مستند
آهنگ زیبایِ شب رویایی از آرون افشار

آهنگ زیبایِ شب رویایی از آرون افشار
هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم. این توقعیست غیر منصفانه. من باید عاشق تو باشم_ در حدّ ممکنِ عشق، و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی_ هرقدر که میخواهی.
انبار کوچک، مملو از بیمصرفها و بهدردنخورها؛ مملو از چیزهایی که همیشه گفتهییم: یک روز احتمال دارد به کار بیاید؛ دیگر از اینها پیدا نمیشود؛ برای بچۀ بعدی؛ به درد سفر میخورد. چمدانهایی که چفت و بست آنها شکسته. گلدان ترکخوردهیی که یادگار عموجان است. روروَکِ اولی. پوتینهای کهنۀ دومی.
خدای من! همه را باید دور ریخت. انبار را باید خالیِ خالی کرد. همینهاست که زندگی را از شکل میاندازد. همینهاست که زندگی را کهنه میکند. موریانه خورده. بیدزده. کپکزده. درهمشکسته. بیسروته. رنگورورفته. ما فقط کهنگیها را پسانداز میکنیم. ما پاسدارانِ از شکلافتادگیها هستیم.
جای عشق کجاست؟
فریاد نزن، به زمزمه بگو: جای عشق کجاست؟
لابهلای اینهمه آشغال، چطور باید پی عشق بگردم_ بیآنکه به خاطره برخورد کنم؟
خاطره، مثل همین پتوی گوشه سوخته، آن چادرشبِ وصلهپینهیی، و یادداشتهای دوران دبیرستان است. دورشان بریز! دورشان بریز! غبار…غبار مردۀ ماسیده. غبار نافذ در اشیا.
نادر ابراهیمی
***
امشب از آسمان دیدهی تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
شعر دیوانهی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان کار ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب بجای میماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانهی من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانهی من
آه بگذار زین دریچهی باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم تو پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو میخواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایهی تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
آهنگ زیبایِ شب رویایی از آرون افشار
شاید دوست داشته باشید
-
اختصاصی کافه کاتارسیس6 روز پیش
نمایشنامۀ «جنون جورج سوم» نوشتۀ الن بنت: راهنمای آدم کردن دیکتاتور!
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
چند سروده از شارل بودلر با ترجمۀ رضا رضایی
-
تحلیل داستان7 روز پیش
چرا «دروازۀ خورشید» الیاس خوری فرق دارد؟
-
تحلیل داستان2 هفته پیش
همراه شدن با مردگان علیه «اکنون»
-
هر 3 روز یک کتاب5 روز پیش
نگاهی به نمایشنامۀ 1984
-
موسیقی بی کلام1 هفته پیش
حال بینظیر شکفتگی؛ بهرغم مِه…
-
معرفی کتاب1 هفته پیش
بخشهایی از نمایشنامۀ «بودا» نوشتۀ نیکوس کازانتزاکیس
-
شعر جهان1 هفته پیش
«عشق عشق میآفریند» مارگوت بیکل: ترجمه و صدای احمد شاملو