با ما همراه باشید

نوبل‌خوانی

صدسال تنهایی کتاب شعر است!

 صدسال تنهایی کتاب شعر است!

نجومیان: صدسال تنهایی کتاب شعر است!

بلقیس سلیمانی در ابتدای جلسۀ «نوبل خوانی» عنوان کرد: اگر یوسا، فوئنتس و بورخس را سه ستون ادبیات معاصر آمریکای لاتین بدانیم، بدون شک چهارمین رکن آن گابریل گارسیا مارکز است.

وی ادامه داد: ناتالیا گینزبورگ، نویسنده نامدار ایتالیایی درباره شاهکار مارکز گفته:«اگر رمان را در حال ناپدید شدن از جهان بدانیم، بیایید به احترام صدسال تنهایی از جا بلند شویم.» پابلو نرودا، شاعر بزرگ شیلی این کتاب را هم‌پای دن‌کیشوتِ سروانتس می‌داند.

سلیمانی با اشاره به استقبال فراوان مردم جهان از «صدسال تنهایی» اضافه کرد: پس از انتشار شاهکار مارکز، تا کنون 30 میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این کتاب، یک انقلاب در رمان بود و باید گفت مارکز رمان را احیاء کرد.

رابطه صد سال تنهایی و داستان عامه پسند

نجومیان: صدسال تنهایی کتاب شعر است

در ادامه نشست، نجومیان با بیان این‌که نخستین بار در 17 سالگی این کتاب را خوانده است، اظهار کرد: خواندن «صدسال تنهایی» مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. آن زمان چند سال از انقلاب می‌گذشت و جنگ هم شروع شده بود. دانشگاه‌ها تعطیل بودند و من هم ایده‌ای برای آینده‌ام نداشتم اما «صدسال تنهایی» دریچه‌ای را برایم باز کرد و باعث آشنایی من با ادبیات غرب شد. آن سال‌ها ترجمه داستان‌های مارکز و مصاحبه‌های وی رواج پیدا کرد و من آثار نویسندگانی را که مارکز در مصاحبه‌هایش معرفی می‌کرد، می‌خواندم؛ داستان‌نویسانی مانند فاکنر و جویس.

وی رمان را بیش از هر نویسنده دیگری مدیون مارکز عنوان کرد و ادامه داد: درباره «صدسال تنهایی» باید بگویم این رمان یک اثر نخبه‌گرا نیست. شاهکار مارکز اثری پرفروش است و تا حدودی به سمت شاخصه‌های داستان عامه‌پسند هم حرکت می‌کند. البته در ایران ما از واژه عامه پسند وحشت داریم و یکی از مشکلات جامعه فرهنگی ما همین است که بین روشنفکران و عامه مردم دیوار کشیده‌ایم.

نجومیان درباره اثرگذاری مارکز در جهان ادبیات داستانی، گفت: او روی نویسندگان انگلیسی و آمریکایی هم‌عصر خود و بعد از خود تاثیر زیادی گذاشت. از آن مهم‌تر این‌که مارکز از بطن یک فرهنگ برمی‌خیزد و همیشه هم به آن وفادار می‌ماند. سبک نگارش مارکز وارداتی نیست. او گفته است:«من داستان‌هایی را می‌نویسم که مادربزرگ‌ها می‌گویند.» و این نوع داستان خیلی عجیب و غریب نیست.

این منتقد ادبی اضافه کرد: ادبیات داستانی آمریکای لاتین به نوعی تحت تاثیر سروانتس است. در ادبیات اسپانیا، موضوع ارتباط دنیای واقعی و دنیای خیالی از رمان دن کیشوت مطرح شد. در این اثر شخصیت‌ها به نوعی در این دو فضا حرکت می‌کنند. گاه نمی‌دانیم اتفاقی که برای دن کیشوت می افتد واقعی است یا خیالی.

وی با تاکید بر این‌که ادبیات آمریکای لاتین وامدار سروانتس است و به او تعلق دارد، افزود: گونه‌‌ای از رئالیسم جادویی در آثار بورخس نیز نمود پیدا می‌کند. وقتی داستان‌های او را می‌خوانیم، نمی‌دانیم گزارش روزنامه است یا یک داستان یا نوشته‌ای دیگر. او در پانویس برخی داستان‌هایش منابعی را ذکر می‌کند که هم ساختگی است. مثلاً می‌نویسد این داستان در فلان صفحه‌ی فلان کتاب ذکر شده که همه‌اش ساختگی است. گاهی فکر می‌کنم خود بورخس هم بین فضای تخیل و واقعیت سیر می‌کند.

دلیل اهمیت صد سال تنهایی در آثار مارکز 

نجومیان «صدسال تنهایی» را شاه‌داستان مارکز توصیف کرد و گفت: ردپای صد سال تنهایی در همه آثار مارکز دیده می‌شود. برای نمونه داستان «ارندیرای ساده‌دل و مادربزرگ سنگ‌دلش» اثری است که به نوعی در صدسال تنهایی هم دیده می‌شود.

وی افزود: یکی از دلایل موفقیت صدسال تنهایی شباهتش به داستان خلقت انسان است. زن و مردی به سرزمینی جدید کوچ می‌کنند و چند جوان هم همراهشان می‌شوند. اورسولا و خوزه آرکادیو، هرچند پیشینه تاریخی دارند اما وقتی به ماکاندو می‌رسند، انگار همه چیز از صفر آغاز می‌شود. کولی‌ها هربار یک اختراع جدید با خودشان می‌آورند و این داستان به طور تمثیلی تاریخ زندگی بشر است. «صدسال تنهایی» در واقع روایت چند میلیون سال زندگی انسان است.

استاد دانشگاه شهید بهشتی درباره سبک داستان «صد سال تنهایی» توضیح داد: مارکز از رئالیسم جادویی به طرز عامه‌پسندی استفاده می‌کند. او این سبک را به صورت ناتورالیستی تشریح می‌کند و به حس‌های مادی انسان هم توجه دارد.

نجومیان پرداختن به عشق و تنهایی را از ویژگی‌های مهم این اثر دانست و افزود: این رمان همانطور که از اسمش پیداست، داستان تنهایی انسان است. هرچند شخصیت‌های داستان با یکدیگر مناسباتی دارند اما همه آن‌ها، حتی خوزه آرکادیو و اورسولا. مارکز رسالت اصلی بشر را تنهایی می‌داند اما تنهایی را نقد و تخطئه نمی‌کند. شخصیت‌های او آدم‌های صادقی‌اند که دروغ نمی‌گویند. به زعم مارکز، آدم‌ها وقتی دروغ می‌گویند که دو نفر می‎‌شوند. تفکری مانند ایبسن که در پایان نمایشنامه دشمن مردم، می‌نویسد:«انسان‌های تنها، قوی‌ترین انسان‌ها هستند.»

وی درباره ظهور عشق در «صد سال تنهایی» گفت: همه آدم‌ها در این داستان به دنبال عشقند اما هیچکدام موفقیت مشخصی به دست نمی‌آورند و عشق همیشه با شخصیت‌ها این کتاب فاصله دارد. مارکز عشق را به صورت خواسته‌های مادی ترسیم می‌کند و اینجاست که متن به سوی امیال انسانی با مفاهیم اسطوره‌ای حرکت می‌کند.

آغاز تکان‌دهنده رمان

 صدسال تنهایی کتاب شعر است!

این نویسنده با اشاره به آغاز غافلگیرکننده «صد سال تنهایی» اظهار کرد: در ابتدای این رمان می‌خوانیم:«سال‌ها سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعد از ظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود.» همین‌جا خواننده با یک شوک روبه‌رو می‌شود! مارکز ننوشته سال‌ها سال قبل، از صحنه تیرباران به کشف یخ بازمی‌گردد و از آن‌جا با گفتن «سال‌ها سال بعد» جلو می‌رود. معتقدم تمام داستان در جمله نخست آن خلاصه شده است.

نجومیان درباره مبحث زمان در داستان توضیح داد: مارکز بزرگترین کابوس بشر را فراموشی می‌داند و معتقد است انسان‌هایی که خاطره‌شان را از دست می‌دهند، در واقع همه چیز را از کف داده‌اند. طاعونی در داستان صد سال تنهایی اتفاق می افتد که فراموشی است. انسان‌ها وقتی دچار آن می‌شوند، نخست روی اشیاء برچسب می‌زنند که نامشان را فراموش نکنند اما مدتی بعد همان نام‌ها هم بی‌معنی می‌شوند.

وی اضافه کرد: درست است که صد سال تنهایی یک داستان خطی است اما برخی جاها احساس می‌کنید، داستان سیر زیکزاکی طی می‌کند. برخی شخصیت‌های این رمان به حدی دوست داشتنی‌اند که مارکز مرگ آن‌ها را به تعویق می‌اندازد. وقتی خبرنگارن درباره مرگ آرکادیو می‌پرسند، او پاسخ می‌دهد:«قبول دارم! آرکادیو باید سه فصل پیش می‌مرد اما نمی‌توانستم این کار را انجام دهم!» او تا حدی به این شخصیت علاقه داشته که وقتی مرگ آرکادیو را می‌نویسد، از اتاقش بیرون می‌آید و به همسرش می‌گوید:«مرسدس! آرکادیو مرد!» و به شدت گریه می‌کند!

صد سال تنهایی و تاریخ کلمبیا
در ادامه برنامه، بلقیس سلیمانی با اشاره به بستر سیاسی «صد سال تنهایی» به بحث بازگشت و توضیح داد: هرچند می‌گویند این رمان ساحتی اسطوره‌ای دارد و باید آن را هبوط آدمی دانست اما خیلی‌ها هم معتقدند این رمان در یک بستر سیاسی تاریخی شکل گرفته است.

نویسنده رمان «سگ سالی» ادامه داد: کلمبیا اواخر قرن نوزدهم استقلالش از اسپانیا را اعلام می‌کند اما از 1885 تا 1902 این کشور درگیر جنگ‌های داخلی می‌شود. پدر مارکز هم در این جنگ حضور داشته و او یکی از شخصیت‌های داستانش را با الهام از پدرش خلق می‌کند.

سلیمانی به اعتصاب تاریخی کارگران یک شرکت در کلمبیا اشاره کرد و گفت: دفتر اصلی این شرکت در آمریکاست و وقتی کارگران اعتصاب می‌کنند، پلیس آن‌ها را به خاک و خون می‌کشد و ماجرای جسدهای ناپدید شده در صد سال تنهایی هم به نوعی بازگویی این جریان است.

وی افزود: داستان جهانی سه شاخصه دارد. حرف جهانی، تکنیک و رنگ و بوی اقلیمی و بومی که این آخری در آثار مارکز به خوبی دیده می‌شود. «صد سال تنهایی» در واقع ادامه نگاه شرقی‌ها به «هزار و یک شب» است. این اثر مستقل از رمان اروپاست و ورق جدیدی رو می‌کند. زمان داستان هم حلقوی است و به آغازش بازمی‌گردد. اگر این رمان داستان میلیون‌ها سال زندگی انسان است، آخرش نابودی و طوفان است که روزی به حیات انسان روی زمین خاتمه می‌دهد. وقتی این رمان را خواندم پوچی سراسر وجودم را گرفت.

نجومیان هم پایان داستان را به شدت بسته توصیف کرد و گفت: شخصیت‌های داستان در انتها به نوشته‌هایی درباره خودشان می‌رسند. این ساختار آینه‌ای در آثار بورخس هم دیده می‌شود. این رمان سال 1965 نوشته شده، زمانی که مکتب اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) به ویژه در فرانسه رواج داشته و مارکز هم سال‌ها در پاریس زندگی کرده و متاثر از این مکتب است. پس «صدسال تنهایی» بار اگزیستانسیالیسم دارد.

زنان قدرتمند، مردان سرگشته و همینگوی عصبانی!

نجومیان: صدسال تنهایی کتاب شعر است

وی با اشاره به مساله جنسیت در شاه داستان مارکز، اظهار کرد: زن‌های داستان قدرت اصلی را در دست دارند و همه چیز را اداره می‌کنند اما مردها مانند پسربچه‌های شیطان مدام خرابکاری می‌کنند. آدم بزرگ‌هایی که خرابکاری آن‌ها هم بزرگ است. زن‌ها یک قدرت درونی در داستان دارند و مردها سرگشته و آواره‌اند و ثبات شخصیت ندارند. برای نمونه می‌توان به صحنه‌ای اشاره کرد که اورسولا در یک مدرسه که پادگان شده دنبال مردها می‌گذارد و آن‌ها مثل کودکان از دستش می‌گریزند. البته نقش زن در همه داستان‌های مارکز پررنگ‌ است.

نجومیان درباره نمادهای به کار رفته در «صدسال تنهایی» بیان کرد: وقتی من داستانی می‌خوانم، خیلی به دنبال رمزگشایی نیستم. هنگامی که مدام از همینگوی درباره نمادهای به کار رفته در «پیرمرد و دریا» می‌پرسیدند، وی برای لحظه‌ای عصبانی شد و گفت:

«چرا اینقدر دنبال نماد می‌گردید؟ ماهی نماد ماهی است، قایق نماد قایق است و خورشید هم نماد خورشید!» نمادسازی در واقع فرایند دریافت خواننده است.

این مترجم با اشاره به وجود ردپای تفکرات چپ‌گرایانه مارکز در داستانش، گفت: ماکاندو شهری است با نظام سوسیالیستی، همه خانه‌ها قرار است یک اندازه آفتاب بگیرند و یک اندازه آب در دسترشان باشد. عدالت اجتماعی در این شهر موج می‌زند اما انسان‎‌های زیاده طلب به مرور زمان برای رسیدن به زندگی لوکس از موقعیتشان سوءاستفاده می‌کنند.

کاپیتالیسم و نابودی ماکاندو
سلیمانی هم در این باره توضیح داد: ورود کاپیتالیسم، ماکاندو را خراب می‌کند و دیگر امکان بازگشت به آن نیست اما این شهر در فصل‌های اولیه، مدینه فاضله است.

در ادامه نجومیان با اشاره به صحنه مرگ خوزه آرکادیو در داستان، اظهار کرد: در صفحه 120 ترجمه بهمن فرزانه از این کتاب می‌خوانیم:

«به محض اینکه خوزه آرکادیو در اتاق خواب را بست صدای شلیک تپانچه‌ای در سراسر خانه پیچید. رشته باریکی از خون از زیر در اتاق خارج شد و از سالن گذشت و به خیابان رسیده و در طول پیاده‌روی نامسطح خط مستقیمی را پیمود و از پله‌ها بالا رفت و از خیابان “ترکها” گذشت و سر پیچ اول به سمت راست و سپس به سمت چپ پیچید و به طرف خانه خانواده بوئندیا پیش رفت و از زیر در بسته داخل شد و از سالن گذشت و برای اینکه قالی‌ها را کثیف نکند از کنار دیوارها جلو رفت و از به سالن دیگر رسید و دور میز ناهارخوری گشت و به راه خود در ایوان گلهای بگونیا ادامه داد و بدون اینکه دیده شود از زیر صندلی آمارانتا که داشت به آئورلیانو خوزه حساب درس می‌داد گذشت و از میان انبار به آشپزخانه رسید. اورسولا که برای پختن نان، سی و شش تخم مرغ شکسته بود فریاد کشید: «یا مریم مقدس!»»

من این کتاب را هیچ‌وقت از اول نمی‌خوانم. صدسال تنهایی یک کتاب شعر است، مثل اشعار حافظ.

(منبع: ایبنا)

 

مطالب بیشتر

  1. دکتر نجومیان و تحلیل رگتایم
  2. دکتر نجومیان و تحلیل شازده کوچولو
  3. تحلیل بازماندۀ روز اثر ایشی گورو
  4. نجومیان: کامو در بیگانه عمدا مخاطب را عصبی می‌کند
  5. تحلیل رمان کاندید اثر ولتر

برترین‌ها