با ما همراه باشید

مصاحبه‌های مؤثر

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

 

بیژن الهی حقیقی ترین پیرو نیما
گفت وگو با «غلامرضا صراف»

بیژن الهی در آغاز آخرین دهه از قرن معاصر خورشیدی از میان ما رفت. هرچند منش و شیوه زندگی اش با خودنمایی و جاه طلبی سرسازگاری نداشت، اما از قرار معلوم مرگش لازمه شکستن سکوت جامعه ادبی راجع به او بود. برای درک اهمیت و جایگاه او در شعر معاصر فارسی سراغ «غلامرضا صراف» نویسنده، مترجم و منتقد ادبی و سینمایی رفتم که به استناد مقالاتی مانند «شعر گفتار چیست»، «الهی، تنها وارث راستین نیما» و گفت وگوهای دیگری پیرامون الهی، یکی از صاحبنظران درباره شعر او است .

به نظر شما الهی را در کدام یک از جریان های شعری معاصر می توان قرار داد؟
اگر آغاز شعر نو فارسی را با چاپ کتاب های احمدرضا احمدی در سال ۴١ و در ادامه آن چاپ جزوه های شعر و دو شماره جنگ طرفه در نظربگیریم آنگاه هر سه جریان موج نو، شعر حجم و شعر دیگر را می توان از فرآورده های همین جریان دانست.

الهی کارش را با جُنگ طرفه شروع می کند و همچنین عمدتا اشعار بلند و منظومه وار خود را در جزوه شعر چاپ می کند ولی در ادامه از مولفه و انگاره های موج نو جدا می شود و به شعر دیگر می رسد، بنابراین الهی با موج نو آغاز می کند ولی در ادامه موج نویی نیست بلکه در دسته شاعران شعر دیگر قرار می گیرد.

بسیاری الهی را از شاعران صدر جنبش حجم می دانند، نظر شما چیست؟
من شعر حجم را یک انحراف در شعر نو می دانم. چون بانیان آن دست به مانیفست سازی می زنند: همه می دانیم که عمر تمامی مکاتب ادبی و هنری از فردای صدور مانیفست به پایان می رسد.

صدور مانیفست و در پی آن اقدام به یارکشی هنر را از بداهت و خودانگیختگی ساقط می کند. به نظر من این کار منتقد است که موازین زیباشناختی و سبک شناختی را استخراج کند نه اینکه هنرمندمانند احزاب سیاسی در این خصوص بیانیه صادر کند و کاری که قرار است از شهود و خلاقیت سرچشمه بگیرد را وارد خودآگاه کند. الهی در یک جا غفلت می کند و به خاطر همین رویایی او را از پیامبران شعر حجم می داند.

گفته یی از الهی در مجله بررسی کتاب سال ۵٠ انتشارات مروارید چاپ شده است بدین مضمون که «حرکت حجم در شعر حرکتی عرفانی است و ما در شعر عرفان می کنیم». اما مساله اینجاست که او این بیانیه را تایید یا امضا نمی کند و شفاهی از خود او شنیدم که موافق آن جریان شعری نبوده است.

تفاوت جریان شعر دیگر که الهی را بدان منتسب می کنید با جریان های موج نو و شعر حجم به لحاظ اصول زیباشناختی در چیست؟
هرچند که میان شاعران هریک از این سه جریان اختلاف های مشهود است اما اگر موازین زیباشناسی را محور قرار دهیم به نظر من هریک از این جریان ها صاحب نوعی اصول زیباشناختی اند.

موج نو عنایتی به زبان کهن ندارد و بینامتنیت خاصی در اشعار موج نو دیده نمی شود. شاعران موج نو ارتباطی با متون قبل خود برقرار نمی کردند و زبان شعری آنها بیشتر گرایش روزنامه یی و روزمره دارد: چندصدایی و دیالوگ و روایت شعری در کارهای شان کم دیده می شود. این مسائل به نوعی در موازین زیباشناختی شعر حجم هم هست.

اما شعر دیگری ها بنای کار خود را برآموزه های نیما گذاشته اند و در کارهای آنها به طور ویژه یی به بینامتنیت اهمیت داده می شود علی الخصوص در شعرهای الهی ما شاهد توجه او به متون کهن، روایت ها و داستان های گوناگون یا توجه به شخصیت های ادبی و گنجاندن آنها در شعر هستیم. از دیگر مختصات زیباشناسانه راجع به جریان شعر دیگر که در موج نو دیده نمی شود حضور نوعی عرفان و قرائت خاص شاعران از آن در شعر دیگر است.

نسبت شعر دیگر با شعر حجم را به لحاظ فرم چگونه می دانید؟
در این باره باید بگویم که این شعر حجم است که به لحاظ فرم متاثر از شعر دیگر است. در «لب ریخته های رویایی» تاثیر چالنگی و الهی مشهود است. رویایی به خاطر داشتن روحیات آوانگارد و به خاطر متوقف نماندن در صف شاعران هم نسلش ملزم به این بود که با دو نسل بعد از خود ارتباط برقرار کند.

گفته می شود با بررسی شعر الهی می توان به تاثیر او بر جریان های شعری سه دهه اخیر پی برد، این اثرگذاری را در کجاها باید دید؟
من در مقاله یی به نام «شعر گفتار چیست» که در زمان حیات ایشان چاپ شد به تاثیر او بر شعر گفتار اشاره کرده بودم. معتقدم که آغازگر جدی شعر گفتار الهی است.

به نظر من این الهی بود که دیکلماسیون طبیعی کلمه و زبان را با عنایت به آموزه های نیما وارد شعر کرد واین امر در «دوره سیاه در سرایش پارسی»، «علف ایام» و «نحو محو» ملموس است. در این آثار می توان صدای گیاهان، جانوران، پرندگان و خزندگان را شنید، به نوعی الهی طبیعت را در شعر احضار می کند و طبیعت در شعر او به سخن درمی آید. این خصیصه یی است که اصلانیما به آن التفات داشته مانند همان شعر «آقا توکا» که سوژه شعری با او سخن می گوید.

به نظرمن الهی از معدود کسانی است که آموزه های نیما را به کار بست. الهی درک کرد که کوتاه کردن سطر و مصرع ها انقلاب نیما نبود بلکه نیما خواست شعر را از تحدیدات لفظی و کلامی برهاند و آن را به زبان طبیعی برگرداند. الهی علاوه برشعر گفتار تاثیرش روی برخی شاعران نیز مشهود است.

به گمان من حتی کسی مثل براهنی در «خطاب به پروانه ها» دنباله رو«دوره سیاه در سرایش پارسی»است. البته از آنجا که الهی در زمان حیاتش کتاب شعری چاپ نکرد و اشعار او در مطبوعات و مجلات به صورت پراکنده باقی ماند، کسی مثل براهنی می تواند ادعا کند که اشعار الهی را ندیده است.

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

ولی رضا براهنی در «طلادر مس» متوجه جریان موج نو است و در جاهایی به الهی اشاره می کند.
بله. اما معرفی براهنی از الهی و شاعران هم سنخش مثل احمدی، چالنگی، اسلامپور، شجاعی و ناجی محدود به جزوه شعر ماند در صورتی که شعرهای الهی در جزوه شعر از کارهای دور نخستش است. به نظر من الهی سه دوره متفاوت در شعر دارد: در دوره نخست که مربوط به جزوه شعر است الهی تمایل به شعرهای طولانی، پیچیده و گاه نامفهوم دارد.

در دوره دوم بینامتنیت در شعرهایش درونی تر و پخته تر می شود، و همچنین شعرها کوتاه تر و ارگانیک تر هستند. شعرهایی که عمدتا در «اندیشه هنر» و «شعر دیگر» به چاپ رسیده اند، متعلق به این دوره هستند، و دوره سوم همان دوره یی است که «دوره سیاه در سرایش پارسی»، «علف ایام» و «نحو محو» در تماشا چاپ می شود، در اینجاست که الهی به آن سادگی، بداهت و پاکی خاص خودش در شعر می رسد و تبلور خاص نیما را در این دوره می توان دید. در واقع الهی وقتی به پختگی و شفافیت می رسد شعر را رها می کند.

چرا الهی ترک شعر و شاعری می کند؟
مسائلی فرامتنی در این خصوص وجود دارند که مبتنی بر شنیده هاست. من فکر می کنم الهی مرزهایی را در شعر درمی نوردید و این حرکت برای بعضی ها می تواند رشک برانگیز باشد. محسن صبا دوست نزدیکش هم به صورت سربسته به این مطلب اشاره می کند که الهی مانند حلاج و سهروردی مغضوب حاسدان شد تا حاکمان.

به هرحال در هر دوره یی کسانی هستند که با بدعت یا آوانگاردیسم سرسازش ندارند. خود الهی هم که در آخرین شعرش خطاب به دخترش سلمیه می گوید: «اما عزیز من سلما/ می خواستم کجا رسید/کنار این هرزآب ها / که سفر می کنند و برق می زنند/ که برق می زنند و در قلب علف ها ناپدید» دل چرکینی اش از برخی افراد مشخص است.

دیدگاهی میان برخی منتقدان وجود دارد که طبق آن گرایش های عرفانی شاعران شعر دیگر و حجم را نوعی واپس گرایی و عامل دوری گرفتن آنها از مسائل سیاسی اجتماعی می دانند، نظر شما چیست؟

به گمان من این نظر ساده انگاری و همچنین فرامتنی است چون الهی زمانی که به عرفان گرایش پیدا می کند شعر را رها کرده است. از این منتقدان باید پرسید رد عرفان را در کجای شعر الهی دیده اند؟! آیا می توان در شعر مشخصی از او رگه های عرفانی را تبیین کرد؟! این اظهارنظرها مبتنی بر شناخت شخصیت شاعر و نتیجه حاصل از آن از پیش تعیین شده است. به نظر من جریان نقد ساده نگر براساس روساخت قضاوت می کند.

شاید بنیان های سیاسی شعر این شاعران نسبت به شاعران دیگر بسیار قوی تر باشد. مطمئنا آن زیباشناسی حقیقی که محصول خلاقیت است از شرایط پیرامونی تاثیر می پذیرد حال شاعری مانند شاملو رخدادهای سیاسی مانند جریان سیاهکل را طوری بیان می کند که المان ها و نمادهایش قابل تشخیص است ولی برای مثال در شعر ذوذنبی بر خاک، که اردبیلی می گوید:
«الامان ای جوخه ماشه را نچکان/ هنوز اندکی شب است»، این اتفاق بسیار درونی تر نشان داده می شود. درمورد الهی باید بگویم که در سه شعری که مجله روزن چاپ کرد می توان گرایش سیاسی و رادیکال او را در مبارزه با نظام شاهنشاهی پیشین پیگیری کرد. برای مثال در یکی از آنها درخصوص اعدام یک زندانی سیاسی در پیش از انقلاب می گوید: « ما که زادگاه، وطن، قلمرومان، چارپایه یی کوتاه است/در دم تبعید -کشیدن چارپایه یی – / در دم خفقان/ بدانیم پادشاه هواییم، پادشاه هواییم».

الهی غیر از سرایش شعر آثاری را نیز به فارسی برگردانده است، ترجمه های او را چگونه ارزیابی می کنید؟
زبانی که الهی برای ترجمه برگزید عنایتی ویژه به ذخایر زبانی ما دارد. او در ترجمه هایش ازمیراث زبان فارسی در متون گوناگون استفاده می کند. به طور کلی احاطه او به چند زبان و شناختش از شعرای مدرن جهان از یک سو و ذوق و شوقش در به کارگیری وسیع فرهنگ زبان فارسی از سوی دیگر دستش را باز می گذاشت که به طلاقت کلام مطلوبش برسد.

نمونه بارز این امر را در ترجمه نمایشنامه دوبرژاک می توان دید که اصلانمایشنامه را به شکل منظوم به فارسی برمی گرداند یا همچنین در سرزمین هرز که فضا را کاملافارسی می کند. الهی ترجمه های خود را گردانه می نامید یعنی ترجمه صرف نبود بلکه در زبان مقصد دست به نوعی باز آفرینی می زد. خود من در ترجمه شعر بسیار وامدارش هستم در حین ترجمه «دیلن تامس» متوجه شدم که هم از زبان شعری او هم از زبان ترجمه یی اش بسیار بهره گرفته ام.

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

در زادروز بیژن الهی گفت و گویی دربارۀ او

در انتها اگر مطلب خاصی راجع به الهی مد نظرتان است بگویید.
به نظر من الهی تنها وارث حقیقی نیما بوده و هست. نکته دیگر که ذکرش لازم است اینکه او در نثر متاثر از تندرکیا بوده. الهی در کنار شاملو یکی از الگوهای مهم ترجمه شعر است با این اختلاف که شاملو زبان را غریزی به کار می گرفت اما الهی آگاهانه تر و با عنایت خاص به میراث زبان و فرهنگ فارسی در مسیر ترجمه قدم می گذاشت.

(منبع: سایت روزنامۀ اعتماد)

 

مطالب مرتبط

  1. توضیحاتی دربارۀ جنبش و شعر حجم
  2. کامیار عابدی: شعر ایران در دوره پساجنگ
  3. بیژن الهی شاعر راز و نیاز و سکوت
برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها