تحلیل داستان و نمایشنامه
در دنیای قشنگ نو چه میگذرد؟
در دنیای قشنگ نو چه میگذرد؟
(به مناسبت زادروز آلدوس هاکسلی)
1)
هاکسلی یکی از اثرگذارترین چهره های ادبی و فکری نیمه قرن بیستم ، از نوادگان یکی از نامدارترین خاندان های اهل علم و اندیشه در انگلستان بود که اکثرشان با وجود گرایش ها و پژوهش های علمی، ذوق شاعری و نویسندگی داشتند.
هاکسلی نویسندگی را به طور جدی در سن هفده سالگی آغاز کرد و بنا به گفته ی خودش درباره ی اصول نویسندگی و مهارت های داستان نویسی از مشاوره ها و اندرزهای تأثیر گذار عمّه ی ادیب و نویسنده اش بهره ها برد. سبک ماهرانه ی وی در نویسندگی که از ظرافت های خاص ادبی برخوردار بود از همان ابتدا توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد.
زمانی که هاکسلی دانش آموزی شانزده ساله بود ، مبتلا به بیماری ای شد که منجر به نابینایی مطلق وی به مدت دو سال گردید و پس از آن نیز قوه ی بینائی اش همواره دچار اختلال جدی بود. از دست دادن بینایی ‘حادثه’ ای بود که هاکسلی بعدها درباره اش با نوعی افسوس یاد کرد و آن را مانعی برای رسیدن به اهدافش دانست، این نابینایی همچنین به رؤیای کودکانه اش برای دکتر شدن هم پایان داد. هر چند او علم را به نفع ادبیات رها کرد اما دیدگاه کلّی اش نسبت به جهان، علمی باقی ماند. برادر وی ، جولین هاکسلی ،جانورشناس، می نویسد که علم و عرفان ابعاد مشترک و مکمل ذهن آلدوس هاکسلی بود . هاکسلی خود در این باره می گوید: ‘هر چه بیشتر کشفیات و ادراکات علمی داشته باشیم به مکانیزم وجود بیشتر پی می بریم و بدین ترتیب راز وجود به خودی خود آشکارتر می شود’ .
هاکسلی در خلال جنگ جهانی اول در یک دفتر دولتی مشغول به کار شد. پس از آن به عنوان نویسنده و ناقد ادبی با مجلات و روزنامه هایی مانند Westminster Gazett و Vogue همکاری کرد.
او در 1921 با نگارش هجونامه ای هوشمندانه ، تیز و تکان دهنده به نام (Crome Yellow) که در آن به نقد زندگی روشنفکرنمایان ادبی پرداخته بود به عنوان یک طنزپرداز خطرناک به شهرت رسید.
بسیاری از منتقدان آثار هاکسلی کتاب نقطه به نقطه (Point Counter Point) وی را قوی ترین رمان او دانسته اند. این اثر هاکسلی هم به لحاظ سبک نگارش و هم به لحاظ موضوع ، اثری کاملاً متفاوت بود . هاکسلی در این رمان به ترسیم مواجهه سرخوردگی انسان مدرن با دین ، هنر، آمیزش جنسی، و سیاست پرداخت. فیلیپ کوارلز (Philip Quarles) شخصیت اصلی داستان، نویسنده ای که به ‘چگونگی تبدیل گسست شکاکیت فکری به هماهنگی در تمام ابعاد زندگی می اندیشد’ ، نسبت به سایر آثار هاکسلی، نزدیک ترین چهره به شخصیت وی در زندگی واقعی اش است.
هاکسلی متفکّری حساس به اوضاع زمانه اش بود . او بدبینی اش نسبت به ذات بشر و سیاست بازی ها و صنعت زدگی های دنیای مدرن را در رمانی با عنوان (The Brave New World) که در فارسی با عناوین’دنیای قشنگ نو’ یا ‘دنیای شگفت انگیز نو’ ترجمه شده ، به رشته ی تحریر درآورد.
وی در ‘دنیای قشنگ نو’ به سبک ادیبان فیلسوفی همچون داستایوفسکی آراء فلسفی و دیدگاه ها و نگرانی های خود از آینده ی وضع بشر را انعکاس داده است.
داستان مردمان دنیای نو هاکسلی آنقدر متأثر کننده است که خواننده، بی وقفه خواندن رمان را تاب نمی آورد چرا که ناخواسته اندوهی عمیق بر جان و روانش پرده می افکند. اهمیّت نقش فرهنگ، فلسفه ، کتاب، مذهب ، عشق و خانواده عمده ترین مباحثی است که خواننده ی ‘دنیای قشنگ نو’ را به تفکر وا می دارد، چرا که در دنیای نو هاکسلی این امور فاقد هرگونه جایگاه و معنایی هستند و اگر هم وجود داشته باشند مایه ی شرمساری و خجالت شخصیت های داستان اند. شاید از همین روست که برخی منتقدان طنز این کتاب را بیش از حد تلخ و زننده دانسته اند.
دنیایی که هاکسلی در این رمان ترسیم کرده دنیایی است که شش قرن بعد به وقوع می پیوندد. هر چند هاکسلی خود در بازبینی ای که 15 سال بعد بر روی این رمان انجام داد متذکر شد که آنچه از وضع آینده در این رمان احتمال داده بسیار زودتر اتفاق خواهد افتاد.
تاریخ در ‘دنیای قشنگ نو’ با تولّد فورد (مؤسس شرکت اتوموبیل سازی فورد ) برآورد می شود و از این رو تاریخ ها در این کتاب به بعد از فوردی و قبل از فوردی تقسیم شده اند.
مردمان دنیای قشنگ نو تحت لوای حکومت جهانی اداره می شوند و لذا مدیران اجرایی این حکومت به منظور پیشگیری از منازعات فکری و فرهنگی مردم و جلوگیری از مخالفت ها و اعتراض ها ، ایشان را طوری پرورش می دهند که همواره خشنود باشند و اندیشه و اندیشیدن در آن جامعه محلی از اعراب نداشته باشد. هر کس در این دنیا از چیزی غمگین شود شربت سوما که ماده ای مخدر است به او خورانده می شود تا در اندیشه ی علّت رنج یا غم خود برنیاید.
در ‘دنیای قشنگ نو’ هاکسلی، انسان ها از مادر زائیده نمی شوند بلکه با تولید کارخانه ای و از لوله های آزمایشی در مرکزی به نام مرکز باروری و پرورش نطفه تخلیه می شوند . در این دنیا می توان با روش قلمه زنی از یک نطفه نود کودک تولید کرد که این نطفه ها پیش از آن که مراحل جنینی را طی کنند بر حسب ارقام مورد نیازِ ‘مسئولان تعیین سرنوشت اجتماعی’ به مراکز مختلف فرستاده می شوند و مخصوص یکی از گروه های پنج گانه ی اجتماعیِ ‘دنیای قشنگ نو’ تربیت می شوند. رایج ترین شیوه ی تربیتی در دنیای نو هاکسلی ‘آموزش در حال خواب’ است. نفی تفکر ، اندیشه و اراده انسان ها و ممانعت از خودآگاهی از اصول اساسی ساختار این جامعه است.
هاکسلی خود درباره ی این رمان می نویسد: ‘مضمون دنیای قشنگ نو پیشرفت علم از حیث پیشرفت آن نیست بلکه پیشرفت علم با توجه به تأثیر آن بر آحاد انسان هاست’.
وی همچنین می گوید: ‘ تا سال 600 فوردی که می داند که چه پیش خواهد آمد؟ در این میان دیگر خصلت های ویژه ی آن دنیای سعادتمندتر و با ثبات تر- معادل های سوما و نظام طبقاتی علمی- برای سه یا چهار نسل پس از نسل ما قابل وصول است. شهوترانی مسطور در دنیای قشنگ نو نیز چندان دور نمی نماید. هنوز هیچی نشده ، در چند شهر از شهرهای آمریکا تعداد طلاق با تعداد ازدواج برابر است. بی تردید چند سالی نمی کشد که جواز ازدواج مانند جواز سگ ، با اعتبار دوازده ماهه به فروش برسد و قانونی هم در کار نباشد که تعویض سگ ها یا نگه داری بیش از یک حیوان را در هر نوبت منع کند. آزادی سیاسی و اقتصادی که نقصان می گیرد ، آزادی جنسی به جبران آن فزونی می گیرد. و شخص دیکتاتور صلاح را در این می بیند که این نوع آزادی را تشویق کند.’
همداستان دانستن حکومت توتالیته (خودکامه) و فراگیر بودن مواد مخدر و آمیزش جنسی لجام گسیخته در شهر ضدّآرمانشهری هاکسلی، خشم بسیاری از خوانندگان ‘دنیای قشنگ نو’ در آن زمان را برانگیخت؛ اما در هر حال این رمان به عنوان ماندگارترین و تأثیرگذار ترین اثر وی باقی ماند.
نگرش هاکسلی در رمان های علمی – تخیلی اش آنچنان خلّاقانه و نافذ بود که حتی اکنون نیز پس از گذشت چند دهه پیش گویی های وی در داستان پردازی بسیاری از فیلم های علمی – تخیلی که با محوریت زندگی آینده بشر ساخته می شوند و مهندسی ژنتیک ، دستگاه های فکرخوان ، خواب مصنوعی ، تولید انبوه انسان های همزاد و همسان و بسیاری دیگر از اینگونه موارد تِم اصلی آنها را تشکیل می دهد ، به تصویر کشیده می شوند.
در خلال سال های دهه ی سی، توجه هاکسلی به طور قابل ملاحظه ای به سوی سؤالات اساسی فلسفی ، اجتماعی، سیاسی، و اخلاقی معطوف شد.
در 1936 در رمان ‘روشندل غزه’ (Eyeless in Gaza) که نام آن برگرفته از داستان سامسون و دلیله از کتاب عهد عتیق بود، به تغییر گرایش انسان به سمت عرفان اشاره کرد و از آنجا که بار دیگر تهدید جنگ جهانی رخ داده بود به جنبش صلح پیوست و به طور گسترده به ایراد سخنرانی هایی در خصوص صلح و رعایت مصالح عمومی ملل پرداخت.
هاکسلی سال ها در ایتالیا زندگی کرد و سپس به همراه همسر بلژیکی اش ماریا نیس و پسرشان ماتیو، اروپا را برای زندگی در کالیفرنیای جنوبی برای همیشه ترک کرد. در سال 1955 همسرش بر اثر سرطان فوت کرد و هاکسلی در سال بعد با لورا آرکرا روان درمانگر و ویولونیست ایتالیایی ازدواج نمود.
در دهه های 40 و 50 از آنجا که شیفتگی خاصی به زندگی معنوی پیدا کرده بود و به ویژه به رابطه بین انسان و الوهیت می اندیشید ، به خواندن بخش عظیمی از نوشته های عرفای جهان از مولوی و خواجه عبدالله انصاری گرفته تا اکهارت و سنت آگوستین پرداخت و سپس به تدوین منتخبی از این آثار همت گماشت و آن را با نام (Perennial Philosophy) یا فلسفه جاودان خرد در 1945 منتشر کرد.
او در ‘درهای ادراک’ (The Doors of Perception) و’بهشت و جهنّم’ (Heaven and Hell) به توصیف تجربه های عارفان هنگام روزه داری و نیایش و مراقبه پرداخت. این آثار به عنوان اصلی ترین منابع بینا- فرهنگی آن زمان شناخته شدند. در این باره جولیان برادر هاکسلی نسبت به تصویری که از هاکسلی به عنوان پدرخوانده ی هیپی گری ساخته می شد هشدار داد و گفت:’ یکی از دلمشغولی های اصلی آلدوس این بود که چطور می توان به خود- تعالی نائل آمد وقتی هنوز متعهد به زندگی اجتماعی هستیم – چطور می توان از زندانِ خود و سنگینی این مکان و زمان رهایی یافت و به قلمرو نیکی و شادمانی ناب رفت.’
هاکسلی جستجویش برای ‘نیکی ناب و شادمانی ناب’ را تا پایان عمر ، نوامبر 1963 ، ادامه داد. امروز از هاکسلی به عنوان نویسنده ، ادیب و متفکّری یاد می شود که در پی ساختن دوباره ی خویش و درک رازِ آگاهی انسان ، به ژرف ترین تلاش ها همت گماشت.
منابع:
The Perennial Philosophy, Aldous Haxley , Harper Perennial Modern Classics, 2009
Id. (2006b) The Brave New World
دنیای قشنگ نو، ترجمه حمیدیان ، سعید، نشر نیلوفر
گفت و شنودی با آلدوس هاکسلی ، ترجمه صالح پور، محمدرضا ، مجله نگین، شماره 11
(منبع: irna)
2)
شاهکار آلدوس هاکسلی، نویسنده اندیشهمند انگلیسی (ف1963) به عقیده اغلب منتقدان برترین اثر در زمینه داستان علمی- تخیلی (science-fiction) است چنان که رمان معروف «1984» جرج اورول را در مرتبهای پائینتر از آن ارزیابی کردهاند.
«دنیای قشنگ نو» داستانی است با طنزی بس نیرومند، که مترجم کوشیده است تا سرحد امکان در نثر ترجمه حفظ شود. قضایا از کارخانجات معظم آدمسازی شروع میشود با دستگاههای کاملا خودکار از مرحله ساخت نطفه تا تلقیح و بارورسازی آن، قرار دادن جنینهای تازه در درون بچهدان، و در مرحله بعد، تعلیم دادن آنها در عالم خواب از راه گوش براساس شرطیسازی نئوپا واوفی بدان گونه که همواره و بیچون و چرا و برای تمام عمر، چیزی جز آنچه خواست سران کارخانجات آدمسازی و سیاستهایشان اقتضا میکند از خود بروز ندهند.
ضمن اینکه آنها را از همان مراحل نخستین به صورت طبقاتی کاملا مجزا از یکدیگر و در گروههای آلفا، بتا، گاما، دلتا و … تا اپسیلون از کار درمیآورند، و در همان تعلیمات خوابآموز به هر گروه تلقین میکنند تا فقط اعضای گروه خود را دوست بدارد و از گروههای دیگر متنفر باشد، زیرا تنها در همین صورت است که اهداف روسا و سیاستگذاران کارخانه تامین خواهد شد.
آلفاها و بتاها طبقات عالیتر را تشکیل میدهند و برای سروری بر دیگران ساخته شدهاند، در حالی که اپسیلونها از ابتدا چنان تقدیرشان را میسازند که در تابستانهای داغ به معدن کنی در آفریقا بپردازند، و البته هیچ گروهی از خلقت خود ابراز ناخرسندی نکنند و همواره راضی و قانع بدان باشند که برایشان مقدر شده است.
در جهان سراپا دروغین و در میان دلخوشکنکهای ابلهانهای چون تخدیر با ماده مخدری به نام سوما (که با بلعیدن یک حب میتوانند به نیمه همیشه تاریک کره ماه عروج کنند)، ولنگاری جنسی و پدیدههایی فریبنده و به اصطلاح خررنگکن مثل دانشکده مهندسی احساسات، ساندویچ کاروتن، تاکسی کوپتر، کیک ویتامین A، احساسخانه (محل حسگیری)، بستنی سوما، ارگ عطر و … فرد نباید هیچ غمی به دل راه دهد.
طبیعت بد است،حیات طبیعی ممنوع است، عشق چیزی مسخره است چون اساسا «دلی» برای هیچکس تعبیه نشده. زندهزایی و واژه «مادر» یا «پدر» بلافاصله قهقهه تمسخر را به همراه دارد. تاریخ حرف مفت است. علم، اندیشه و… تنها الفاظی بازمانده از آن اعصار عقبماندگی تلقی میشود. فلسفه، هنر، ادبیات، دوستداشتن گل، یکسره تحریم شده است.
در چنین دنیایی هر گروه هم از خود و خلقت خود متشکر است و هم از زندگی و اوضاع راضی است و باید هم باشد چون جور دیگری ساخته نشده، و اصلا نمیداند «جور دیگر بودن» یعنی چه. قسم خوردنشان هم به جای «ای خدا» (O Lord) شده: «یا فورد» (O Ford) چون مبدا تاریخشان عرضه اولین خودروی مدل T به وسیله هنری فورد است، که البته گاهی نام «فروید» بر حسب مورد و در صحبت از روانشناسی به جای آن میآید.
سرخپوستها را به دلیل آنچه عقبماندگی میخوانند (چرا که به خدا، عشق، عاطفه، انسانیت، دلیری، جوانمردی و غیره معتقدند) در «وحشی کده» یعنی مکانی جدا شده از جهان متمدن (همان که «رزرواسیون» سرخپوستی خوانده میشد) نگهداری میکنند و هر از گاهی برای خنده، تفریح و دفع ملال به آنجا میروند تا مثلا با مشاهده مادری که بچهای در بغل یا در حال شیردادن است از خنده روده بر شوند.
در یکی از همین سفرهای علمی به محیطی این چنینی و سرشار از عشق به خدا و همنوع، امراض گوناگون، پشه و شپش، زندهزایی، شعر، هنر و … است که جوانی دورگه را به نام «جان» گیر میآورند که مظهری از حیات و عادات «عقبماندهها»ست. او را به عنوان غنیمتی علمی به محیط مملو از «پیشرفت» خود میآورند. جوانک ابتدا از دیدن آن همه پدیدههای نو و پیشرفته ذوقزده است. فریاد برمیآورد. «آه، ای دنیای قشنگ نو که یکچنین مردمانی داری» اما آرام آرام که قضایا را بهتر مینگرد درمییابد که چه خبطی کرده. از این تمدن فریبنده به تهوع میافتد.
به اعماق جنگلی میگریزد تا با خود و باورهایش تنها بماند. اما خبرنگاران سمج (که تازه به چنین موجود غریبی برخوردهاند) سرانجام او را پیدا و احاطهاش میکنند تا با مصاحبه با وی خوراک خبری تهیه کنند. جوان درمانده عاقبت راه گریزی از دست این نمایندگان جهان متمدن به جز خودکشی نمییابد.
در دنیای قشنگ نو چه میگذرد؟
«دنیای قشنگ نو» از شمار آمانشهرها (یوتوپیاها) است اما یوتوپیای منفی و بدبینانه. باید آن را خواند تا دریافت که بشر در چنین دنیای کاذبی چگونه سرنوشتی خواهد یافت اگر دست روی دست بگذارد و تنها به پدیدههای گولزننده یا پستانک وار موجود دل خوش دارد. هاکسلی در فانتزی طنزی و تخیلی خود، اختراع و ابداع بسی چیزها را پیشبینی کرد، که همگی (به جز بمب اتمی و انفجار آن) تحقق یافته است. در تفکر او به مایههایی از آنارشیسم و بدبینی به تمامی اشکال موجود حکومتی نیز برمیخوریم. جهان سرمایهداری همانقدر مورد طعن و نقد و طنز اوست که مارکسیسم.
به نظر میرسد به ویژه در سالهای پایانی عمر بر اثر آشنایی بیشتر با فرهنگ و اندیشه شرقی تا حدودی به آن متمایل شد تا آنجا که بازگشت به اصالتهای آن را بتوان یکی از امیدهای او به نجات بشریت سرگشته کنونی دانست. مترجم در ضمن مقدمهای بر کتاب توضیح داده که واژه Brave در عنوان، هیچ ربطی به معنای «شجاع» ندارد بلکه به معنای زیبا و قشنگ و برگرفته از «طوفان» نمایشنامه مشهور شکسپیر، است.
(منبع: sababook)
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند