موسیقی بی کلام
Main Title ساختۀ رامین جوادی
Main Title ساختۀ رامین جوادی
دربارۀ رامین جوادی
خیلی زود. من از چهار سالگی شروع به یادگیری موسیقی کردم. مادرم تعریف میکند که یک بار به سمت پیانو رفتم و همین طور از حافظه یک ملودی را نواختم. در آن لحظه پدر و مادرم یک آن به همدیگر نگاه کردند و به این نتیجه رسیدند که شاید خوب باشد من موسیقی یاد بگیرم. من با نواختن ارگ شروع کردم و تا سن ۱۱ سالگی هم ادامه دادم.
از ۱۱ تا ۱۳ سالگی اصلا کار موسیقی نکردم. ۱۳ ساله که بودم گیتار به دست گرفتم و بعد از حدود یک سال و نیم به طور فشرده کار تمرین را شروع کردم. توی یک گروه راک شروع به گیتار زدن کردم و آنجا بود که فهمیدم آهنگی که خودم مینویسم، همیشه تنها برای صدای سازها تنظیم شده است.
فیلمی که مرا متحول کرد، وسترن “هفت دلاور” بود. من در بچگی طرفدار سرسخت فیلمهای وسترن بودم و این فیلم همراه با فیلم “جنگ ستارگان” که موسیقی متناش را جان ویلیامز کار کرده بود، عاملی شدند تا من متوجه شوم موسیقی تا چه اندازه از نظر دراماتیک میتواند به کمک یک فیلم بیاید.
در نوجوانی به طور فشرده کار موسیقی کردم تا بتوانم اول در یک گروه موسیقی و سپس در عرصه موسیقی فیلم کار کنم. بعد از پایان دبیرستان به آمریکا رفتم و در کالج موسیقی برکلی در بوستون شروع به درس خواندن کردم.
بعد از تحصیلات دانشگاهی شما با هانس زیمر و شرکت تهیه و ضبط موسیقی متعلق به او به اسم “Remote Control” شروع به کار کردید. این همکاری چطور میسر شد؟
مثل خیلی اتفاقهای دیگر همه چیز تصادفی بود. در بوستن بعد از تمام کردن درس، شروع به ساز زدن در یک گروه موسیقی کردم که نسبتا موفق هم بود. اما همیشه برای تعطیلات زمستانی به آلمان میآمدم تا والدینام را ببینم. زمستان سال ۱۹۹۹/۲۰۰۰ بود که در آلمان بودم و با یکی از دوستان خیلی خوبم به اسم اولی کورتینات دیدار کردم. او صاحب یک مغازه گیتارفروشی در شهر کلن است به اسم “Ulis Musik” که من وقتی بچه بودم همیشه گیتارهایم را از آنجا میخریدم. برای همین هم اولی با تمام مسیر حرفهای من کاملا آشناست.
هر بار که آلمان هستم با اولی برای شام یا ناهار قرار میگذارم، در آن زمستان هم این کار را کردم. برای او تعریف کردم که در یک گروه موسیقی در بوستن ساز میزنم اما در اصل دلم میخواهد برای سینما موسیقی متن تنظیم کنم. بعد اولی به من گفت یک نفر را میشناسد که با هانس زیمر آشناست. دو هفته بعد از بوستن به لسآنجلس رفتم و در شرکت “Remote Control” شروع به کار کردم.
آیا فکر میکنید که کارنامه حرفهای شما و تنظیم موسیقی برای فیلمهایی مثل “مردان آهنین” یا “برخورد تایتانها” به خاطر همکاریتان با هانس زیمر امکانپذیر شد؟
معلوم است که او یک معلم و استاد بزرگ برای من بود و خیلی مدیون او هستم. نزد او بود که یاد گرفتم فیلمهای بزرگ چطور تهیه میشوند و جلسات کاری با کارگردانها چطور پیش میرود. نخستین فیلمهایی که با هانس کار کردم “دزدان دریای کارائیب” و “یکی باید کوتاه بیاید” بود. همینطور سر فیلم “بتمن آغاز میکند” هم دوباره با او کار کردم، هرچند در آن زمان خودم مستقلا کارهایی کرده بودم چون شخصا یکی از طرفداران پروپاقرص بتمن هستم.
“بازی تاج و تخت” یک سریال چندوجهی است با شخصیتهای زیاد و متنوع، ماجراهای مختلف و سرانجامهای غیرمنتظره. شما چطور برای موسیقی این سریال طرحریزی کردید؟
این درست همان پرسش اصلی بود که تهیهکنندگان همان ابتدای کار از من پرسیدند. از آنجایی که اتفاقهای زیادی در این سریال رخ میدهد و شخصیتهای زیادی هم وجود دارند، خیلی کار سختی میشد اگر ما برای هر کدام از آنها یک تم موسیقی مشخص میکردیم. برای همین هم تصمیم گرفتیم که برای هر اتفاق مجزا و هر خانواده که در سریال مطرح میشوند، تمهای موسیقی بنویسیم و تنظیم کنیم.
وقتی یکی از شخصیتها از یک خانواده کنار گذاشته میشود، در برخی موارد ما یک تم مشخص برای این شخصیت تنظیم کردیم و اجازه دادیم که رویداد اتفاق افتاده در سریال الهامبخش کارمان باشد. برای مثال شخصیت “تیان گریجوی”؛ در فصل اول او هنوز صاحب یک تم موسیقی شخصی نیست، اما در فصل دوم وقتی که او شروع میکند راه خودش را برود و تبدیل به شخصیت مهمی میشود، ما یک تم موسیقی به او اختصاص دادیم. بر اساس همین اصل ما موسیقی سریال را پیش بردیم.
در “بازی تاج و تخت” ما با دنیایی پررمز و راز و فوقالعاده روبرو هستیم. با این حال موسیقی سریال آهنگی مدرن دارد و مثل سریالهای تخیلی دیگر نیست که در آن از موسیقی فولکلور استفاده شده باشد. آیا شما عامدانه خودتان را از صدای “کلاسیک” قرون وسطایی (که در این سریالها شنیده میشوند) دور نگه داشتید؟
کاملا. به جز تمهای موسیقی، ما کلا تصمیم گرفتیم که با وجود عناصر قرون وسطایی در سریال، با این حال موسیقی را کاملا طور دیگری تنظیم کنیم. مثلا همان ابتدا به من گفته شد: از فلوت استفاده نکن. این سبک برای نمونه خیلی در فیلمهای “ارباب حلقهها” شنیده میشود. برای همین هم من باید فکر میکردم از چه سازهایی استفاده کنم. یک صدای بسیار برجسته مثلا صدای ویلونسلاست. از آنجایی که “بازی تاج و تخت” سریال بسیار تیره و تاری است، صدای ساز ویلونسل با آن نوای سنگین و عمیق خیلی خوب به آن میخورد.
در تمهایی مثل “Love in The Eyes” در فصل اول از چند ساز و نوای قومی استفاده شده است. آیا ریشههای ایرانی شما تأثیری در موسیقیتان هم داشته است؟
قطعا اینطور است. من معتقدم که اصلا همین مورد بود که به نظر تهیهکنندگان سریال جذاب میآمد. فکر میکنم آنها میخواستند یک موسیقی “جهانی” برای این سریال داشته باشند. از آنجایی که ما در یک دنیای تخیلی به سر میبریم و شخصیتهایی مثل “دنریس تارگریان” و قبیله “دوتاراکی” ریشههای قومی دارند، راه استفاده برای سازهای قومی مثل تایکو (یک نوع طبل ژاپنی) یا دودوک (بالابان) باز بود. تهیهکنندگان این ایده را دوست داشتند. من شخصا به جمعآوری سازهای قومی علاقه دارم. به عنوان یک گیتاریست − تا زمانی که سیمها روی ساز باشند – میتوانم معمولا به یک شکلی ساز را بنوازم. برای همین هم خیلی اهل نوآوری هستم.
یک روز کاری عادی برای آهنگساز سریال “بازی تاج و تخت” چه شکلی است؟
جالب است که کاملا برخلاف سریالهای تلویزیونی دیگر است: “بازی تاج و تخت” مثل یک فیلم ده ساعته میماند. تمام قسمتها از ماه ژوئیه تا دسامبر فیلمبردای میشوند. این بدین معناست که وقتی من کار روی موسیقی را شروع میکنم، همه چیز تمام شده حتی اگر کار تدوین هنوز اندکی باقی مانده باشد.
(منبع: برترینها)
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…