درسهای دوستداشتنی
زندگی بیحد و مرز اثر نیک ویآچیچ
زندگی بیحد و مرز اثر نیک ویآچیچ
زندگی بیحد و مرز در مورد زندگی خود نویسنده یعنی نیک ویآچیچ است. او در این کتاب از ماجرای سفر خودش به این دنیا و مشکلات بسیار زیادی که با آنها رو به رو بوده سخن میگوید.
این کتاب در ۱۲ فصل به شرح زیر نوشته شده است:
- اگر در زندگی تو معجزه ای رخ نمی دهد
- نه دست، نه پا و نه محدودیت
- دلی سرشار از ایمان و اطمینان
- وجود به طور کامل ناکامل خود را دوست بدار
- ما هیچ، ما نگاه!
- بی دست و بی پا، اما نه بی آزار و اذیت
- بجنب! آیا صبح نزدیک نیست؟
- ریشه در خاکی تازه
- کم و بیش، به دیگران اعتماد کن
- شیفته فرصت های برابر
- دیوانه دیوانگی
- رسالت تو بخشش است
در هر فصل ماجراهایی جالب و خواندنی از زندگی نیک را میخوانیم. اینکه او چطور با مشکلات دست و پنجه نرم میکرد و چطور توانست به سخنرانی بزرگ تبدیل شود.
در پشت جلد کتاب آمده است:
من ایمان دارم که زندگیم حد و مرزی ندارد. دلم میخواهد تو نیز صرف نظر از دشواریهای زندگیت چنین احساسی داشته باشی.
زندگی بیحد و مرز اثر نیک ویآچیچ
بخشهایی از این کتاب:
پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و به سرعت مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، متوجه شد که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی توان نداشت ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دست و پا به دنیا آمدم، فقط یک تنه بودم.
در سالهای اخیر، والدینم به صراحت درباره ترسها و نگرانیهای خود پس از تولد من صحبت میکنند. آن ها خوب میدانستند که من بچه رویایی آنها نبودم.
اعتراف میکنم که روزی هیچ گمان نمیکردم که بتوانم سرنوشت خود را به گونهای که دوست دارم رقم بزنم. فکر میکردم از دست من کاری برنمی آید. میخواستم بدانم من چه تغییر مثبتی میتوانم در جهان ایجاد کنم و یا چه راهی را میتوانم در پیش بگیرم.
هنگامی که هفت ساله بودم در حالی که روزی سخت را پشت سر گذاشته بودم از مدرسه به خانه رفتم، مسخرهام کرده بودند، سرخورده شده بودم. آن روز ساعتها روبروی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم. من همه مشکلات بچهها و نوجوانان را داشتم، بعلاوه نداشتن دست و پا.
اگر نمیتوانی بر شکستهای خود چیره شوی همین نکته حاکی است که تو شکستهای خود را شخصی کردهای. تا موقعی که بازی به پایان نرسیده است، هنوز برای بردن وقت هست. اگر بازی را ترک کنی این تو هستی که مسئله هستی نه باختن. اگر میخواهی ببری، باید خود را شایستۀ برد بدانی و مسئولیت بردنِ بازی را بر عهده بگیری.
این کتاب توسط نشر ذهنآویز و با ترجمۀ مسیحا برزگر در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
مطالب بیشتر
- شکست بخشی از مبارزه است
- نیک ویآچیچ و روایتش از سفر زندگی
- تمام مدت خدا آنجا ایستاده بود
- باید ساخت نه با دنیا که دنیا را
- پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 ماه پیش
«گوشماهی» با صدای آیلا کریمیان
-
معرفی کتاب3 هفته پیش
«خداحافظ آنا گاوالدا»: از جادۀ ادبیات به سوی تابناکترین گلها…
-
کارگردانان ایران1 ماه پیش
«شمس پرنده» شاهکار پری صابری
-
مصاحبههای مؤثر1 ماه پیش
محمدعلی بهمنی و روح نیماییاش…
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»
-
موسیقی کلاسیک1 ماه پیش
Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل
-
مهدی اخوان ثالث3 هفته پیش
پادشاه فصلها، پاییز…
-
رادیو ادبیات3 هفته پیش
«یکروز میآیی که من دیگر دچارت نیستم» شعر و صدا: افشین یداللهی