با ما همراه باشید

نوبل‌خوانی

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

داستان با شرح کوتاهی از کاتب آغاز می‌شود. کاتب خیلی مختصر و مفید به ما می‌گوید که دست‌نوشته‌های دوآرته را در داروخانه‌ای در سال 1939 یافته است و مدت‌ها با خودش و این نوشته‌ها کلنجار رفته است. چون خیلی ناخوانا و گنگ بوده، آن را بازنویسی کرده تا قابل فهم شود و در این راه البته چیزی به داستان اضافه نکرده و فقط مواردی خام را که در ندانستن آنها چیزی از دست نمی‌رود را حذف کرده است. حالا وقت انتشار این دست‌نوشته است و از نظر کاتب می‌تواند به عنوان نمونه‌ای همانند آن حکایت ادب آموختن لقمان حکیم مد نظر قرار گیرد.

پس از این توضیح مختصر، نامه‌ای از پاسکوآل دوآرته به شخصی به نام “دون‌خوآکین باره‌را لوپس” آمده که در آن دوآرته اعلام می‌کند که به زودی اعدام خواهد شد (به خاطر قتل دون‌خسوس ارباب دهکده‌شان و این فرد که به او نامه نوشته هم یکی از دوستان مقتول بوده است) و همراه نامه، شرح اتفاقاتی است که بر او رفته…

در این نامه پاسکوآل تاکید کرده که تقاضای لغو حکم ندارد، چون ممکن است در صورت آزادی، در آینده همین کارها از او سر بزند (من ضعیف تر از آنم که در مقابل غرایزم مقاومت کنم) پس چه خوب که قانون اجرا خواهد شد و…

بعد از این نامه که در سال 1937 نوشته شده است، بخشی از وصیتنامه گیرنده نامه آورده شده است که در آن اشاره کرده که در کشوی میزش یک بسته کاغذی است که رویش نوشته شده پاسکوآل دوآرته… و چون این نوشته‌ها ماهیتی ناامید کننده و خلاف عرف دارد بدون این‌که بازش کنید بیاندازیدش داخل آتش! اما اگر مشیت الهی بر این قرار گرفت که پس از 18 ماه از تاریخ این وصیت، این دستنوشته ها سالم ماند، دست هرکسی بود بنا به میل خودش با آن رفتار کند. تاریخ این وصیت چند ماه بعد از نامه اولی است.

بعد از این مقدمات کوتاه، اصل مطلب آغاز می شود. پاسکوآل از کودکی اش شروع می کند و…

در داستان دو چیز را بیشتر از مقولات دیگر دیده می‌شود: یکی دانه‌های نفرت که کاشته می‌شود بعد از مدت‌ها جوانه می‌زند و سر از زمین دل‌مان بیرون می‌آورد. وقتی بیرون آمد بیرون می‌آید بیرون آمدنی! موضوع دوم جبر و تقدیر است؛ این بذرها گاهی زمانی کاشته می‌شود که ما به هیچ وجه کنترلی بر آن نداریم. 

 زمان و مکان وقوع داستان:

  پاسکوآل حدوداً در اوایل دهه 1880 به دنیا آمده است و برخی اتفاقات اصلی دست‌نوشته در دهه اول و دوم قرن بیستم می‌گذرد.

اما نامه‌های ابتدایی داستان در اوج جنگ‌های داخلی اسپانیا نوشته شده است… زمانی که برخی مناطق دست به دست شده است و لذا پاسکوآل به دلیل جنایتی که در زمان ورود شور انقلابی به دهکده‌شان مرتکب شده است، محاکمه و اعدام می‌شود. گیرنده نامه هم این‌طور که من حدس می‌زنم گرفتار نیروهای جمهوری‌خواه می‌شود (چون وصیتش در شب مرگش تنظیم شده است این حدس را می‌زنم).

این نویسنده اسپانیایی در سال 1989 برنده جایزه نوبل شد. البته به قول مقدمه کتاب سلا نیز به مانند مالاپارته ایتالیایی و سلین فرانسوی جزء نویسندگان نفرین شده است. بخشی از این نفرین البته به خاطر مواضع سیاسی و دست راستی بودن آنهاست! و بخشی دیگر به زبان پر از خشونت آنها برمی‌گردد. از این نویسنده اسپانیایی (برنده نوبل در آستانه فروپاشی شوروی!) هیچ کتابی در لیست 1001 کتاب حضور ندارد.

خانواده پاسکوآل دوآرته در سال 1942 منتشر شده است. این کتاب با ترجمه فرهاد غبرایی یک بار در دهه شصت به چاپ رسیده است و بار بعد با بازنگری برادرش مهدی غبرایی، توسط نشر ماهی و در قطع جیبی منتشر شده است.

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

این کتاب از حیث این‌که راوی آن در زندان است و قبل از مرگ محتومش در حال روایت است به چند کتاب شباهت دارد: بیگانه کامو و تونل ساباتو و…

راوی معترف است که برخی چیزها را فراموش کرده است و برخی چیزها را هم به دلیل اینکه موجب می‌شده است خودش را رذل بیابد ناخودآگاه فراموش نموده است؛ کاتب هم علاوه بر این برخی قسمتهایی که تصور می‌کرده به کار نیاید را حذف نموده است… ما هم می‌توانیم این را اضافه کنیم که راوی شاید قصد این را داشته است که خودش را برهاند یا این‌که به صورت پیشرفته‌تر این‌گونه تحلیل کنیم که راوی چون از جنایت لذت می‌برد دست به اعتراف زده است و در حین اعتراف لذت دوچندانی می‌برد و… همه این موارد می‌تواند داستان را سست کند. اما من اکثر نکات فوق را تمهیدات خودآگاه و ناخودآگاه نویسنده می‌دانم تا نشان دهد چرا اسپانیا در هنگام جنگ‌های داخلی، صحنه جنایات بی‌شمار بود. شاید عجیب بنماید، چون در واقع در کل داستان اسمی از جنگ‌های داخلی به میان نمی‌آید ‌یا اگر هم بیاید یک اشاره بسیار کوتاه است.

در بعد فردی، این مولفه‌ها در خصوص اتفاقاتی که در داستان رخ می‌دهد قابل توجه است: نفرت، ترس، جهل و در عین حال خودبسندگی‌ و… اما یک نکته کوتاه هم از بعد اجتماعی: راوی جایی به این موضوع مستقیم اشاره نمی‌کند که جامعه او را در انجام جنایاتش تشویق کرده است. شاید خودش هم متوجه این امر نیست،  چون می‌توانست از این موضوع برای بی‌گناه جلوه دادن خود استفاده کند اما داستان به نظرم در این زمینه دقت نظر دارد.

راوی در چندین نقطه کلیدی بر اساس عرف و فشاری که حرف مردم ایجاد می‌کند تصمیم می‌گیرد: ازدواج با لولا، چاقوکشی برای حفظ شرف و… (یعنی در واقع چنانچه به این کارها مبادرت نمی‌کرد فشار سنت ها پوست او را می‌کند)

جالب است که بار اول وقتی از زندان بیرون می‌آید جامعه نه‌تنها او را طرد نکرده بلکه او را در انجام جنایتش محق می‌داند؛ در این رابطه صحبت‌های دو رهگذر (که اصلاً متوجه حضور راوی نیستند) در مورد محق بودن راوی در انجام جنایتش را به عنوان دلیل اول (جامعه می‌پسندد و تایید می‌کند و او هم وقتی با این تایید مواجه می‌شود، احساس آرامش می‌کند گویی وظیفه سنگینی را انجام داده است) و علاقه اسپرانسا برای ازدواج با راوی را به عنوان دلیل دوم ذکر می‌کنم. حتا جنایت عجیب و غریبی که در انتهای داستان ما می‌خوانیم هم توسط جامعه توجیه شده است! چرا!؟ به این دلیل ساده که 15 سال بعد از وقوع آن، راوی مرتکب جنایتی دیگر می‌شود که به سبب آن اعدام می‌شود. این جنایت در راستای شور انقلابی و عزم همگانی رخ داده است و در این قضیه نکته‌هایی است برای اولوالالباب!

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

 نشانه هایی از دوران کودکی

مواردی که راوی از کودکی‌اش نقل می‌کند، خوراک مطبوعی است برای یک روانکاو تا با آن هر چیزی را که می‌خواهد اثبات کند… به اصطلاح با این مواد، هر غذایی را می‌توان پخت:

1- خانه ای تک‌افتاده و دور از باقی خانه‌ها (انزوا)

2- ترس دایمی کودک (از پدر، از مادر، از سایه ها و…)

3- عادت به بوی گند و در صورت خروج از آن احساس مرگ (تاثیر محیط)

4- الگوی پدر یا ژن پدری: هیچ رقم مخالفت توی کتش نمی‌رود!

5- روابط وحشتناک پدر و مادر: کتک‌کاری و تحقیر یکدیگر و نفرت آنها از همدیگر

این خانواده آیا می‌تواند محصول متفاوتی را عرضه کند!؟ این‌گونه است که رفتار اعضای خانواده قبل از مرگ پدر (و به هنگام آن) برای مای خواننده عجیب و آزاردهنده است. یا مثلا برادر ناتنی‌اش ماریو و رفتار خانواده با او (به خصوص آن صحنه لگد رافائل و دو ساعت از درد به خود پیچیدن و عجیب آن‌که در همان حال اعضای خانواده هر کدام مشغول کار خود است! بخصوص مادر) یا به عنوان مثال، خنده مادر در مرگ پدر و عدم واکنش در هنگام مرگ فرزند (این گریه نکردن با گریه نکردن مورسوی بیگانه تفاوت‌های مهمی دارد… مهمترین تفاوتش این است که آنجا مورسو خودش راوی است و لذا در انتها او را تا حدودی درک می‌کنیم اما اینجا راوی در نقطه مقابل است و ما جایگاهمان تقریباً مشابه هیئت منصفه دادگاه مورسو است) در هر دو صحنه‌ای که از این داستان ذکر کردم راوی از نفرت حرف می‌زند و چه قدر نفرت‌آور هم صحنه‌ها توصیف شده است.

نفرت (نه عشق کار یکی دو روز است و نه نفرت)

راوی برای متنفر بودن از دیگران، بهانه‌های زیادی دارد اما او بدون دلیل هم می‌تواند از کسی متنفر بشود. خاطرات او در واقع توصیف نفرت‌های اوست. در کلمات و رفتار دیگران مدام به دنبال کنایه و معانی دوپهلو است. او یک ذهن پارانوئیدی دارد و پشت هر حرکتی قصدی موذیانه می‌بیند… از مادرش گرفته تا سگش! اینها نزدیکانش هستند آنها که دورترند جای خود دارند! او قلبش را به ماشینی تشبیه می کند که وظیفه دارد خون بسازد تا او آنها را، پیرو همین نفرت هایش، در چاقوکشی و زد و خورد بیرون بریزد.

مرد در نگاه راوی با نفرت زنده است و وقتی نفرت دست کسی را می‌گیرد، نه در سر دوراهی‌ها دچار درد انتخاب می‌شود و نه پس از آن دچار عذاب وجدان!… بلکه حتا احساس آسایش و آرامش هم خواهد کرد. این چیزی است که احتمالا نویسنده به عنوان عصاره‌ی آن دوره تاریخی (بخصوص در میان طبقات فرودست روستایی) می‌خواهد بیان کند. این کاری است که از عهده نفرت بر می آید!

خانوادۀ پاسکوآل دوآرته نوشته کامیلو خوسه سلا

تقدیرگرایی و جبر و سرنوشت

این‌که داستان راوی در چه نقطه‌ای پایان پذیرد را خودش نمی‌داند. اما معتقد است که کسی هست که می‌داند (خدا) و نتیجه می‌گیرد که لزوماً او می‌بایست از راه‌هایی عبور کرده باشد که از پیش معین شده باشد. از نظر او (آنچنان‌که در شروع معرکه دست‌نوشته‌هایش بیان می‌کند) آدم‌ها از راه‌های متفاوتی به سوی مرگ روانه‌اند؛ یک گروه دستور دارند از راه‌های هموار و خوش آب و هوا بروند و گروهی مثل او زیر آفتاب سوزان…

حالا این‌که خدا خواست یا نخواست یک صورت ساده از این قضیه جبر و تقدیر است، اما همین راه ساده هم خیلی‌ها را از زیر فشار روانی ناشی از انتخاب‌ها و اتفاق‌های گذشته می‌رهاند. صورت پیچیده‌تر این قضیه در دوران کودکی راوی نهفته است؛ انتخاب‌های ما به صورت ناخودآگاه منطبق بر شاکله‌ای است که در دوران کودکی‌مان شکل گرفته است… دورانی که ما قدرت چندانی در کنترل و شکل‌گیری آن نداریم اما تقدیر ما را رقم می‌زند.

منبع: میلۀ بدون پرچم

مطالب بیشتر

  1. نجومیان: کامو در بیگانه عمداً مخاطب را عصبی می‌کند
  2. دو نقد بر رمان دمیان اثر هرمان هسه
  3. در دنیای قشنگ نو چه می‌گذرد؟
  4. تحلیل رمان مرشد و مارگاریتا
  5. تحلیل رمانِ جشنِ بی‌معنایی اثر میلان کوندرا
  6. واکاوی داستانِ عربی از جیمز جویس

برترین‌ها