شعر جهان
سرودههایی از فردریش هلدرلین

سرودههایی از فردریش هلدرلین
درختان بلوط
من از باغها به نزد شما میآیم،
ای پسران کوهستان!
از باغها که طبیعت در حیطهشان
زندگیای سربهزیر دارد و خانگی.
و در هنبازیش با انسانهای کوشا،
تیماردار است و هم تیمارخواه.
ولی شما شکوهمندان! همچون ملتی
آحادش همه خدایواره،
در جهانی همسو ایستادهاید و تنها از آنِ
خویشاید، و از آن آسمان،
آسمانی که به پرورش مائدهتان داد، و
زمینی که زادتان.
از شما، تا به هنوز، هیچیک به مکتب
انسانها درنیامده است.
بلکه هریک، شادمان و آزاد، از بن ریشه
نیرومند
در این همایش همگانی سربرمیآورد و
به مانند عقاب که در طعمه،
بازوی سترگش را تا دل آسمان پیش
میبرد و تاج آفتابگیناش
شاداب و بزرگ به سوی ابرها میبالد.
زندگیای چون ستارگان آسمان دارید
شما. هریک یکی جهان است،
هریک یکی خدا. و با اینهمه در میثاقی
آزادوار، با هم یگانهاید.
من_اگرم تاب بندگی بود_ هرگز بر
این جنگل رشک نمیبردم،
و خوش در دامان آن یار مصاحب
میآویختم.
و اگر دل، بیش بر آن یار بندیام
نمیکرد_
بندی، اویی که از عشق بریدن
نمیتواند_ خوش به جمع شما میپیوستم.
دییو تیما
بیا و به هوای جان من، ای تو که
روزگاری عناصر را آشتی میدادی،
ای شادی الهه آسمانی! بیا و آشوب
زمانه را فروبنشان.
و با ندای صلح ِ آسمان غوغای جنگ را
به زیر فرمان قاعده درآور.
تا که دوگانگی در سینه خاکی از میان برخیزد.
تا که طبیعتِ دیرین انسانی، آن بزرگ آرام
برومند و شاداب، از نو از دل زمانه
جوشان سر بردارد.
به دلهای فروبسته، آری، ای زیبای زنده،
به دلهای نیازمند ملت
و بر سفره از نان زینت یافته، به محراب
عبادتگاهها بازگرد!
زیرا که دییوتیما زنده است، زنده چون
شکوفه نازک در زمستان.
و با اینهمه از سرشاریِ روح، از پیِ
آفتاب نیز میجوید.
ولی آفتابِ روح، آن جهان دلانگیز،
افول کرده است.
و در یخبندان شب، تنها موج
تندبادهااند، که به ستیز در یکدیگر میپیچند.
بُناپارت
ظرفهایی متبرکند شاعران،
و شراب زندگی_ روح قهرمانان
از خودگذشته_
به جهت مانایی خود در جان آنها
جاری میشود.
اما روح این جوان، این روح چابک
مباد بشکند آن ظرفی را که از پی
گنجایی آن برمیآید
ظرف هیچ شاعری؛ همچنان که ازپیِ
روح طبیعت
ازپی آن دست نیازد،
که در پیش چنین موضوعی، استاد به
کودک بدل خواهد شد.
زیستن و ماندن او در ظرف شعر
نمیگنجد
زیستن و ماندنِ او در گستره جهان
است.
منبع
آنچه میماند
فردریش هلدرلین
ترجمه محمود حدادی
نشر نیلوفر
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی1 هفته پیش
جملههایی از آرتور شوپنهاور
-
تحلیل شعر3 هفته پیش
نقد آخر شاهنامه/ فروغ فرخزاد
-
شاعران ایران4 روز پیش
متن کامل سخنان محمدرضا شفیعی کدکنی دربارۀ خانلری و نیما
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 هفته پیش
ایران درّودی و درسهایی از زندگی عاشقانه و شکوفایش
-
موسیقی سنتی2 هفته پیش
هنرنمایی همایون شجریان و نگار اعزازی
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
نظر ایران درّودی دربارۀ شعر احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی4 هفته پیش
استیون برت: چرا مردم به شعر نیاز دارند؟
-
لذتِ کتاببازی5 روز پیش
رمان «ترس و لرز» اثر آملی نوتومب: خودشیفتگی و رنج ژاپنی به روایت راهبۀ دستشوییها!