داستان/ رمان خارجی
خداحافظ گاری کوپر…
سطرهایی از کتاب «خداحافظ گاری کوپر»
نوشتۀ «رومن گاری»:
از اصول معتبر زندگی لنی یکی این بود
که هروقت با چیزی مخالف بود بگوید موافقم.
چون کسانی که عقاید احمقانهشان را ابراز میکنند
بسیار حساسند.
هرقدر عقاید کسی احمقانهتر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد.
باگ میگفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است.
میگفت باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد چون همه جور معجزهای از آن ساخته است.
ص 38-39
باگ مورن میگفت: همهی نسلها نسل بر باد رفتهاند.
اصلا علامت یک نسل همین است که بر باد رفته است.
وقتی آدم این را احساس نکند پیداست که کارش پاک خراب است.
نسلهایی که بر بادرفتگی خود را حس نمیکنند در گه خفه شدهاند
فرزندان من، ما به کلی درماندهایم. وقتی میگویم به کلی تعارف نمیکنم،
به کلی کارمان خراب است.
و این علامت آنست که هنوز آتشی در ما هست و میتوان امیدی داشت.
ص39
بچهها چطور میشه یه بیغیرت آبدیده شد، یه بیغیرت تمام عیار؟
جنارو گفت: باید محیطت مساعد باشه.
دلبستگی به خانواده
پدر و مادری که از هم جدا نشند.
امنیت روانی و عاطفی و مادی تضمین شده
این شرایط که جمع شد مطمئن باش که به مقصورت میرسی.
ولی متاسفانه بااین خانوادههای از هم پاشیده،
جوونها به راحتی نمیتونن
حیوونهای بیرگ و خوشبخت باشن.
ص 197
عشق فقط هماغوشی نیست.
اگر اینطور بود میشد کاری کرد.
عشق زندگی است که میخواد
شما رو دوباره گرفتار خودش بکنه.
ص 203
جس میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هست
که همهشون میتونن بیتو زندگی کنن.
اما آخه چرا من نمیتونم؟
این درد رو کجا ببرم؟
من نمیتونم بیتو زندگی کنم.
کاری که هرکسی میتونه بکنه،
کاری که از یه بچهی پنج ساله هم برمیاد از لنی برنمیاد.
ص261-262
از دروغ غافل نباشید.
جز دروغ هیچ چیز حقیقت نداره.
ص 281
خود را تسلیم کرد.
دیگر از اصول اخلاقیش خسته شده بود.
آدم تمام زندگیش نمیتونه زندگی کنه.
بعضی وقتها هم باید کوتاه بیاد.
خوب، او را دوست داشت.
اینها چیزهایی است که حتی برای بهترین آدمها ممکنه پیش بیاد.
همیشه آدم نمیتونه در تلاش بهبود باشه.
ص 284
آنهایی رو که میگذارن و میرن دوست ندارم.
اینه که اول خودم میگذارم میرم.
اینجوری خاطرجمعتره.
لنی من قول میدم که تو اول منو بگذاری بری.
تویی که منو قال میگذاری.
قول میدی؟
حتما قول میدم.
ص286
منبع
خداحافظ گاری کوپر
رومن گاری
ترجمۀ سروش حبیبی
نشر نیلوفر
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند