با ما همراه باشید

داستان/ رمان خارجی

حقِ بی‌جای پاسخ خواستن!

حقِ بی‌جای پاسخ خواستن!

حقِ بی‌جای پاسخ خواستن!

حقِ بی‌جای پاسخ خواستن!

روزنامه‌نگار فقط کسی نیست که سؤال می‌کند بلکه کسی است که دارای حق مقدسی است برای پرسیدن، و از هر کس هرچه را بخواهد می‌تواند بپرسد. اما آیا همۀ ما این حق را نداریم؟ و آیا یک سؤال یک پل تفاهم نیست که از یک موجود بشری به سوی موجود بشری دیگر کشیده می‌شود؟ شاید. من گفته‌ام را دقیق‌تر بیان می‌کنم: قدرت روزنامه‌نگار بر حق پرسیدن استوار نیست، بلکه بر حق پاسخ خواستن استوار است.

خواهش می‌کنم کاملاً دقت کنید که حضرت موسی جملۀ «نباید دروغ بگویی!» را جزو ده فرمان خدا نیاورد. این تصادفی نیست! زیرا کسی که می‌گوید«دروغ نگو!» ابتدا باید بگوید «پاسخ بده!» و خدا این حق را به هیچکس نداد تا از دیگران پاسخ بطلبد. جمله‌های «دروغ نگو!»، «راست بگو!» جمله‌هایی هستند که تا آنجا که شخصی را با خود برابر می‌دانیم، هرگز نباید به وی بگوییم. شاید فقط خدا این حق را داشته باشد، اما خدا نیز دلیلی ندارد که به آن متشبث شود، زیرا او همه چیز را می‌داند و به پاسخ‌های ما نیازی ندارد.

نابرابری بین کسی که فرمان می‌دهد و کسی که باید اطاعت کند چندان اساسی نیست که نابرابری بین کسی که حق دارد طلب پاسخ کند و کسی که وظیفه دارد بپرسد. از همین رو است که حق طلب پاسخ، از زمان‌های بسیار دور، فقط در شرایط استثنائی اعطاء شده است. مثلاً به یک قاضی اعطا شده است که دربارۀ یک جنایت تحقیق می‌کند. در قرن ما دولت‌های فاشیستی و کمونیستی این حق را نه فقط در شرایط استثنائی، بلکه بطور دائم از آنِ خود کرده‌اند. شهروندان این کشورها می‌دانند که هر لحظه ممکن است برای پاسخ گفتن فراخوانده بشوند: که دیروز چکار کرده‌اند؛ از ته دل چه فکر می‌کنند؛ وقتی با شخص الف هستند درباره چه چیزی صحبت می‌کنند و آیا با شخص ب روابط‌شان صمیمانه است یا نه.

دقیقاً همین فرمان مقدس «راست بگو» این یازدهمین فرمان بود که مردم نتوانستند در برابرش ایستادگی کنند و آنان را به صورت یک مشت صغیران بدبخت درآورد. البته گاهگاهی یک شخص پیدا می‌شد که سرسختانه از افشای محتوای صحبتش با شخص الف امتناع می‌کرد و به عنوان یک طغیان (این یگانه راه ممکن طغیان بود) به جای راست گفتن دروغ می‌گفت. اما پلیس دست او را خوانده بود و پنهانی وسایل استراق سمع در خانه‌اش نصب می‌کرد. پلیس این کار را روی هیچ انگیزه‌ غیراخلاقی انجام نمی‌داد، بلکه می‌خواست به حقیقتی دست یابد که ب دروغگو آن را پنهان می‌کرد. آنان فقط بر حق‌شان که طلب پاسخ بود، اصرار می‌کردند.

در کشورهای دموکراتیک هر کس می‌تواند برای پلیسی که جرأت کند و از وی بپرسد با شخص الف دربارۀ چه چیزی حرف می‌زده و یا اینکه با شخص ب روابط صمیمانه دارد یا نه شیشکی بکشد. با این همه در اینجا نیز قدرت «یازدهمین فرمان» کاملاً اعمال می‌شود. آخر مردم در قرن ما، به فرمانی احتیاج دارند که، وقتی ده فرمان خدا عملاً به بوتۀ فراموشی سپرده شده، بر آن‌ها حاکم باشد!

تمام ساختار اخلاقی زمانه ما بر یازدهمین فرمان استوار است؛ و روزنامه‌نگار فهمید که به یُمن شرایط اسرارآمیز تاریخ، به صورت اداره‌کنندۀ تاریخ درمی‌آید و خود قدرتی پیدا می‌کند که همینگوی و اُوروِل تصورش را هم نمی‌کردند.

منبع

رمان جاودانگی

میلان کوندرا

ترجمه حشمت الله کامرانی

نشر علم

صص147-145

 

مطالب بیشتر

  1. تحلیل میلان کوندرا از سیر خنده در تاریخ
  2. نظر میلان کوندرا دربارۀ شهرت
  3. میلان کوندرا: زن آیندۀ مرد است
  4. تحلیل رمان جشن بی‌معنایی کوندرا
  5. تأملی بر رمان بار هستی اثر کوندرا
  6. قسمت‌هایی از رمانِ مهمانی خداحافظی کوندرا
  7. بخش‌هایی از رمان جاودانگی میلان کوندرا
  8. گفت‌گو با میلان کوندرا

برترین‌ها