خانه ای از مکعب های کوچک، داستان شهری ست که دارد کم کم زیر آب میرود. هر روز، آب، بالاتر آمده و مردمی که در این شهرند، لاجرم باید خانه ای کوچک روی پشت بام خانه ی قبلیشان بسازند تا از آسیبِ آب گرفتگی، رهایی پیدا کنند.
پیرمردی که داستان حول شخصیت او شکل میگیرد، مردی تنها ست که عادت به کشیدن پیپ دارد. پیپ کهنه ای که گویا یادگار همسر مرحوم او ست. روزی از خواب برمیخیزد و میبیند که کف بالاترین اتاقک خانه ی چندین طبقه اش را نیز، مثل طبقات پایین تر، آب گرفته! این به آن معنا ست که آب، باز هم بالا آمده و این طبقه را نیز مثل طبقات زیرین، باید تخلیه نموده و به چهاردیواریی دیگری نقل مکان کند. پس اجبارا باید مصالح ساختمانی تازه ای را از قایقهای عبوری تهیه کند، و اتاقک دیگری را روی سقف این اتاقکی که هست، بنا بگذارد تا از گزند آب، در امان بماند. اتاقکهایی که همه به وسیله ی دریچه ای در کفشان، به هم متصلاند و با باز شدن آنها، طبقات یکی پس از دیگری تا پایین، به هم اتصال مییابند.
زمانی که چهار دیواریی طبقه ی بالا تمام شد، برای اسباب کشی به طبقه ی پایینتر می آیاد. و درست زمانی که میخواهد اثاثی از خرت و پرتهای منزل قدیمی را بردارد، پیپ یادگاری، از دستاش رها شده و درون همان دریچه های ارتباطی بین طبقات، میافتد و در قعر آبها، سقوط میکند.
اول تصمیم میگیرد که یک پیپ از قایق دستفروشی که در حال عبور است، بخرد. ولی پیپهای تازه، انگار به دلش نمینشینند. پس یک دست لباس غواصی تهیه کرده و خودش راهیی قعر آبها میشود تا از طبقات پایینتر خانه اش که حالا زیر آب فرو رفته، پیپ یادگاری را پیدا کند!
پیپ، یکی دو طبقه پایینتر، روی دریچه افتاده است…
داستان از این جا فلشبک ـ[برگشت]ـ به خاطرات قدیم او میزند. و حال و هوای فلسفی داستان از این جای قصه، رنگ و بوی دیگری مییابد.
خانه ای از مکعبهای کوچک، قصه ی همه ی انسانها ست. انسانهایی که نرمه نرمه کاخ آرزوهاشان، زیر آب فرو میرود و زندگی، کم کم، همه ی داشته هایی را که با هزار امید، پی ریزی کرده اند، در خود فرو میبلعد. و هر روز که ما به خانه ی آخر نزدیکتر میشویم، باید چیزهایی را در خانه ی قبلی جا بگذاریم. همین طور این خانه ها روی هم سوار میشوند تا سرانجام یک روز، آن آخرین چهاردیواری هم، زیر آب برود!
در داستان خانه ای از مکعب های کوچک، چند عنصر ـ[المان]ـ به عنوان نماد و سمبل به کار گرفته شده که تک به تک، آنها را بررسی میکنیم:
پیپ: پیپ، نشانی از سوختن و به نوعی یادگاری از گذشته ی پیرمرد است. سوای ارتباط تنگاتنگ ملوانان با پیپ، در دنیای تصویر، این داستان، از پیپ، به عنوان تنها یادگار پیرمرد از گذشته ی دور و درازش استفاده نموده. جالب است که این پیپ، جز در صحنه ی اول، هیچ کجای قصه، دود ندارد. یعنی همیشه خاموش است و مرد، فقط به آن عادت کرده. در صحنه ای از فیلم میبینیم که پیرمرد به محض بیدار شدن از خواب، دنبال پیپ اش میگردد و وقتی آن را به دهان گذاشت، روزش را آغاز میکند. افتادن پیپ در قعر آب، نشانی از بازگشت به گذشته و ارتباط یادگاریها با خاطرات خوش پیشین است.
شراب: نمیتوان فرانسویها را بدون شراب تصور کرد. یکی از نمادهای سنتی و شاخصهای فرهنگ فرانسوی، سِروْ کردن شراب در هنگام ناهار و شام است. شراب نیز نمادی از کهنگی، قدمت و کهنسالی ست. جالب این جا ست که پیرمرد داستان، عادت به گرداندن شراب در گیلاسش دارد. به نوعی نشانی از آن است که این شخصیت، با چرخیدن در خاطرات کهنه اش، لذت برده و از دیرباز هم چنین خصلتی را دارا ست. نگاه کنید به صحنه ای از دوران جوانی مرد، که با همسرش سر یک میز نشسته اند و مرد، شرابش را در گیلاس خود، اول میچرخاند و بعد مینوشد.
پرنده: پرندگان در این پویانمایی، استعارات متفاوتی دارند. در بخشی نماد از عشق و زندگی و در بخشی، نماد از گذر و مرگاند. ولی ما دو دسته پرنده داریم. یکی کبوتران که نشان عشق و زندگیا ند و دیگری مرغان دریایی که نشان مرگ و عبورند. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم که کارگردان و فیلمنامه نویس، ممکن است نگاهی هم به شخصیت ـ«جاناتان»ـ مرغ دریایی داشته باشند.
مرغی که از مرز زندگی عبور کرد به کرانه ی مرگ رسید تا جاودانه شود. در صحنه ای که مرد و زن، دور درختی تنآور میچرخند، و طی آن گردش، از کودکی به جوانی میرسند، ما شاهد چرخش زمان و گذار عمر هستیم. تا آن جا که دوربین به سمت بالا تیلت شده و پرواز دسته جمعی گروهی کبوتر سفید را میبینیم. این جا پرندگان، نشانی از عشقند. ولی در یک شات کوتاه، لوله ی دودکش خانه ای را میبینیم که کاملا زیر آب فرو رفته و فقط بخش کوچکی از دودکش، بیرون آب مانده. ـ[یعنی صاحب آن خانه، مرده است]ـ در این شات، پرنده ای که روی لوله ی دودکش نشسته، پرواز میکند تا وقتی دوربین دنبالش میکند، از روی خانه ی پیرمرد بگذرد. این نشانی از نزدیک بودن مرگ پیرمرد است. نمادی از این که چهاردیواریی او نیز به زودی کاملا زیر آب خواهد رفت. آن پرنده را در شات بعدی میتوانید از نمای داخلی خانه ی پیرمرد و از دریچه ی پنجره ی او ببینید. یعنی این سرنوشت محتوم همه است.
دریچه: دریچه، پل ارتباط چهاردیواریها به هم و نمادی از خاطرات پیوسته ی زندگی ست که هر یک، گرچه زیر آب محو و ناپدید میشوند، ولی هیچ گاه ارتباط و تاثیرشان را با امروز ما، قطع نمیکنند. ما فقط این دریچه ها را میبندیم و به خانهی بالاتر میرویم. یعنی خاطراتمان را فراموش میکنیم و شرایط تازه تری را ایجاد می نماییم. کافی ست دریچه های خاطرات را باز کنیم تا به گذشته برگردیم. این نماد در صحنه ای که مرد، دارد از خانواده اش عکس یادگاری میگیرد، کاملا رمزگشایی میشود. دقت کنید!… مرد روی دریچه ایستاده و پایه های دوربین عکاسی اش هم روی دریچه است.
خانه: خانه ها ـ[مکعبها/ چهاردیواریها]ـ نمادی از زندگی و سرگذشت هر انسان اند. اگر دقت کرده باشید، در این داستان، برخی خانه های زیر آب، تنها یک طبقه دارند و همان طور کوچک و بدون پیشرفت، زیر آب فرو رفته اند. برخی از خانه ها اما وسعت یافته و بالاتر و بالاتر رفته اند. خانه ی مرد، نماد زیبایی دارد. اول او و همسرش بنای یک خانه ی کوچک را میگذارند و بعد با آمدن بچه، خانه، وسعت بیشتر و چهاردیواری های بیشتری می یابد. بنای خانه ی مرد، درست از زمان مرگ همسرش ـ[دو طبقه پایینتر]ـ دوباره رو به کوچک شدن دارد. تا آن جا که آخرین اتاقک، یک چهاردیواریی تنگ و تاریک است که فقط برای حضور خودش کافی ست.
آب: شاید نماد آب، و رمزگشایی از آن، کار بیهودهای به نظر آید. چرا که همه تقریبا از رمز آب، در فرهنگهای مختلف آگاهایم. تنها نکتهای که میتوان به این دانسته ها افزود، همان مثل معروف ایرانیها ست که ـ«نقشه های کسی بر آب میشود»ـ و آن، همان نقش شویندگی و از بین بَرَندگی آب معنا میدهد.
دودکش: به قسمتهای اول فیلم باز گردید! میبینید که سقف خانه ی پیرمرد، هنوز دودکش ندارد. ولی وقتی مکعب ـ[چهاردیواری]ـ ی آخر را میسازد، هم سقف خانه را شیروانی طراحی کرده و هم دودکش میگذارد. یعنی: ـ«این خانهی آخر است و دیگر روی این مکعب، اتاقک دیگری ساخته نخواهد شد!».در نمایی که از باقیی خانه ها داریم نیز میبینیم هر اتاقکی که کاملا زیر آب رفته، سقفی شیروانی با دودکش دارد. یعنی همه ی صاحبخانه هایی که رفته اند، اتاقک آخر را طوری طرح ریختند که نمیشده بالای آن، خانه ی دیگری بنا گذاشت!
چتر: چتر، پیپ، قابهای عکس، دریچه ها، همه و همه نشان از یادگاریها و خاطرات اند. این فیلم اشاره ای زیبا و احساسی به گذر خاطره انگیز زندگی ست و نمادهای پیاپی از کسانی که در آخر عمر، تنها با خاطراتشان زنده اند و از مرور آنها، امید میگیرند.
فیلم علیرغم ظاهر غم انگیزش، سراسر نشان از زندگی و امید دارد. پیرمردی که همه چیزش را از دست داده، یک روز صبح که میبیند آخرین اتاقکش هم دارد زیر آب میرود، باز هم بنای تازه ای را میریزد و باز هم با یادگارهایش خوش است.
خانه ای از مکعبهای کوچک، عکسی یادگاری و نقشی خاطرانگیز از گذشته های دور و نزدیک ما ست. گذشته هایی که همه شادمانگی و شور و عشق و زندگی را به یاد ما می آورند. جالب است که در این داستان، ما هرگز به خاطره ی تلخی برخورد نمیکنیم. حتا بازگشت به دوره ی بیماریی زن که منجر به مرگ او شده، همراه با چهره های متبسم و خندان هر دو زن و شوهر است.
مربع؛ مثلث: مربع در نمادشناسی، نشانه ی منطق و مثلث، نمادی از تکامل است. اگر دقت کنیم میبینیم که خانه از مکعب ها و چهارگوش هایی ساخته میشود که در نهایت به سقفی مثلثی شکل ـ[شیروانی]ـ منتهی میشود. یعنی مرگ، به عنوان آخرین منزل، تکامل و کمال را در پی دارد. دقت کنید به صحنه ای که مردی از همسایه های پیرمرد، وقتی خانه اش به مثلث ـ[شیروانی]ـ رسیده، سوار قایقی شده و اثاث کشی میکند تا به دنیای دیگری رخت بربندد. دو جا، مثلث را روی سقف خانه میبینیم. یعنی در دو نقطه، انسان به تکامل میرسد. یکی در زمانی که خانه ی مشترکش را با همسرش پایه میگذارد و یکی در زمان مرگ. دقت کنیم به خانه ی اولی که توسط مرد و زن درست شد. آن خانه هم سقفی شیروانی ـ[مثلثی]ـ داشت.
کودکی؛ بازگشت: وقتی پیرمرد، لباس غواصی میخرد تا به طبقات پایینتر برود ـ[یعنی تصمیم میگیرد که به گذشته اش رجوع کرده و یادگارهای اش را مرور کند]ـ دریچه را میگشاید و دقیقا به حالت چمبره زده ـ[درست مثل حالت جنین یک نوزاد]ـ در می آیاد و به داخل دریچه میپرد. گرچه این شیوه ی همه ی غواصان برای ورود به قعر آبها ست، ولی اشاره ی کارگردان و تاکید او به استفاده از چنین روشی برای بازگشت به گذشته، نمادی زیبا از دوباره کودک شدن معنا میدهد.
پنجره: دقت کنیم که اتاقهای آخر پیرمرد، دارای یک دریچه است. در حالی که اتاق او در زمانی که زنش زنده است، دارای دو پنجره و زمانی که به طبقات پایینتر و موقع حضور تنها فرزندشان میرسد، اتاق دارای سه پنجره است. در نمای بعدی ـ[نمای عکاسی از خانواده]ـ تعداد پنجره ها با احتساب اتاقی که به اتاق اصلی وصل شده ـ[یعنی خانواده ی تازه ای که دخترش به جمع سه نفره شان اضافه کرده]ـ چندین دریچه را نشان میدهد. حضور پررنگ قابها بر دیوار که در تمام طبقات به چشم میخورد، خود گواه بر این است که این داستان، دفتر خاطرات و مرور زندگی به روایت یادگارها ست.
پیام اصلی داستان نیز همین است: «این خاطره ها هستند که زندگی را میسازند.».
دوازده دقیقه مرور خاطراتی که یادگار مشترک همه ی ماست، دوازده دقیقه ی شیرین بود. دیدن این اثر زیبا، که بیانیه ای در بزرگداشت ـ«زندگی مشترک»ـ نیز به شمار میرفت، تاثیر خوبی در ذهن من به جا گذاشت. امیدوارم شما هم از دیدن آن، لذت برده باشید.
(منبع: sparsenotes.blogfa)