهاند. یار غار ابتهاج یعنی «مرتضی کیوان» در همین ایام، اعدام میشود و داغ ماندگاری را بر دل سایه بهجای میگذارد که جلوههایی از آن غم جانکاه را در اشعار «یادگار خون سرو»، «کیوان، ستاره بود» و «ارغوان» میتوان چشید و لمس کرد. ازدواج شاعر با خانم «آلما مایکیال» هم در این دهه رخ میدهد.
3- دههی چهل: ایام و لیالی این دهه، مهد سالیان نشاط و عشق ابتهاجاند. اگر چه در این روزگار، کارنامهی شعری سایه در حوزهی غزل، چندان رفیع و درخشان نیست اما تمایل شاعر به گزیدهگویی، ارجنهادنش به اندیشههای عمیقتر و استفاده از مجاز، استعاره و نماد به جای صراحت سخن، رنگوبوی خاص دیگری به سرودههای این زمانهاش بخشیدهاست.
4- دههی پنجاه: در یکدوم ابتدایی این فصل از زندگانی «حافظ زمانه»، غزلیات او به مفاهیم عرفانی مزین شده و دوباره اوج میگیرند. اما در نیمهی دوم این دهه و تحت تأثیر فضای پرالتهاب حاکم بر ایران، اشعار «سایه» نیز درونمایهی «پایداری» یافته و در آنها از مفاهیمی چون «استقامت در مبارزه» و «اشتیاق برای پیروزی و آزادی» سخن به میان میآید. ابتهاج که در آغاز، به رویدادهای منتهی به انقلاب 1357 راغب است، با این جریان همگام میشود و در گردهماییهای سیاسی- فرهنگی حزب، حضور مستمر و مفید دارد.
5- دههی شصت: پس از سرنگونی حکومت پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، «سایه» به جرم همکاری با اعضای «حزب توده» به زندان محکوم میشود که البته با وساطت «شهریار»، دوران حبس وی به درازا نمیکشد. تألیف کتاب «حافظ به سعی سایه»، آخرین اقدام پرثمر پیرپرنیاناندیش، پیش از مهاجرتش به کشور آلمان است که در این زمان صورت میپذیرد.
6- دههی هفتاد: دوران دوری از وطن و انزوای ناخواستهی «سایه» است که وی، به گذران روزها با برگزاری شبهای شعر و سخنرانی در مجامع فرهنگی- ادبی ایرانیان در آمریکا، کانادا، آلمان و … اهتمام میورزد.
معرفی روش لوشر
برای انجام این پژوهش، هشت کارت به رنگهای خاکستری، آبی، سبز، قرمز، زرد، بنفش، قهوهای و سیاه، تهیه و به ترتیب، اعداد صفر تا هفت بر پشت آنها درج میشود. سپس این کارتها بر مبنای علاقهی فرد تحت امتحان، از سمت شماره، در گروههای دوگانه و از چپ به راست مرتب میگردند؛ به این ترتیب، چهار منطقهی دوتایی با عناوین و محتویات زیر پدید میآید:
1- علایق: بیانگر اهداف و آرمانهای فرد و رفتارهایی که در مسیر دستیابی به آنها از او سر میزند.
2- وقایع: نشاندهندهی اوضاع واقعی شخص در جامعه و واکنشهایی که وی متناسب با آنها انجام میدهد.
3- عدم اعتنا: حاکی از صفات بارز اما سرکوبشده در فرد و اعمالی که او برای تقابل با اوضاع موجود مرتکب میشود.
4- انزجار: شارح ویژگیهای برجستهای از شخص که کاملا از او طرد شده و موجب اضطراب وی گشتهاست.
* معنا و اهمیت هر رنگ در هشتضلعی لوشر:
0- خاکستری: نه تیره است و نه روشن؛ نه اضطرابآفرین است و نه تسلیبخش.
1– آبی: نشانگر سردی، آرامش خاطر، صلح و آشتی است.
2– سبز: نمادی از امید، بردباری و مهربانی است و نوزایی روحانی را نوید میدهد.
3– قرمز: تجلی نیروی حیاتی، فعالیت عصبی، اشتیاق، آرزو و اراده برای کسب پیروزی است.
4- زرد: مبین روشنایی و شادمانی و بیقراری در مسیر نیل به آرزوهاست.
5– بنفش: تقویتکنندهی افکار است و از هماهنگی بین عقل و احساس حکایت میکند.
6– قهوهای: پل ارتباطی میان احوال روانی و حواس جسمانی است.
7– سیاه: به عنوان تیرهترین رنگ، استعارهای از عزا، غم، ترس و ترک علایق است.
«کلمات برای من، سرد یا گرماند؛ مثلاً سایه، کلمهای سرد است. یک مقدار آرامش، خجالتیبودن و فروتنی در آن هست که برای من جالب است و با طبیعتم میسازد.»
بسط کاربردی رنگها در اشعار «ه. ا. سایه»
با هدف تطابق و قرابت بیشتر یافتههایمان از کلام ابتهاج با لوازم پژوهش «لوشر»، علاوه بر واژگانی که مستقیماً به یکی از رنگها اشاره دارند، کلماتی را که به گونهای تداعیکنندهی رنگی خاص در اذهان هستند نیز به گروه آن رنگ میافزاییم.
– خاکستری: خاکستر، سایه و سایهروشن
– آبی: سرمهای، کبود، لاجوردی، آسمان و دریا
– سبز: برگ، باغ، درخت، چمن، سبزه و جنگل
– قرمز: سرخ، آتش، شعله، شفق، خون، گل، باده و لاله
– زرد: طلایی، کهربا، سفید، ماه، آفتاب، مهر، خورشید، سحر، صبحدم، بامداد، روز، مهتاب و سیمگون
– بنفش: ارغوان، نیلی، بنفشه
– قهوهای: خزان و پاییز
– سیاه: زلف، گیسو، شب، شام، کلاغ، زاغ، تیرگی، ظلمت، دود، تار، غم، گور و خاموش
بعد از شکلگیری این دستهبندی جدید، نمودار فراوانی بهکاررفتن لغات مذکور در اشعار سایه و نیز جدول آمار بسامدی آنها را ارائه و نتایج را بر اساس نظریهی «ماکس لوشر» شرح میدهیم.
تحلیل شخصیت «امیرهوشنگ ابتهاج» بر اساس تئوری رنگهای «ماکس لوشر»
نتیجهگیری
با مطالعهی دقیق و موشکافانهی آثار هوشنگ ابتهاج، درمییابیم که در تمام دهههای مهم حیات سایه، منطقهی اول رنگیاش که بدل از ایدهآلهای فکری اوست، به زوج «قرمز و سیاه» تعلق دارد؛ یعنی این شاعر، دارای علاقهمند به داشتن یک زندگی پرجنبوجوش است و تمایل دارد که هر آنچه بر سر راه آرزوهای بلند وی است را نفی کرده و از سر راه بردارد. ناحیهی دوم اما که بیانگر شرایط واقعی اوست، در سیطرهی گروه «زرد و سبز» قرار دارد که نشانگر روح بلندپرواز و امیدواری است که با وجود تحمل آلام فراوان، لحظهای از تکاپو برای دستیابی به رویایش نمیافتد. البته در دههی هفتاد، رنگ «آبی» جانشین «سبز» میشود و این دگرگونی بدان معناست که روحیات «سایه» در آن روزگار، به سمت وابستگی عاطفی مضاعف پیش رفتهاست. دوتایی «آبی و خاکستری» متشکلین بخش اعظم سومین منطقهی رنگی آزمایش هستند و بیان میکنند که شاعر، تمایلات عاطفی بزرگی دارد و خواهان حضور در روابط نزدیک و پایدار است. چهارمین ناحیهی رنگی نیز به صورت نوسانی بین الوان «قهوهای، بنفش و خاکستری» تقسیم شدهاست که این شاکله، راوی نیاز ارضانشدهی شاعر به حضور در گروههای فاخر فرهنگی- هنری و همچنین ابتلای او به انزوای ناخواسته در دهههای شصت و هفتاد است. ضمن اینکه اگر تخلص ادبی ابتهاج یعنی «سایه» را نمایندهای از رنگ سرد و غمناک خاکستری بدانیم، میتوان به صفاتی نظیر «تنهایی» و «کمرویی» در شخصیت او پی برد که ماحصل این استدلال، با تعاریفی که سایه از درون خود ارائه دادهاست همخوانی قابل توجهی دارد:«کلمات برای من، سرد یا گرماند؛ مثلاً سایه، کلمهای سرد است. یک مقدار آرامش، خجالتیبودن و فروتنی در آن هست که برای من جالب است و با طبیعتم میسازد». البته بدیهی است که مانند سایر تحقیقات انجامگرفته در زمینهی روانشناسی، پژوهش «ماکس لوشر» و نتیجهگیریهای برخاسته از آن نیز با ضریبی از خطا همراهاند و داشتن ادعای همسویی کامل یافتههای فوق با حقایق نهفته در ضمیر ناخودآگاه «سایه»، امری باطل و ناممکن است.
مراجع:
- شمارهی 31ام فصلنامهی علمی- پژوهشی بهارستان سخن، مقالهی روانشناسی رنگ در اشعار هوشنگ ابتهاج، زهرا فرجنژاد
- کتاب روانشناسی رنگها، نوشتهی ماکس لوشر، ترجمهی ویدا ابیزاده
- کتاب پیرپرنیان اندیش، به کوشش میلاد عظیمی و عاطفه طیه
فرزاد فتوحی
منبع virgool.io
تحلیل شخصیت «امیرهوشنگ ابتهاج» بر اساس تئوری رنگهای «ماکس لوشر»
شاید دوست داشته باشید
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»