تحلیل شعر
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
(با تکیه بر شعر «مه»)
(دکتر نسرین شکیبی ممتاز)
چکیده
در این پژوهش روند حرکت آرایه های بلاغی برای رسیدن به سمبل و تولید بافتهای نمادین کلام در فرهنگ شعر معاصر فارسی با تکیه بر اشعار احمد شاملو و نگاهی خاص به شعر «مه» از مجموعه ی «هوای تازه» بررسی شده است.
حرکت از تشبیه به سوی استعاره، و از استعاره به سمت نماد، حرکتی تدریجی است که با ساختارهای اجتماعی ادبیات و سیر تطور سبکها ارتباطی مستقیم و تنگاتنگ دارد. سمبل یا نماد از میان دیگر مقوله های بلاغی، به دلیل به وجود آوردن نوعی هنجارگریزی معنایی، جایگاه و ارزش قابل توجهی در هنر معاصر به ویژه شعر مدرن پیدا کرده است.
میل به تولید پیچیدگی در کلام، آفریننده ی نوعی ابهام است که نه تنها مقوله ی زیبایی شناسی شعر را تقویت مینماید بلکه خواننده در داد و ستدی دوسویه با متن، در فهم معنا شریک میگردد و دامنه ی تأویلی شعر را گسترش میدهد. در اینگونه آثار، دلالتهای نخستین زبان و ارتباط مستقیم و کلیشه وار دالها و مدلولها به هم ریخته و گاهی بافتی نوین از دلالتهای ثانوی بر یک دال اشاره میکنند.
بدین ترتیب، سلسله ی متناوب دال و مدلولی به قلمروی جدیدی وارد میشود که در آن، امور حسی، طبیعی و اجتماعی به مفاهیمی کاملاً انتزاعی و گاهی نیز متافیزیکی اشاره میکنند.
واژگان کلیدی: احمد شاملو، نماد، شعر نمادین، معنا.
- مقدمه
شعر فارسی از کهنترین دوره های تدوین و تکوین در جوامع انسانی، همواره یکی از مهمترین و محوری ترین شاخصه های هنری در میان نحل ههای فرهنگی یی است که به این زبان سخن میگویند. بدیهی است که جایگاه خاص شعر در این جوامع، خاستگاه تعریفها و تبیینهای مختلفی است که در طول تاریخ شکلگیری هنر و ادبیات در این سرزمین به دست آمده است. در دوره ی کلاسیک با توجه به ویژگیهای خاص هنری، اجتماعی و زیبایی شناختی نوع خاصی از شعر در فرایندی موسوم به «سنت ادبی» در جوامع ادبی در حال شکلگیری و ترویج بود.
چنین رویکردی به شعر و قرار گرفتن در تسلسلی ادبی که میراث شاعران پیشین بود، فُرم و محتوای شعر را در حالتی ایستا قرار داده و تنها امکانات زبانی شاعر بود که با توجه به دوره ی زیستی او دچار تغییر میشد. وجه ظاهری شعر با توجه به الزام وزن و قافیه و رعایت اصول و موازین ادبی پیشین در آفرینش اثر هنری، از مهمترین معیارهای تعیین سره و ناسرگی سخن به شمار می آمد.
از این رو، این هنر در طول چندین قرن آنگونه که «شمس قیس رازی» در قرن هفتم اذعان دارد، به کلامی اندیشیده، موزون، مرتب معنوی، متساوی و آخر آن به یکدیگر ماننده تعبیر میشد که تنها ظاهر آن از نثر متمایز بود. (شمس قیس، 1338: 196)
توجه به ضرورت حضور وزن و قافیه و مرکزیت این معیارها در سنجش ارزشهای هنری شعر، پیش از شمس قیس در آرای علمای بلاغت عرب، از جمله «قدامه بن جعفر» نیز دیده میشود. (قدامه بن جعفر، 1934: 11 )
با توجه به چنین تعریفی، هر سخنی که دارای وزن، قافیه و دلالت معنایی مشخصی باشد، شعر است و هر سخنی که فاقد این عوامل بوده، علیرغم وجود تخیّل از شعریت تهی است. (طوسی، 1326 : 587) تأکید «خواجه نصیر طوسی» بر عنصر تخیّل به ویژگی خاصی اشاره دارد که به اهمیت «لفظ» می انجامد و در لفافه ای از حیلتهای صناعی به فصاحت و جزالت کلام در نتیجه ی صحت کاربرد جنبه های صرفی و نحوی زبان و مسایل مربوط به علم معانی منجر میگردد.
آنچه خواجه نصیر پیرامون لفظ و موقعیت آن در تولید اثر هنری اظهار میدارد، تمام شگردهای مربوط به «آشنایی زدایی»[1] را که «ویکتور شکلوفسکی»[2] در دهه ی دوم قرن بیستم در جریان مکتب «فرمالیسم» برای کشف راز ادبیّت زبان شعر میگوید، فرایاد می آورد. زدودن غبار مفاهیم متعارف از چهره ی کلام، از ارکان اصلی مکتب فرمالیسم روسیه است که دلالت بر ناآشنا ساختن واقعیت عادی شده ی زندگی دارد، تا به جای شناسایی صرف امور پیرامون، به درک واقعی آنها دست یابد. (مدرسی، 1387: 119)
«لیچ»[3] با توجه به برجسته سازی زبان شعر از طریق گریز از هنجار عادی زبان و به ویژه افزایش عناصری بر این نکته اشاره میکند که «شاعر میتواند با نادیده گرفتن قواعد نحوی حاکم بر زبان خودکار، به شعرآفرینی بپردازد» (صفوی، 1380، ج2: 80).
هر کدام از آرایه های ادبی با توجه به بافت موقعیت زمانی و ویژگیهای هنری غالب در دوره ای از حیات ادبی چشمگیر بوده و در حجم انبوهی از آثار منظوم شاعران دیده میشود. «سمبل» از جمله آرایه های گمنامی است که در گستره ی هنر کلاسیک به صورت حکایتهای نمادین، رمزهای تأویلی و اسطوره هایی که جزو قلمروی نماد است، به چشم میخورد.
در حقیقت، حرکت شعر در حوزه ی کلاسیک با ژانرهای حماسی، غنایی و با بُنمایه های اسطورهای، تعلیمی و عرفانی به سمت شعر سمبلیک نمایانگر حضور مؤلفه های رمزی در این دسته از آثار است. این آرایه ی ادبی که در زبان فارسی به «نمود»، «نماد» و «نماینده» ترجمه شده است (داد، 1371: ذیل نماد)، ریشه در آرای فیلسوفان یونان به ویژه افلاطون دارد. او در بحث از جهان دیگر با تمسک به تمثیل غار، دنیای ایده ها را عالم آرمانی میداند که تمام زیباییها و خوبیها از آنجا نشأت میگیرد. (افلاطون، 1357: 1133)
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
در ادامه ی نظریه ی افلاطون، سمبل یا نماد که در زبان عربی به رمز ترجمه میشود، بیانگر کُلیات و مفاهیم بزرگ به وسیله ی موضوعات جُزئی است. اما این موضوعات و تصاویر جزئی چنان زنده و جاندارند که ذهن مخاطب را به طور کامل تسخیر می نمایند.
با گذشت زمان برداشت از کلمه ی سمبل پیچیده تر شده است. از تعاریفی که «قاموس فنی و انتقادی فلسفه» اثر «آندره لالاند»[4] از سمبل به دست داده، این تعریف به «هر نشانه ی محسوس که چیزی غایب یا غیر قابل مشاهده را متذکر شود»، تغییر کرد (سید حسینی، 1384: 538).
ویژگی بارز نماد ابهام، عدم صراحت و غیر مشروح بودن آن است که در بُرهه های خاص از تاریخ ادبی، وسیله ای ویژه برای برقراری ارتباطهای پنهان و نامرئی شاعر و نویسنده با مخاطب خویش است. نماد با هنر و عینی ترین و ملموسترین گفتار انسانی ـشعرـ ارتباط گسترد های دارد و قوه ی خیال را به عنوان یکی از اجزای لاینفک کلام ادبی ارتقا میبخشد. پیشینه ی حضور نمادها به دوران استفاده از اسطوره ها بازمیگردد؛
زیرا اسطوره ها با زبانی پیچیده و رازآلود که زبان نمادهاست سخن میگویند و نهفته های خود را در هاله ای از مفاهیم نمادین آشکار میسازند. پس از اسطوره ها قلمروی معنایی نماد در حوزه های شعر حماسی، شعر تمثیلی، شعر عرفانی و هنر معاصر راه یافته و با توجه به بافت موقعیت، محمل معنایی خود را گسترش میدهد.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
حضور نشانه ها و دلالتهای معنایی آنها در فهم نماد از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا این قبیل نشانه ها به دلیل دلالت بر ارزشها در ذات خود دارای قدرت بوده و بر تداوم رمزها و نمادها در متن زندگی اجتماعی انسان صحه مینهد. در حقیقت این رمزها ما را در بر گرفته و در درونمان جای دارند.
با ادراک رمز که امری کاملا شخصی است، دنیای نهفته ای مکشوف میشود که غنایی غیرقابل تصور دارد و آکنده از همانندیها و تشابهات و تماثلات فراوانی است به مبدأ رمز و اساس گسترش آن به شمار میروند. (دوبوکور، 1373: 4)
«نورتروپ فرای»[5] در کتاب «تحلیل نقد»[6] بر آن است که «سمبل به معنای هرگونه واحد ساختار ادبی است که هنگام بحث و بررسی میتوانیم آن را از عناصر دیگر متمایز سازیم. کلمه یا عبارت یا تصویر که با نوعی دلالت خاص به کار برود وقتی سمبل است که در تحلیل انتقادی از عناصر قابل تمیز باشد(تحلیل نقد، ترجمه صالح حسینی، نیلوفر، 1377: 93).
- پیشینه ی تحقیق
همانطور که پیش از این نیز به تفصیل اشاره شد، حضور نماد در گستره ی ادبیات فارسی به ویژه در متون عرفانی و نثرهای صوفیانه، حضوری مسلم و انکارناپذیر است اما پیشینه ی بررسی نماد و جایگاه آن در شعر معاصر بطور اعم و شعر احمد شاملو بطور خاص، به مقاله ی «دگردیسی نمادها در شعر معاصر» از تقی پورنامداریان برمیگردد و سپس در مقاله ای با عنوان «بررسی و تحلیل چند نماد در شعر معاصر» ادامه پیدا میکند.
«بررسی تطبیقی دلالت معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو» و نیز «شعر شاملو، جلوهگاه مفاهیم نمادین» نیز از جمله مقالاتی هستند که به بررسی نماد در شعر شاملو و تقسیم بندی های خاصی از این مقوله در شعر وی پرداخته اند. مقاله ی حاضر با در نظر داشتن این تقسیم بندیها به ارائه ی سه دسته دیگر از نمادهای شعر شاملو میپردازد و آنها را در گستره ی مجموعه ی اشعار شاعر بررسی مینماید.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
- نماد در شعر معاصر
در شعر معاصر، شاعران با خلق سمبلهایی تازه حوزه های معنایی و القایی شعر را با توجه به شرایط سیاسیـ اجتماعی جامعه ی عصر خویش به سمت و سوی ابهامزایی و تولید زنجیرهای از دالهای بدون مدلول سوق میدهند که امکانات زبانی آنان را برای القای مفهوم مورد نظر خویش ارتقا میدهد.
این شعر با مختصات و ویژگیهای خاص خود از جریانهای مهم شعر معاصر به شمار میرود که از عوامل گرایش به آن میتوان علاوه بر وجود اختناق و خفقان شدید نظام حاکم، آشنایی شاعران با جریانهای شعری غرب و مکتب سبولیسم و همچنین تمایل به آفرینش ابهام هنری در جهت عمق بخشیدن به شعر اشاره کرد. (پورنامداریان و شاکری، 1391: 25)
شیوه ی بیان نمادین در شعر شاملو به عنوان یکی از محوریترین شاعران معاصر از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا خواننده را در قرائت سمبلیک کلام به حوزه هایی میکشاند که در اثر سلسله ای از نشانه ها و ارتباط میان آنها به مقصود غایی شاعر نایل میگردد.
وی حجم قابل توجه ی از سمبلهای خود را از رازوارگی اسطوره های کهن، طبیعت بیرون و جهان اجتماع پیرامون استخراج نموده و از این راه رمزهایی در زبان تولید میکند که با وجود غلبه ی مقوله ی سانسور سخن او را به گوش مخاطبان میرساند.
با توجه به این دیدگاه، در نماد گذر از واقعیت بیرونی به سمت جهانی آرمانی اتفاق می افتد و تصویر نمادین امکان مشاهده ی کُل و حقیقت کُلی را در درون یک شیء جُزئی فراهم میآورد و همانطور که «چدویک» اذعان دارد، دیگر اشیاء تنها شیء نیستند؛ بلکه نمادهایی از شکلهایی آرمانی به شُمار میروند که در پس آنها پنهان میباشند. (چدویک، 1375: 17)
از این رو، مفهوم و مدلول نماد در دسترس نیست، ذهن در فرایندی تخییلی به جهان ناشناخته ها بُرده میشود و همانطور که «هگل» میگوید، طبیعت نماد مبهم و چند پهلو میگردد. (سیدحسینی، 1384: 538) سمبلها از زمینه های فرهنگیی که در متن جوامع بشری حُضور دارند، استخراج میشوند.
«ارنست کاسیرر» انسان را «جانور سمبل ساز»[7] میداند. این تعریف، هر دو تعریف ارسطو از انسان را در بر میگیرد. ارسطو انسان را جانوری عقلانی و نیز جانوری اجتماعی تعریف کرده بود. کاسیرر معتقد است که تعریف نخست یعنی انسان به عنوان جانور عقلانی بسیار محدود است و تعریف دوم که انسان را جانوری اجتماعی تلقی مینماید، تعریفی بسیار گسترده به نظر میرسد. از دیدگاه او خصلت اجتماعی حیات انسان باید با رجوع به زبان، اسطوره ، هنر ، دین و علم به عنوان «عناصر و شرایط تشکیل دهنده»ی جامعه مشخص و معین شوند.
طبق این تعریف انسان جهانهای سمبلیکی می آفریند که میان او و واقعیت بیرونی جهانی آرمانی و فراواقعی میسازد.(کاسیرر، 1378: 2) برای تعریف نماد و تبیین جایگاه و کارکرد آن در تفکر باستانی و همچنین در حیطه ی هنر مدرن باید به تعریف دو تن از نامدارترین روانکاوان فرانسه یعنی «رنه لافورگ»[8] و «رنه آلندی»[9] در مقاله ی «نمادپردازی» توجه کرد.
این دو برآنند که «نماد چیزی است و عموماً شیئی کمابیش عینی که جایگزین چیز دیگر شده و بدین علت بر معنایی دلالت دارد. در حقیقت، نماد نمایش یا تجلی ای هم هست که اندیشه و تصور یا حالتی عاطفی را به حکم تشابه یا هرگونه نسبت و رابطه ای، چه آشکار و بدیهی و یا قراردادی تذکار میدهد.[10] نماد پردازی یعنی نمایش چیزی توسط نماد که از تداعی معانی و پیوستگی تصورات و تصاویر ذهنی و احساسات نتیجه میشود» (ستاری، 1387: 14ـ13).
نماد و نمادپردازی یکی از ویژگیهای مهم شعر معاصر به شمار میرود زیرا همانگونه که در کتاب «امیرزاده ی کاشیها» نیز آمده است، این مقوله «در بیشتر دوره های شعر فارسی به ویژه شعر عرفانی وجود دارد؛ اما کیفیت معنایی نمادها در دوره های مختلف، یکسان نبوده است. به طور مثال در شعر عرفانی کلاسیک، نمادهای شخصی بیشتر بر مضامین و احوال شخصی دلالت دارند و در شعر معاصر بر محورهای اجتماعی و سیاسی.» (سلاجقه، 1384: 67ـ66)
در قرن بیستم مباحث نمادشناسی در بیشتر حوزه های فلسفی، دینشناسی و زبانشناسی رواج یافت. بحث اسطوره، نماد و نشانه در آثار «رولان بارت»[11] در حوزهی نشانه شناسی زیباشناسانه ی ساختاری، بحث تازه ای در این زمینه مطرح مینماید. در همین قرن از میان اسطوره شناسان در حوزه ی دین که توجه بسیاری از پژوهشگران را برانگیخت، میتوان از «میرچا الیاده»[12] نام برد. او ثابت کرد که در حوزه ی دین، نماد بهترین ابزار و امکانی است تا از طریق آن در فرهنگهایی که هنوز نمادها و اسطوره ها در آنها زنده اند، به درک بهتری از برخی مقولات مربوط به عالم ماورا و تعلقات آن رسید(سگال، 1389: 98).
سمبل نام خود را به نهضت ادبی مشخصی داده است و در متنهای مختلف برای مقاصدی کاملا متفاوت به کار میرود. در واقع سمبلیسم که با «گلهای شر»[13] اثر مشهور «شارل بودلر»[14] پا به عرصه ی هنر و ادبیات مینهد که خود ترجمه ی آمرانه ی ذهنی مفاهیم به زبان حسی، آموزشی و نمایشی میباشد. (ولک و وارن، 1373: 211) در آثار شاعرانی همچون شارل بودلر، «جان رمبو»[15]، «پل ورلن»[16]، «استفان مالارمه»[17] و «پُل والری»[18] نیز نماد دربرگیرنده ی مفهومی گنگ، ناشناخته یا پنهان از ذهنیت مألوف انسان با جهان پیرامون است که در هنگام مُبادرت ذهن برای شناخت آن به انگاره هایی فراسوی خرد میرسد.
آثار این شاعران و تحولی که با سیطره ی نمادها در دنیای ادبیات ایجاد نمودند، طیف وسیعی از شاعران و نویسندگان انگلیسی و آمریکایی را متأثر کرده و آثاری همچون «سرزمین هرز»[19] و «اولیس»[20] را در هالهای از رمز و نماد به وجود آوردند.(گری، 1382: 323) اگرچه شکلگیری و گسترش سمبلیسم به عنوان یک مکتب ادبی از اروپا آغاز شده است اما در ادبیات کلاسیک فارسی نیز شواهدی دال بر وجود این آرایه در دوره ی پس از برونگرایی شاعران فارسی و رواج ادبیات صوفیه وجود دارد.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
سمبلهای عرفانی در آثار صوفیه و شاعرانی که به مسلک عرفانی متمایل هستند، رمزهایی است که در کتابهای بلاغت قدیم در زیر مجموعه ی انواع کنایه قرار میگیرد. از سوی دیگر ظهور نمادگرایی در فرانسه مفهوم تازه ای در باب ماهیت شعر به ادبیات وارد نمود. در این چشم انداز به نقش برانگیزندگی شعر در مقابل توصیف تأکید میشود و مصالح آن که خیال، شهود و احساس هستند مورد توجه قرار میگیرد. (ابودیب، 1384: 140) از این روی به نظر بودلر به عنوان سردمدار مکتب سمبلیسم به واسطه ی شعر است که چشم جان، شکوه و زیبایی آن سوی گور را مشاهده می کند(چدویک، 1375: 12).
استعاره به عنوان یکی از پُرکاربردترین آرایه های بلاغی در حالتی دوگانه با سمبل قرار دارد که گاه حوزه های مشترک زیبایی شناسیک به ارتباط این دو میپردازد؛ زیرا در سمبل نیز مانند استعاره ذکر مشبهٌ به به اراده ی مشبه می انجامد، با این تفاوت که در سمبل مشبهٌ به به طور صریح به یک مشبه خاص دلالت ندارد بلکه دلالت آن بر چند مشبه نزدیک به هم و به اصطلاح هاله ای از معانی و مفاهیم مربوط و نزدیک به هم است. (شمیسا، 1376: 211)
از سوی دیگر سمبل برخلاف استعاره خواننده را به شناسایی یک معنی ناشناخته فرا میخواند، آن معنی مخفی گاه یک ادراک مجهول، یک امر ممنوعه یا از دست رفته است. (فتوحی، 1385: 165) با توجه به این تعاریف میتوان به این سخن پورنامداریان اشاره کرد که «استعاره در مُبهمترین صورت خود تبدیل به سمبل در معنی گسترده ی آن میگردد که چیزی است که به چیز دیگری غیر از خود دلالت مینماید و ذهن برای پی بُردن به مدلول آن که همان مشبه است ناچار میشود دست به کوشش عمیقتر و همه جانبه ای بزند که مقدمه ی آن در نظر آوردن و کشف تمامی صفات غالب رمز و مثال و بعد جُست وجوی مرموز و ممثول[21]یا شیء و اشیایی است که در داشتن آن صفات غالب در حوزه ی حسی دیگر یا مفاهیم ذهنی و عاطفی با مشبه اشتراک و هماهنگی دارند» (پورنامداریان، 1374: 208 ـ 209).
شعر فارسی پیش از نیما شعری سنتی است که بر اساس سبک و زیبایی شناسی کلاسیک تعریف میشود. با ظهور نیما و تغییراتی که افکار تازه در شکل ظاهری شعر پدید آورد، سمبولیسم به معنای خاص آن به شعر فارسی راه یافت. در این آثار آنچه عمق دارد، متعلق به باطن است و باطن شعر به دلیل حضور معنادارِ سمبلها آنقدر عمیق شده که خواننده را در برابر یک عظمت قرار میدهد. (نیما یوشیج، 1368: 133)
نمادها در اثر تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع بشری دچار تحول می گردند و همانگونه که در مقاله ی «بررسی تطبیقی دلال معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو» آمده است، «گاه یک نماد بطور کامل از زبان رخت برمیبندد و نمادی جدید جای آن را میگیرد و گاهی نمادهای گذشته با حفظ روساخت واژگانی (دال) به زیرساخت و دلالت معنایی جدید(مدلول) رهنمون میشوند و در معانی و مفاهیم نو به کار میروند.(سالمیان، آرتا و حیدری، 1391: 95)
در حقیقت، توجه به شعر سمبلیک و بافت نمادین کلام رویکردی است که پس از نیما مورد توجه شاعرانی همچون «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد» و «سهراب سپهری» قرار گرفت. وجود لایه های عمیق معنایی، ویژگی خاصی به زبان این شاعران داده که بستر شکلگیری آن را میتوان شرایط سیاسی ویژه ی ایران در آن زمان دانست. در حقیقت شیوه ی بیان نمادین برای بیان مقاصد سیاسی، شاعران این دوره را از قید سمبلهای نهادینه و قراردادیی موجود در شعر کلاسیک رها کرد و در فضایی به دور از کلیشههای دیرین به حوزه ی سمبلهای فردی و خصوصی رساند.[22]
با توجه به طیف قابل توجه این سمبلها در هنر معاصر است که جنبهای خاص از زیباییشناسی هنری در سایه ی تأویلِ معنایی ِشعر پدید میآید که به رمزگشایی واژگان سمبلیک می انجامد. در اینگونه شعرها سمبل در حُکم رسانه ای عمل میکند که صورت مرئی آن در متن ادبی می آید و غرض آن ایده ای نامرئی و پنهان است که به طور واضح به آن اشاره ای نمیشود (فتوحی،1385: 163 ).
همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، بافت اندیشه و عملکرد نیروهای درگیر فرهنگی و سیاسی در گذشته به گونه ای بود که کمتر مجالی برای بازیابی و بازنمایی ارزشهای زیبایی شناختی متن ادبی باقی میگذاشت. از همین رو، نقد ادبی عمدتاً تا سطح بازتاب خواست و نیاز اجتماعی فرو کاسته میشد و لایه های مختلف یک متن بیشتر بر پایه ی ارزشهای مطرح جامعه شناخت پذیر بود؛ اما امروزه با آغاز دگرگشت اندیشه ای در سطح روشنفکری جامعه، با نوعی خاص از اندیشه رو به رو هستیم که از چشم اندازهای مختلف از ازرشهای سیاسی ـ اجتماعی مایه میگیرد.
شعر شاملو به این ویژگی پاسخی درخور داده و زندگی فکری، اجتماعی و تاریخ فرهنگی نسلی را نشان میدهد که چندین ناکامی سیاسی و انقلاب بی ثمر و کژراه را از سر گذرانده است؛ در این میان شعر او خود را تا حد یک جریان و نحله ی ادبی فراز میآورد و شاخصه های معینی آن را از جریانهای سنتی شعر فارسی جدا میسازد. این شاخص هها که بخشی از آنها حاصل هنجارگریزیهای سبکی، آشنایی زداییهای معنایی و استفاده از زبانی آرکائیک با ویژگیهای زبان کهن است، به شعر او تشخص بخشیده و باعث شده تا هنوز بسیاری از خوانندگان و منتقدان شعرش، سنجه های داوریشان را در این شعر بجویند و آن را جزو ارزشهای ادبیات سرزمین خود قلمداد کنند.
با توجه به رویکرد نمادین شعر شاملو و برهم ریختن نظام نخستین نشانه ها و معنازایی دالها در بستری از مدلولهای سمبلیک، میتوان اذعان کرد که هر یک از این مفاهیم در شعر وی، با توجه به نمونه های مُعادل، دارای دلالتی دومین و نگرهای ثانوی است که گاهی بدون موقعیت تقابلی لازم و ملزوم یکدیگرند؛
بدین معنا که هر مفهوم ابتدا در تداعیها و نظام نشانه شناسی اولیه ی خود مورد بررسی قرار میگیرد؛ چنانکه آزادی در آغاز شعرهای شاملو مفهومی عام داشته و تنها در حیطه ی آزادیهای سیاسیـ اجتماعی مفهوم میگردد اما این مفهوم با سیر حرکت تاریخی خود و گذار از کوران نوساناتِ سیاسی و نارساییهای اجتماعی، در اندیشه و زبان شاملو توسعی مییابد که اگرچه لزوماً تکاملی نیست اما در بر دارندهی طیف وسیعی از شعرهایی است که به انسان آزاد از چشم اندازی ورای آزادیهایی مینگرد که با موازین سیاسیـ اجتماعی تعریف و تبیین میشود.
- انواع نماد در شعر احمد شاملو
احمد شاملو بنا به مقتضیات ترجمه ی شعر از زبانهای مختلف به ویژه فرانسوی و به دلیل گرایش به شعری خاص که کلام را از قید هرگونه محدودیت وزنی، نظام قافیه ای و تعاریف سنتی شعر رها میسازد، بخش قابل توجهی از سمبلهای شعر معاصر را به صورت آگاهانه به خود اختصاص داده است.
تأثیرپذیری های او از شعر فرنگی آنگونه که «محمدرضا شفیعی کدکنی» در کتاب «با چراغ و آینه» اشاره میکند، دریچه ای بوده است که بر روی بسیاری از شاعران برجسته ی معاصر او و نسل پس از او گشوده شده است. تا آنجا که می توان گفت اگر شعر امروز فارسی میتواند در کنار شعرهای رایج در ادبیات معاصر جهان از حضور خود شرمگین نباشد، به برکتِ تأثیرپذیریهای خلاق نسل شاملو و شخص او از شعر فرنگی است(شفیعی کدکنی، 1390: 510)
یکی از ویژگیهای مجموعه آثار شاملو را میتوان ظهور شعرهایی با محوریت سمبل دانست که با شکلگیری ساختار اجتماعی مورد انتقاد شاعر، کلام را در هاله ای از مضامین سمبلیک قرار میدهد. به عبارت دیگر سمبل در شعر او به مثابه ی یکی از عناصر گسترش دهنده ی معنایی، صراحت گفتار را به سمت ابهام شاعرانه[23] سوق میدهد.
آفرینش ابهام هنری در آثار شاملو زبان سمبلیک او را به زبانی تأویل پذیر و سیال تبدیل کرده که تناسب و روابط واژگانی در آن به درک ارزش زیبایی شناسیک هنر او می انجامد. کاربُرد خاص نشانه ها در این دست از اشعار، محدودیتهای معنایی را از بین برده و ظرفیت کلمات و استعداد آنها را برای پذیرش موقعیتهای جدید معنایی که در اغلب موارد نمادین نیز هستند، ارتقا میدهد. از این رو نمادهای تازهای وارد شعر شاملو میشوند که در نگاهی کُلی از سه منظر قابل بررسی میباشند:
1ـ نمادهایی که ریشه در اسطوره دارند (نمادهای اسطوره ای)[24]
2ـ نمادهایی که ریشه در طبیعت دارند (نمادهای طبیعی)[25]
3ـ نمادهایی که ریشه در اجتماع دارند (نمادهای اجتماعی)[26]
1ـ نمادهایی که ریشه در اسطوره دارند
نظامهای اساطیری ایرانی نقش برجستهای در نمادپردازیی شعر معاصر دارند، زیرا شاعر با چنگ زدن به عناصر اساطیری و افسانه های ملی به تجربه های شعری خویش عمق و غنای فرهنگی بیشتری میبخشد. سمبل یا نماد یکی از راههای ارتباط میان ادبیات و اسطوره است. در حقیقت، اسطوره های کُهن با بُن مایه ای از سمبلها در حافظه ی جمعی بشر این الگوهای اساطیری را در قالب نمادهای ادبی نشان میدهند.
نمادهایی که ریشه در اسطوره ها دارند نمادهای قُدسی[27] هستند که در گستره ای از فرهنگ اساطیری ـ افسانهای محمل معنایی مییابند. (انوشه، فرهنگ نامه ی ادبی، ذیل واژه ی نماد) یونگ این تصاویر ذهنی جهان شمول را که در ضمیر ناخودآگاه جمعی جای دارند «کهن الگو»[28] مینامد و اسطوره را نمود آن می داند؛
به بیان دیگر اسطوره الگوی فهم و درک کهن الگوها به شمار می رود. (پاینده، 1384: 33) در همین راستا، سخنان یونگ درباره ی نماد، آرکی تایپ و ناخودآگاه جمعی نیز این مطلب را تأیید مینماید که نماد نماینده ی یک مضمون ناشناخته بوده و وجود و پیدایی آن بستگی به روان به ویژه بخش ناآگاه آن که مکان تجربه های فراموش شده است، دارد.
او زیست شناسی صورتهای ازلی را غرایز یا الگوهای رفتاری مینامد. اما به این نکته نیز باید توجه کرد که از دیدگاه روانشناسی، آنگونه که «گلی ترقی» در کتاب «بزرگ بانوی هستی» در این باره میگوید، «صورت ازلی و غریزه، دارای تفاوتهایی بنیادین هستند. غریزه عملی ناخودآگاه است که بر حالات روان آدمی تأثیر ندارد. در مقابل، این صورتها دارای قدرتی تکان دهنده هستند و بر فکر و حس و اراده ی انسان مؤثر بوده و در او واکنشی عاطفی برمی انگیزد.» (ترقی، 1386: 13) از اینرو میتوان گفت که صورتهای ازلی یا کهن نمونه ها، همانند مظاهر قدسی و تجلیات غیبی، اموری مقدس و ماورایی تلقی میشوند که در انسان احساسی از حیرت و هیبت به وجود میآورد.
لازم به ذکر است که هرگاه انسان ابتدایی با چنین پدیدهای مواجه میشد، آن را به حقیقتی غیبی و قدسی نسبت میداد؛ بدین ترتیب صورتهای ازلی برای او از حقیقتی ورای انسانی بهره داشتند و منشأ وجودیشان نیرویی مینوی در عالم قدسی بود.
این اسطوره ها که هر کدام در متن خود مفاهیمی خاص از معانی انتزاعی را نشان میدهند، در شعر شاملو به سمبل تبدیل میشوند، زیرا اساطیر در طول تاریخ زندگانی به ذایقه های اجتماعی بشر بازخوانی شده اند؛ یعنی به تناسب موقعیتهای اقلیمی تغییر موقعیت میدهند و به اقتضای نوسانات اجتماعی تغییر میکنند. اسطوره ها با کارکرد ویژه ی خود باز تولید و باز آفرینی میشوند و پس از عبور از ادبیات شفاهی و گذر از ادبیات مکتوب در جریان زندگی اجتماعی به سمبل تبدیل شده و در سروده های شاعران با توجه به مقتضیات زمان و امکانات هنری ظهور مینمایند.
سمبلها و کهن نمونه های اساطیری در آثار گویندگان معاصر همچون «سیاوش کسرایی» ، «مهدی اخوان ثالث» و «حمید مصدق» مُلهم از اسطورههای و افسانه های ایرانی و داستانهای شاهنامه ی فردوسی هستند، در صورتی که در آثار شاملو تحت تأثیر اسطوره های سامی و یا افسانه های تورات و انجیل شکل میگیرند(شریعت کاشانی، 1388: 342 ).
بخش عظیمی از اسطوره اندیشی شاملو به شخصیتهای باستانی و اسطوره هایی مربوط میشود که پا را از حوزه ی اساطیر و سمبلهای بومی فراتر نهاده و به کهن نمونه های ملل معطوف است. از میان این شخصیتها میتوان به «مسیح» در مقام یکی از برجسته ترین شخصیتهای کهن الگویی اشاره کرد که با رفت و واگشتهای مکرر خود در فضای ذهن و خیال شاعر در مقام یک بُنمایه ی انسانی، به صورت تصویری برجسته در میآید. ( همان : 345 ) با نگاهی دست کم به سه شعر «لوح»، «مرگ ناصری» و «مرد مصلوب» میتوان به جایگاه مرکزی مسیح در شعر اسطوره گرای شاملو پی بُرد. نگرش اسطوره مند و سمبل آمیز این شاعر، در موارد متعددی به زبان آرکائیک او به عنوان جنبه ای دیگر از گذشته گرایی و نماد اندیشی وی بازمیگردد. (آتشی، 1382: 82 ) سُرود «ابراهیم در آتش» در مجموعه ای با همین نام، نشان دهنده ی توجه شاعر به این جنبه از نمادگرایی خاص میباشد:
و شیرآهن کوه مردی از این گونه عاشق/میدانِ خونینِ سرنوشت/به پاشنه ی آشیل/درنوشت/رویینه تنی/که راز مرگ اش/اندوهِ عشق و/غم تنهایی بود/آه اسفندیار مغموم/تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی ( شاملو ،1385 : 727 ).
«سیاوش»، «ایّوب»، «خضر»، «العاذر»، «مریم» و … نمونه هایی از توجه شاملو به بازخوانی اساطیر و آفرینش نمادهای جایگزین در بیان ذهنیت نماد مدار شاعر هستند. یکی دیگر از امکانات استفاده از اسطوره ها در قالب شخصیتهای انسانی توجه به قهرمانان و مُبارزان سیاسی و بیان جایگاه ویژه ی آنها از نظرگاه آیینی ـ اسطورهای شاعر است.
«مرتضی کیوان»، «وارتان سالاخانیان» که پس از کودتای بیست و هشت مرداد در شکنجه گاه شاه به قتل رسید، «مهدی رضایی» یکی از چریکهای سازمان مجاهدین خلق در زمان حکومت پهلوی، «آبایی» دبیر ترکمنی که در نیمه های دهه ی بیست در گرگان به ضرب گلوله کشته شد، «سرهنگ سیامک»، «احمد زیبرم»، «خسرو گلسُرخی»، «خسرو روزبه» و «دکتر تقی ارّانی» از جمله مهمترین شخصیتهایی هستند که هر کدام در موقعیتی خاص در دفاع از آرمانهای فردی و مردمی خویش به دست مزدوران زمان کشته شدند. چهره ای که شاملو در اشعارش از این قربانیان آزادی ارائه میدهد چهره ای آرمانی ـ اسطوره ای است که در آهنگی حماسی و لحنی غرورمندانه در قالب نمادهایی برای آزادی و آزادگی متجلی میشود.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
2ـ نمادهایی که ریشه در طبیعت دارند
گرایش به طبیعت و نمودهای طبیعی جهان، از جمله مؤلفه های در خور توجهی است که با شکل گیری و قوام مکتب «رمانتیسم» در زمینه ی هنر و ادبیات به وجود آمد. در آمیختگی طبیعت بیرون با طبیعت درون آدمی که خود در بر دارنده ی احساسات، عواطف و خیالپردازیهای شاعرانه است، حجم عظیمی از آثاری را به وجود می آورد که در مقایسه با آثار کلاسیک دارای ویژگیها و شاخصه هایی متفاوت از سنتی است که در ورای خود دارند. بر این اساس، رمانتیکها دستورالعملهای رایج در ادبیات را که به نظر آنان مانع آزادی فکر و بیان هنری است به یک سو نهاده و با رویکردی جدید به جهان و انسان، مکتبی را به وجود آوردند که در آن صمیمیت عاطفی هنرمند باعث ایجاد نوعی هارمونی و تناسب در فضای اثر هنری میشود؛
به همین دلیل است که در آثار شاعران این مکتب میتوان به نوعی بینش شهودی دست یافت. استفاده از سمبل به ویژه در قالب طبیعت و عناصر آن، امکان واژگانی زبان را برای بیان تجربه ها و معانی شعری افزوده و بیان معانی مُلهم از طبیعت و زندگی را از طریق خود عناصر معنی انگیز طبیعی آسانتر و عمیقتر میسازد.
نیما یوشیج، با عقیده به جریان طبیعی بیان و نیز تعهد شعر در بیان حقایق اجتماعی، استفاده از سمبل را نه برای بیان مفاهیم انتزاعی و گسسته از طبیعت بلکه در خدمت واقعیتهای زندگی و حفظ جریان طبیعی بیان در خلاقیت شاعرانه به کار میگیرد و از طریق همراه کردن توصیف با سمبلها امکان تفسیر و تأویل شعر را در عین عمق بخشیدن به آن تدارک می بیند. (براهنی، 1358: 248 به بعد )
از طریق این دسته از سمبلها که ریشه در طبیعت و قوانین بلامُنازع آن دارند، «شاعر موفق میشود، دردها و آرزوهایی را که در اعماق ضمیر جمعی و فرامن انسانی نحله های بشری رسوب کرده و در ظرف زبان شعر کلاسیک و آگاهی شاعران متقدم نمی گنجید، در آینه ی زبانی توصیفی و سمبلیک متجلی نماید.» (پورنامداریان،1389: 220)
بدیهی است که موقعیت سمبلها و موارد به کارگیری آنها با توجه به شرایط تاریخی تغییر معنا یافته و معانی نمادین جدید جایگزین مفاهیم کلیشه ای و متکرر دنیای کلاسیک میگردد. در این میان، طبیعت همواره یکی از ابزارهای شعری و درونمایه های نمادین برای بیان مقاصد شاعرانه و سمبلیک است، زیرا انسان برای انتقال آنچه در ذهن دارد، از گفتار یا نوشتار بهره میگیرد. (یونگ، 1389: 15)
این ابزارهای طبیعی با صورت نوشتاری خود به جنبه ای از جنبه های متعدد موجود در ذهنیت شاعر صورت بیرونی و ادبی می بخشند. حضور محسوس طبیعت در کُلیت اشعار شاملو در غالب موارد خود را به شکل کلان نمادهایی تکرار شونده همچون آفتاب، شب، مهتاب، خورشید، جنگل، ستاره، انواع گُلها و گیاهان، آینه، چراغ، دریا و ساحل نشان میدهد.
لازم به ذکر است که در موارد بسیاری در شعر معاصر و با توجه به شرایط تاریخی ـ اجتماعی جوامع امروزی، بسیاری از سمبلها دُچار تغییر معنا شده و در هاله ای نوین از مفاهیم تازه به هویت سمبلیک خود ادامه میدهند. برخی از این سمبلها که سابقه ی حضورشان در ادبیات فارسی ریشه در استعاره دارد و با از دست دادن قرینه به نماد تبدیل شده اند، عبارتند از:
1ـ2 ستاره: این واژه در حوزه ی ادبیات کلاسیک در موارد متعددی از جمله شعر حافظ و سعدی گذشته از وسیله ای برای راه یابی در سفر، استعاره از معشوق زیبارویی است[29] که در سمبلیسم ده ههای چهل و پنجاه به ویژه در برخی از سرود ههای شاملو به جای قهرمانی مینشیند که جان در راه اهداف سیاسیـ اجتماعی خود داده است:[30]
نازلی سخن نگفت / نازلی ستاره بود / یک دم در این ظلام درخشید و جَست و رفت ( شاملو، 1385: 134).
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت که این نمود طبیعی در فضای شعر سیاسی، نماد قهرمان مبارزی است که در شعر شاعران اجتماعی با چهره ای نمادین ظاهر میگردد:
یاران ناشناخته ام/چون اختران سوخته/چندان به خاک تیره فُرو ریختند سرد/که گفتی/دیگر زمین/همیشه/شبی/بی ستاره/ماند(همان: 329).
«جلال عباسی» در «فرهنگ شعر شاملو» به جنبه ای دیگر از وجوه معنایی ستاره توجه کرده و آن را نماد «روشنی، فروغ و امید» دانسته است. شاملو در شعر عامیانه ی «قصه های دخترای ننه دریا» دو بار به این مفهوم نمادین اشاره کرده است:
یکی بود/یکی نبود/جز خدا هیچ چی نبود/زیرِ این طاقِ کبود،/نه ستاره/نه سرود (همان: 408 و 399).
2ـ2گُل سرخ: این گُل نیز از بار معنایی خود در متون کلاسیک که بیشتر به وجود حضرت پیامبر اشاره دارد،[31]فارغ گشته و به سمبلی برای شهادت و آزادی تبدیل شده است:[32]
پسِ پُشتِ مردمکانت/ فریاد کدام زندانی است/که آزادی را/به لبانِ برآماسیده/گل سرخی پرتاب میکند؟ ( همان : 722 )
3ـ2 سپیدار و صنوبر: درختان، گلها و گیاهان همواره در هنر و ادبیات دارای جایگاهی خاص و دلالت مند بوده اند، زیرا انواع خاصی از آنها برای بیان مقاصد هنری، غنایی و عرفانی مورد استفاده ی شاعران و گویندگان قرار گرفته است. درختانی همچون نخل، زیتون، سرو، سپیدار و گلهایی از قبیل گل سرخ، نیلوفر و آفتابگردان از جمله جلوه هایی هستند که شاعران از طبیعت پیرامون خود گرفته و از طریق آنها ذهنیات خود را به عینیاتی ملموس بدل کرده اند.
از میان این درختان سپیدار و صنوبر به دلیل خاصیت سبزگون بودنشان، به عنوان نمادهایی برای ایستادگی و مقاومت بسیار مورد توجه شاعران قرار گرفته اند. این دو درخت که در ادبیات قدیم به دلیل راست قامتی و استواری، نمادهایی برای آزادی و آزادگی به شمار میرفتند، با توجه به بافت و ساختار شعر شاملو کارکردی منفی یافته و به روشنفکران محافظه کاری تبدیل شده اند که هیچ سودی برای جامعه ی خویش ندارند :
پچپچه را/از آنگونه/ سر بر هم اندر آورده سپیدار و صنوبر/باری که مگرشان/به دسیسه سودایی در سر است/پنداری/که اسباب چیدن را به نجوایند (همان: 651).
این درختان در مواردی نیز در شعر شاملو نماد جاسوسان محافظه کاری هستند که برای حفظ منافع خود، دست به هر توطئه ای میزنند. شاملو در شعر «محاق» با ظرافت و زیبایی به این نکته اشاره می نماید:
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند/و گزمه گان به هیاهو شمشیر در پرنده گان نهادند( همان: 742 ).
سپیدار در اندیشه ی شاملو همواره دارای موقعیتی نمادین است که طیفی از مفاهیم منفی و ویژگیهای ضد انسانی را در خویش پرورش میدهد:
سپیدار/دلقکِ دیلاقی ست/بی مایه/با شلوار ابلق و شولای سبزش/که سپیدی خسته خانه را/مضمونی دریده کوک میکند (همان: 811).
گاهی نیز سمبل روشنفکران و آزاداندیشانی است که وجودشان برای جامعه ی پیرامون فاقد هرگونه فایده و ارزش اجتماعی است:
اگر سپیدار من بشکفد/مرغ سیا پرواز خواهد کرد/اگر مرغ سیا بگذرد/سپیدار من خواهد شکفت (همان: 296).
4ـ2 ماه: این پدیده ی طبیعی با توجه به تغییرات و نوساناتی که در شکل ظاهری میگیرد، در طول تاریخ ادبیات فارسی تا دوره ی مشروطه همواره استعاره ای تکراری و نمادی کلیشه ای از چهره ی زیبای معشوق است که در فرهنگ معاصر به ویژه شعر شاملو به هر نوع هدف مقدس برای پیشبُرد مقاصد انقلابی اطلاق میگردد:[33]
یه شب مهتاب/ماه می یاد تو خواب/منو میبره/از توی زندون/مثِ شبپره/با خودش بیرون/می بره اونجا/که شبِ سیا/تا دم سحر/شهیدای شه/با فانوس خون/جار میکشن/تو خیابونا/سر میدونا… (همان: 186).
نمونه ای دیگر:
به نو کردن ماه/ بر بام شدم/ با عقیق و سبزه و آینه/ داسی سرد بر آسمان گذشت/ که پرواز کبوتر ممنوع است(همان: 742).
آنگونه که «فرزین عدنانی» در مقاله ی «شعر شاملو، جلوهاه مفاهیم نمادین» اشاره میکند «شاعر تأملات و دغدغه های دیرپای آرمان «آزادی خواهی» را در برابر نقیض همیشگی آن «سلطه» مطرح میکند و با برآمدن داسی سرد بر آسمان، تلخی مزمن حرمان و ناکامیهای خود را بیان میدارد.» (عدنانی، 1379: 342)
5 ـ 2 شب: این واژه برخلاف تصویر نمادین منفی یی که در شعر معاصر به خود اختصاص داده است در سمبلیسم شعر گذشته همدم عاشق بیدار است که در هنگام وصال معشوق آرزوی تداوم آن را با مخاطب خویش در میان میگذارد؛ اما در شعر معاصر نمایانگر استبداد و خفقان حاکم بر جامعه ای ستم زده و وحشتزده می باشد:
بارونِ ریشه ریشه/شب دیگه صُب نمیشه/بچهی خسّه مونده/چیزی به صُب نمونده/غُصه نخور دیوونه/کی دیده که شب بمونه؟ (همان: 193)
این واژه با مفاهیم نمادین خود که در دایرهای از مؤلفه های منفی محصور است، در شعر شاملو بسیار به کار رفته و از بسآمد بالای برخوردار است:
و شب از راه درمیرسد/بی ستاره ترین شبها/چرا که در زمین پاکی نیست/زمین از خوبی و راستی بی بهره است/ و آسمانِ زمین/ بیستاره ترین آسمانهاست. (همان:298)[34]
شاعر در این دست از اشعار، هرگز خود را به تیرگی شب و مناسبات منفی آن تسلیم نمیکند و در عمق تاریکیها چشم بر دریچه ای روشن دوخته است:
نه!/هرگز شب را باور نکردم/چرا که/در فراسوی دهلیزش/به امید دریچه ای/ دل بسته بودم (همان: 444).
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
3ـ نمادهایی که ریشه در اجتماع دارند
در جامعه های ستمزده که اختناق فضای سیاسی بر آن استیلا داشته، انسان ذی شعور لاجرم «انسان سیاسی» و «جامعه اندیش» است که همواره دیگری را بر خود ترجیح میدهد. شعر شاملو در نگاهی کُلی شعر اعتراض به جهان است و از همین رو معنی دارترین بخش جهان یعنی انسان در ابعادی کاملا ً اجتماعی و سیاسی بیشترین مسأله ی او را می سازد.
شاعر با زبان رمز که زبانی گسترده و عالمگیر است دغدغه های انسان سیاسی معاصر را به منصه ی ظهور میرساند. از اینرو، میتوان ادعا کرد که شعرِ نمادینِ معاصر شعری اجتماعی است که نگرشی واقع بینانه به مسایل جامعه دارد و نسبت به موقعیت اجتماعی انسان حساس است. در این شعرها عاطفه ی اجتماعی غالب است و درد شاعر درد مردم و جامعه ی آنهاست.
نماد پردازی مفاهیم سیاسی ـ اجتماعی در شعر شاملو سمبلهای تازهای به هنر و ادبیات وارد کرده است و گستره ی نمادهای او را به وسعت رخدادهای اجتماعی افزوده است. بسیاری از نمادهایی که در این مرحله در جهان ذهنیِ شاعر ساخته میشوند، از طبیعت بی جان گرفته شده و با توجه به مقاطعی خاص از تاریخ که از شرایط سیاسی ـ اجتماعی و پدیده ی سانسور نشأت میگیرد بیان میشوند.
برخی نمادهای اجتماعی در شعر وی عبارتند از:
1 ـ 3 باغهای آهن: زنجیرها و موانع استبداد که اسارت را برای مدافعان آزادی رقم میزند:
ده سال شکفت/و باغاش باز/غنچه بود/پایاش را/چون نهالی/در باغهای آهن یک کُند/کاشتند( همان : 35 ).
2 ـ 3 بُرج کُهنه: سرزمین کهن که نشانی جز کهنگیِ سنتها در آن یافت نمیشود:
پدران از گورستان بازگشتند/و زنان گرسنه بر بوریاها خُفته بودند/کبوتری از بُرج کهنه به آسمان ناپیدا پر کشید/ و مردی جنازه ی کودکی مرده زاد را بر درگاهِ تاریک نهاد (همان: 383).
3 ـ 3 بندر: نشان رهایی و نجات از تنگناهای استبداد و خفقان:
بارون مییاد جرجر/گم شده راهِ بندر/ساحل شب چه دوره/آبش سیاه و شوره/ای خدا کشتی بفرست/آتیش بهشتی بفرست. (همان : 189)
4 ـ 3 پنجره: چشمانداز و دیدگاه جامعه ی روشنفکران نسبت به مسایل سیاسی ـ اجتماعیِ جامعه:
بر شیشه های پنجره/آشوب شبنم است/ره بر نگاه نیست/تا با درون آیی و در خویش بنگری (همان: 701).
5 ـ 3 خانه: جامعه ی ایران عصرِ شاعر که در سکوت و خفقان فرو رفته است:
خانه ها در معبرِ بادِ نا اُستوار/ استوارند/درخت، در گذرگاهِ بادِ شوخ وقار میفروشد (همان: 370).
6 ـ 3 بام: ایرانی که هم نشان از بلندی و اعتلا دارد و زمینه های فرود آن آماده شده است.
و دلات/کبوتر آشتی است،/در خون تپیده/ به بامِ تلخ/ با این همه/ چه بالا/ چه بُلند/ پرواز میکنی (همان: 723).
همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، حجم قابل توجهی از سمبلهای شعری شاملو از جامعه ای گرفته میشود که نارسایی های سیاسی و نواسانات اجتماعی ارزشهای آن را دستخوش رکود، عقب ماندگی و عوامگرایی کرده است، لذا آرمانهای آزادی خواهانه ی انسانی که هویتش از منظر شاملو یا در میدان جنگ تکوین مییابد یا در میدان شعر(مختاری، 1378: 285) در چارچوب سمبلهایی با بارِ مفاهیم اجتماعی بیان میگردد و از این روست که جبر شرایط سیاسی و اجتماعی به تولید سمبل منجر میشود.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
- نگاهی به شعر «مه» از منظر نمادگرایی شاملویی
شرایط ناهموار سیاسی و نواسانات اجتماعی شعر را از حیطه ی فردیت خارج ساخته و به شکلی خاص با آرمانهای اجتماعی پیوند میدهد. ناگفته پیداست که آغاز این تحولات و تمایل به «ادبیات متعهد» به دوره ی مشروطه بازمیگردد؛ زیرا همانگونه که «شفیعی کدکنی» در کتاب «ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سلطنت» میگوید، پیش از مشروطه تنها «مدیحه های مکرر» است که دیده میشود. (شفیعی کدکنی، 1380: 19) پس از مشروطه، توجه به جامعه و دردها و مشکلات آن سرمشق فکری بسیاری از شاعران از جمله شاملو قرار گرفت و آرمانها و ارزشهای اجتماعی، انگیزه ی اصلی سروده های این دست از شاعران گشت. با چنین تمهیدی شاعر از رمانتیسم فردی که بهزعم «رضا سیدحسینی» نوعی فرار به «رویا، گذشته، سرزمینهای دوردست و تخیل» است (1384: 162)، به سمت وسوی نوعی رمانتیسم اجتماعی کشیده میشود.
از بطن این شکل از رمانیسم که دارای مؤلفه هایی نمادمحور و جامعه مدار است، سمبلیسم اجتماعی متولد میشود.[35] «نیما یوشیج» بنیانگزار و نماینده ی واقعی این جریان شعری است که شعر «ققنوس» او نخستین تجربه از این دست، در شعر فارسی به شمار میرود. پس از او باید از شاعرانی همچون شاملو، اخوان، فروغ، کسرایی، شاهرودی، آزاد، خویی و شفیعی کدکنی یاد کرد که در دهه های سی و چهل از قرن حاضر، این جریان را به اوج خود رساندند.
شعر در این جریان، شعری متعهد و ملزم است که همواره نوعی تفکر و اندیشه در ورای آن مستتر میباشد. (شمیسا و حسینپور، 1380: 27) آنچه بیش از هر چیزی در فضای چنین آثاری مهم به نظر میرسد، درک و تبیین مدلولهای معنایی ای است که دالهای نمادین شاعر بدانها اشاره دارد. در حقیقت، مسأله ی حُضور واقعیت در جهان ذهنی شاعر و زمینه ی درک مخاطب، از مسایل اساسی فهم این شعر و شعرهایی از این دست است.
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت که «حقیقت نمایی به معنای نمایش عینی واقعیت یا امور ممکن نیست، بلکه به معنای انطباق با عقل خواننده و ادراک حسی اوست؛ بدین معنا که تصویر هنری بایستی پذیرفتنی بوده و ذوق همگانی آن را بپسندد.» (فتوحی، 1385: 86) این شعر صحنه ی تاخت وتاز رمزها و نمادهایی است که در فضای سیاسی ایران در سال 1332 به تشکیل بافت نمادینی منجر میشود که در صورت عدم استفاده از سمبل، کنش معنایی خود را به وضوح از دست میدهد.
شعر «مه» در عصر سیاست آلود و شرایط ناهموار اجتماعی ایران در دوره ی شاعر، یکی از شعرهای نمادآمیز است که وضعیت نابسامان عصر خود را در هال های از مضامین سمبلیک نشان میدهد. نمادهای اجتماعی مطرح در این شعر، به عنوان یکی از عوامل گسترش دهندهی معنایی، صراحت گفتار شاعر را با هدفی تعیین شده به سمت نوعی ابهام شاعرانه[36] سوق میدهد.
این شعر که یکی از بهترین نمونه های سروده های سمبلیک شاملو در مجموعه ی «هوای تازه» میباشد، آمیزشی هنری از نااُمیدی شاعر از بهبود فضای سیاسی جامعه از یک سو و ترویج و تقویت روحیه ی امیدواری از سوی دیگر است. حضور این دو عاطفهی متضاد در متن شعر، احساسات دوگانهای را که همواره بر چنین جوامعی غالب است، بیان کرده و بیش از هر چیزی عنوان معنادار آن را به یک نماد ویژه تبدیل کرده است. به عبارت دیگر انتخاب نام شعر که همواره یکی از شگردهای شاعرانه و تکنیکهای هنری شاملو در خلق شعرهایی با مضامین سمبلیک است، نامی نمادین به شمار میرود که فضا را در سایه روشنی معنادار که در کل شعر جریان دارد، قرار میدهد و دیگر نمادهایی همچون «بیابان»، «چراغ»، «قریه»، «موج گرم»، «عابر»، «صبح»، «گُلکو» و «مردان جسور» نیز تقویت کننده ی جنبه های نمادین آن است که با توجه به مُقتضای حال شاعر در وضعیت زمانی او، به تفسیرهای اجتماعی می انجامد.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
این شعر در دو بند به شیوه ی نیمایی سُروده شده و بر منطق و دیالوگی خاص از زبان کاراکترهایی که هر کدام نماد نحله ی خاصی از افراد جامعه هستند، استوار است:
بیابان را سراسر مه گرفته است/چراغ قریه خاموش است/موجی گرم در خون بیابان است/ بیابان، خسته/ لب بسته/ نفس بشکسته/در هذیانِ گرمِ مه عرق می ریزدش آهسته از هر بند/ بیابان را سراسر مه گرفته است.[ میگوید به خود عابر ]/ سگانِ قریه خاموش اند/در شولای مه پنهان، به خانه میرسم. گُل کو نمی داند. مرا ناگاه در درگاه می بیند، به چشمش قطره اشکی بر لب اش لبخند، خواهد گفت: بیابان را سراسر مه گرفته است … با خود فکر میکردم که گر مه همچنان تا صبح می پایید مردانِ جسور از خفیه گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمیگشتند» (شاملو ،1385: 114).
کنش روایی در شعر به گونه ای است که از ابتدای بخش اول راوی که خود شاعر است به طور ضمنی به خواننده معرفی میشود؛ حضور راوی در ابتدا و انتهای شعر و القای خبری که مبنی بر «مه گیر بودن» بیابان است، کُل فضای شعر را در حالتی معلق و مبهم قرار میدهد. همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، حضور حالتی بینابین میان گزاره های شاعرانه ی شاملو، خبر از عدم قطعیت و نوعی بی ثباتی میان حقیقت و مجاز دارد که حالت عمومی جوامعی از جمله ایران در طول تاریخ است.
به عبارتی، گونه ای از نسبیت، حتمیت و قاطیت را از شعر دور کرده و خواننده را نیز در موقعیتی معلق باقی میگذارد. در هوای مه آلود بیابان که وضوح و کدورت به یک میزان برقرار است، چراغ که همواره در یکی از دو حالت خاموشی و روشنی قرار دارد و نماد روشنگری و هدایت بوده، پنهان است و شاعر در هیچ جا از خاموشی آن خبری نمیدهد. در خون بیابان با وجود خستگی و شکستگی مفرط، موجی گرم جریان دارد. این موج، نماد تحولات مثبت و سازنده ای همچون جنبشهای اجتماعی و انقلابهای سیاسی است که شاعر به وقوع آنها در بیابان ظلمزده و به تاراج رفته ی وطن خویش امید دارد.
«گُلکو» نیز حالت عاطفی و زنوار خود را با تناقضی از اشک و لبخند نشان میدهد. او که نماد و نمونه ای از زن ایرانی است، مهمترین مؤلفه ی زنانه ی خود را که عمری به درازای تاریخ زندگی زنان در این سرزمین دارد، با انتظاری طولانی و کلیشه ای نشان میدهد.
مردان شعر با وجود جسارت ذاتی خود به «خفیه گاه»ها پناه بُرده اند و تنها در حضور مه است که میتوانند به دیدار عزیزان خود بشتابند. این شعر، نشان دهنده ی قدرت مردان در تغییر جامعه و جهان است و توانایی هر رکنی را از آن آنها میداند.
«سگان قریه» که نمادی از پاسپانان و گزمگان مراقب هستند نیز برخلاف عرف معمول خاموش نشسته اند؛ لذا مردان جسور برای بازگشت مجال وسیعتری می یابند. حضور تناقضهایی از این قبیل که کاراکترهای نمادین شعر با اعمال و عاطفه ی نمادین خود نشان میدهند، نشانگر لحظه های امیدواری شاعر به پیروزی جنبشهای اجتماعی است. ایدئولوژی در این شعر با زبانی سمبلیک و معانی ضمنی در موجی از تصویرسازی شاعرانه صورت گرفته است. عنصر آنیمیسم در جاندارانگاری بیابان که خود نمادی از ایران است، نظر به ذهنیت اسطوره ای شاعر داشته و طرح موفق شاعر را در تنظیم حالات انسانگونه ی آن نشان میدهد.[37]
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
نتیجه گیری
«تصویر»، «نماد» و «نمادپردازی» در عرصه های مختلف هنری اعم از ادبیات، سینما، آثار تجسمی و… از مهمترین ملاکها، معیارها و ابزارهای تأویل و فهم متن به شمار میرود. حضور سمبلها در این قبیل آثار و به ویژه شعر، تنش متضادی در کل اشعار ایجاد مینماید که علاوه بر کشف ظرفیتهای پنهان زبان، مقصود شاعر را به بهترین شکل برملا میسازد.
این نوع استفاده از سمبل، یادآور سمبلیسم اجتماعی است که با توجه به فضاهای خاص سیاسی و اجتماعی و همچنین ناهمگونیهای درونی در یک جامعه به وجود میآید. سمبلیسم اجتماعی با گذر از لایه های عمیق رمانتیسم فردی و اجتماعی، نوعی خاص از هنر را که در خدمت بیان مسایل اجتماعی آحاد جامعه است، رقم میزند.
شیوه ی بیان نمادین شاملو در این دست از آثار، با توجه به جامعه ی زمان سرایش شعر به گونه ای است که هر کدام از کلمات و عبارات گفته شده، با توجه به بافت موقعیت شعر، معنایی نوین یافته و با دیگر امکانات زبانی، حالتی زنجیروار پیدا کرده است. زنجیره ی معنایی جدید با توجه به انگیزه ها و مقتضیاتی که در سرودن شعر تأثیر دارند، فضای نوینی در ذهن خواننده ایجاد میکند که درک آن مستلزم یک کنکاش ذهنی برای دریافت معنا یا معناهای پنهان در کلمات است.
بدیهی است اینگونه از شعرها دستاویزی برای بیان مسایل اجتماعی و سیاسی به دست میدهند که شاعر با توجه به وجود محدودیتهای مختلف قادر به ابراز آنها نیست. عدم صراحت در بیان برخی سروده های شاملو، آفریننده ی نوعی ابهام است که ریشه در جهان بینی اسطوره مدار و جامعه محور او دارد. شاعر با استفاده از این نوع بیان نمادین طیف وسیعی از مفاهیم و ایده های مکنون در ذهن نمادگرای خویش را به منصه ی ظهور رسانده و حتی به بسیاری از مفاهیم مطرح در شعر کلاسیک فارسی، معنایی نوین و تأویل پذیر بخشیده است.
Abstract
The Place of Symbol in Ahmad Shamlou’s Poems (Focused on “The Mist)
In this Research the movement of Rhetoric terms to reach the Symbol and production of symbolic textures in Persian contemporary poetry with special glance at Ahmad Shamlou’s poems (Meh/Mist) from ÄHavaye Tazeh- Fresh Air is considered. This is a gradual movement from simile to metaphor, and then to symbol with which social structure of literature and movement of different styles have a direct relation. Symbol due to making the deviation of norms has a notable position in contemporary art especially in modern poetry. Willing to create complexity in poem, symbol is creator of ambiguity which not only increasing the aesthetics in poetry but invite the reader to a great challenging. In this works primary signification of language and direct relations of signifier and signified will disassemble. So alternative series of signifier and signified step in a new structure, in which fillings, nature and social refer to mental concept and often to Meta physical concepts.
Key Words: Shamluo, Symbol, Symbolic Poetry, Meaning.
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
منابع
کتابها
آتشی، منوچهر (1382) شاملو در تحلیلی انتقادی، تهران، آمیتیس.
ابودیب، کمال(1384) صور خیال در نظریهی جُرجانی، ترجمه ی فرزان سجودی و فرهاد ساسانی، تهران، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر.
اسکلتن، رابین (1375) حکایت شعر، ترجمه ی مهر انگیز اوحدی، مقدمه و ویرایش اصغر دادبه، تهران، میترا.
افلاطون (1357) جمهوری، دوره ی آثار، جلد چهارم، ترجمهی محمد حسین لطیفی، تهران، خوارزمی.
انوشه، حسن (1381) فرهنگ نامهی ادب فارسی، تهران، انتشارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
براهنی، رضا (1385) طلا در مس، تهران، زمان.
پاینده، حسین(1384) اسطوره شناسی و مطالعات فرهنگی، تهران، سمت.
پورنامداریان، تقی(1386) رمز و داستانهای رمزی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
ــــــــــــــ (1374) سفر در مه، تهران، زمستان.
ـــــــــــــ (1386) خانه ام ابری است، تهران، مروارید.
ترقی، گلی (1386) بزرگ بانوی هستی(اسطوره، نماد، صورت ازلی)، تهران، نیلوفر.
چدویک، چارلز (1375) سمبولیسم، ترجمهی مهدی سحابی، تهران، نشر مرکز.
خاقانی، افضل الدین بدیل(1378) دیوان اشعار، تهران، زوّار.
خواجه نصیر طوسی (1326) اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
داد، سیما (1375) فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران، مروارید.
ستاری، جلال(1387) اسطوره و رمز، مجموعه مقالات، تهران، سروش.
سگال، رابرت آلن(1389) اسطوره، ترجمه ی فریده فرنودفر، تهران، بصیرت.
سید حسینی، رضا (1384) مکتبهای ادبی، جلد دوم، تهران، نگاه.
شاملو، احمد (1385) مجموعه آثار، دفتر یکم (شعرها)، تهران، نگاه.
شریعتکاشانی، علی (1388) سُرود بیقراری، تهران، گلشنراز.
شفیعیکدکنی، محمدرضا (1380) ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن.
ـــــــــــــــــــــــ (1390) با چراغ و آینه(در جستجوی ریشههای تحوّل شعر معاصر ایران)، تهران، سخن.
شمس قیس رازی (1338) المُعجم فیمعاییر اشعارالعجم، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی و مدرس رضوی، تهران، انتشارت دانشگاه تهران.
شمیسا ، سیروس (1385) بیان، تهران، فردوس.
صفوی، کوروش (1380) از زبانشناسی به ادبیات، تهران، انتشارات سوره ی مهر.
عباسی، جلال (1388) فرهنگ شعر شاملو(واژه ها، کنایه ها، استعاره ها، نمادها)، تهران، آگاه.
فتوحی، محمود (1385) بلاغت تصویر، تهران، سخن.
فرای، نورتروپ (1377) تحلیل نقد، ترجمهی صالح حسینی، تهران: نیلوفر.
فروم، اریک (1385) زبان از یاد رفته، ترجمهی ابراهیم امانت، تهران، مروارید.
قدامهبن جعفر(1934) نقدالشعر، تصحیح محمد عیسی منون، قاهره، مطبعه ملیحیه.
کسرایی، سیاوش (1387) مجموعه اشعار (از آوا تا هوای آفتاب)، تهران، نگاه.
گری، مارتین(1382) فرهنگ اصطلاحات ادبی، ترجمه ی منصوره شریف زاده، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مختاری، محمد(1378) انسان در شعر معاصر، تهران، توس.
ولک، رنه. وارن، آوستن (1373) نظریه ی ادبیات، ترجمه ی ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
یونگ، کارل گوستاو (1389) انسان و سمبلهایش، ترجمهی محمود سلطانیه، تهران، دیبا.
مقالات
پورنامدایان، تقی. رادفر، ابوالقاسم. شاکری، جلیل. بررسی و تحلیل چند نماد در شعر معاصر، مجله ی ادبیات پارسی معاصر، شماره ی اول، تابستان 1391
سالمیان، غلامرضا، آرتا، سیدمحمد و حیدری، دنیا، بررسی تطبیقی دلالت معنایی نمادها در ادبیات کلاسیک و شعر احمد شاملو، زبان و ادبیات فارسی، شماره ی 73، 1391
فرزین، عدنانی. شعر شاملو، جلوگاه مفاهیم نمادین، مجله ی بخارا، شماره ی 11، 1379
شمیسا، سیروس. حسینپور، علی، جریان سمبلیسم اجتماعی در شعر معاصر، مجله ی مدرس علوم انسانی، شماره ی سوم، پاییز 1380
مدرسی، فاطمه. نقد صورتگرایانه ی غزلیات حافظ، مجله ی بهار ادب. شمارهی اول، پاییز 1387
[1] Defamiliarization
[2] Victor Shoklovsky
[3] G. Leech
[4] Andrea Leland
[5] Northrop Frye
[6] Anatomy of Criticism
[7] animal symbolism
[8] R. Laforgue
[9] R. Allendy
- تشابه یا نسبتی که چیزی را به نمادش میپیوندد، ممکن است انواع مختلف از قبیل مشابهت در شکل و صورت یا رنگ و صدا و تماس و همچنین قربت و مجاورت در مکان و زمان داشته باشد. گاهی نیز تبادر هم زمان و متفق به ذهن و فکر در اثر رابطهای قراردادی و تصنعی یا همانندی احساسات متقارن مانند احساس توقیر و احترام واحدی، که بطور مثال ممکن است تصور پدر و اندیشهی خدا را به هم نزدیک و مربوط سازد، به پیوند یک چیز یا یک مفهوم با نماد آن میپردازد. شایان ذکر است که رابطهی اخیر بسیار مهم است زیرا بنا بر آن،هر چیزی در صورت وجود صبغه ی مشترک ممکن است نمادِ چیز دیگر شود. (ستاری، 1387: 14)
- سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
[11] Rolan Barthes
[12] Mircea Eliade
[13] Flowers of evil
[14] Charles Baudelaire
[15] John Rambo
[16] Paul Verlaine
[17] Stephan Mallarme
[18] Paul Valery
[19] Waste Land
[20] Ulysses
[21] Symbolized
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
22. سمبل در کتابهای بلاغی جدید و به ویژه غربی، تقسیم بندیهای متعددی بر اساس حوزه ی کاربرد آن دارد که میتوان به دو نمونه از مشهورترین آنها اشاره کرد. «اریک فروم » در کتاب مشهور «زبان از یاد رفته» زبان سمبلیک را زبانی میداند که تجربیات درونی و احساسات و افکار را به شکل پدیده های حسی و وقایعی در دنیای خارج بیان میکند و منطق آن با منطق معمول و روزمره ی ما فرق دارد. منطقی که از مقوله های زمان و مکان تبعیت نمیکند و به عکس، تحت تسلط عواملی چون درجه ی شدت احساسات و تداعی معانی است. این زبان را میتوان زبان بین المللی و همگانی نژاد انسان تلقی کرد، زیرا برای همه ی نژادها فرهنگهای گوناگون و در تمام طول تاریخ مفهوم یکسانی داشته است. دستور و نحو این زبان اختصاصی است و برای درک و فهمیدن رویاها، اساطیر و قصه ها فراگرفتن آن لازم است. (فروم، 1385: 12) وی پس از تعریف رمز آن را به سه نوع تقسیم می کند که عبارتند از :
ـ رمزهای متعارف یا قراردادی (( Conventional Symbols
ـ رمزهای تصادفی (Accidental Symbols )
ـ رمزهای همگانی یا جهانی (Universal Symbols) (همان: 25)
«رابین اسکلتن» نیز در کتاب «حکایت شعر» ضمن استناد به رمزهای گفته شده به «رمزهای ویژه و شخصی» (Private Symbols)اشاره میکند که نوع و گستره ی دیگری از کارکرد سمبلها را تحت تأثیر قرار میدهد.(اسکلتن، 1375: 316)
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
[23] Pathetic Fallacy
[24] Mythical symbols
[25] Natural symbols
[26] Social symbols
[27] Sacramental symbols
[28] Archetype
[29] ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیدهی ما را انیس و مونس شد. (حافظ)
اگر به بام برآید ستاره پیشانی / چو ماه عید به انگشتهاش بنمایند. (سعدی)
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
[30] سیاوش کسرایی در شعر مشهوری میگوید:
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز / این آسمان غم زده غرق ستاره هاست. (کسرایی، 1387: 283)
محمد زهری:
برای هر ستاره ای/که ناگهان در آسمان غروب میکند/دلم هزار پاره است/دل هزار پاره را/خیال آنکه آسمان ـ همیشه و هنوز ـ/پُر از ستاره است/ چاره است. (نقل از حافظه. منبع آن را پیدا نکردم)
[31] خاقانی می گوید:
اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست / زان صدر بدر گردد آنجا هلال گل( خاقانی، 1378: 169)
شاملو در مجموعه اشعار خود از این واژه استفاده های گوناگونی کرده است که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: [32]
گلام: که در مفهومی ایهامی به معنی «عزیز من» و «گلمحمد»، شخصیت اصلی رمان «کلیدر» اشاره دارد. (شاملو، 1388: 909)، گل دادن (همان: 525)، گل دادن کارد بر سینه (همان: 741)، گلکو به عنوان معشوق مردی که با خود حدیث نفس میگوید؛ امید درونی و اجتماعی مردی که گرفتار شب است. (همان:110)، گلگون (1015)، گلگون کفن (822)، گل میخ (525)، گل میخ نگاه (293)، گل ناری (851) و … (عباسی، 1388: 210 و 209)
سمبل و جایگاه آن در شعر شاملو
[33] در شعر معاصر جهان نیز ماه با تغییر موقعیتی نمادین در فضای سیاسی اجتماع کاربردی نوین یافته است. برای نمونه میتوان به شعر «ترانهی ماه، ماه» اثر « فدریکو گارسیا لورکا » اشاره کرد ر.ک شاملو، همچون کوچه ای بی انتها: 244
[34] برای نمونه های بیشتر ر.ک. «بر سنگفرش»: 330، «قصه ی دخترایی ننه دریا»: 402، «سرود»: 413، «سخنی نیست»: 425، «آیدا در آینه»: 495 و …
[35] شاملو در شعری از مجموعه ی «هوای تازه» با عنوان «شعری که زندهگیست»، به بیان این مسأله پرداخته است:
موضوع شعر شاعر پیشین/از زندهگی نبود/ در آسمان خشک خیالاش، او/جز با شراب و یار نمیکرد گفت وگو/… موضوع شعر/امروز/موضوع دیگریست… /امروز/شعر/حربه ی خلق است/زیرا که شاعران/خود شاخه یی ز جنگلِ خلقاند… (شاملو،1385: 142ـ140)
[36] Poetic Ambiguity
[37] شبکهی نمادها در شعر شاملو در موارد متعددی تصویری تمثیلی میآفرینند که اگرچه هر یک از اجزا و ارکان آن از مفهومی سمبلیک برخوردار است اما کلیت شعر با تبعیت از نوعی هنجارگریزی معنایی، فضایی تمثیلی به وجود می آورد. برای نمونه:
شب/با گلوی خونین/خوانده ست دیرگاه. دریا/ نشسته سرد/یک شاخه در سیاهی جنگل/به سوی نور/فریاد میکشد(همان: 346).
منبع سمبل و جایگاه در شعر شاملو
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند