با ما همراه باشید

موسیقی بی کلام

آن گاه که به عشق شیفته شویم

آن گاه که به عشق شیفته شویم

آن گاه که به عشق شیفته شویم

 

آن گاه که به عشق شیفته شویم

کاش فرا رسد… ای کاش فرا رسد

آن‌گاه که به عشق، شیفته شویم.

چنان شکیبایی پیشه کرده‌ام
که هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم
ترس‌ها و رنج‌ها
به آسمان‌ها بررفته‌اند
و عطشی تباه‌کننده

رگ‌های مرا تیره و تار می‌سازد.

همچون آن مرغزاری که
از یاد برده‌اندش
انبوه و رنگ رنگ
از عطر و از علف
با صداهای ناخوشویند

حشرات پلید.

کاش فرا رسد
ای کاش فرا برسد
آن‌گاه که به عشق، شیفته گردیم.

آرتور رمبو
ترجمه دکتر لیلا آقایانی چاووشی

آن گاه که به عشق شیفته شویم

آن گاه که به عشق شیفته شویم

من فکرمی‌کنم

هرگز نبوده قلبِ من
این گونه
گرم و سرخ:

 

احساس‌می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای

چندین هزار چشمه‌یِ خورشید
در دل‌ام

می‌جوشد از یقین؛

 

احساس‌می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌یِ این شوره‌زارِ یاءس

چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان

می‌روید از زمین.

 

آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهی‌یِ گریز
در برکه‌هایِ آینه لغزیده تو به تو!
من آب‌گیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق،
از برکه‌هایِ آینه راهی به من بجو!

 

من فکرمی‌کنم

هرگز نبوده
دستِ من
این‌سان بزرگ و شاد:

 

احساس‌می‌کنم

در چشمِ من
به آبشُرِ اشکِ سرخ‌گون

خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس،

 

احساس‌می‌کنم

در هر رگ‌ام
به هر تپشِ قلبِ من
کنون

بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس.

 

 

آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب

در سینه‌اش دو ماهی و در دست‌اش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.

 

من بانگ برکشیدم از آستانِ یاءس:
«ــ‌آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»

منبع

مجموعه اشعار احمد شاملو

نشر نگاه

مطالب بیشتر

برترین‌ها