شاعران ایران
پاسخ ضیاء موحد به شفیعی کدکنی
بخشی از پاسخ دکتر ضیاء موحد به اظهارات دکتر شفیعی کدکنی دربارۀ احمد شاملو
از هنگامی که نقد و نظر دکتر شفیعی کدکنی درباره ی احمد شاملو انتشار یافته است (با چراغ و آینه ، انتشارات سخن، چاپ اول ،1390:صص510-532) همواره این نظرات موافقان و مخالفان بسیاری داشته است.
نویسنده ی این سطور هم به دلیل علاقه ی شخصی خود به شعر و باور به اینکه شفیعی کدکنی از معدود افراد صاحب صلاحیت در این حوزه است ؛ از نخستین خوانندگان این کتاب بود و در همان زمان هم یادداشت هایی فراهم آورد که به هیچ روی قصد انتشار آنها را
(لا اقل به این زودی ها) نداشته است.
کسانی که با روحیات من آشنا هستند به تجربه می دانند که همواره حقیقت برای من مهم بوده است نه اینکه مثلا فلان شخصیت بزرگ (در این مورد شفیعی کدکنی که علاقه و ارادت قلبی من به او و هر کس دیگری که به فرهنگ و هنر این مملکت خدمت کرده باشد همواره در تزاید است) چه نظری دارد و خواسته یا ناخواسته سفید را سیاه یا سیاه را سفید نشان داده است.
نکته ای که در اینجا باید متذکر شوم این است که نه همه ی آنچه شفیعی درباره ی شاملو نوشته یکسره باطل و بیهوده است و نه یکسره راست و حقیقت. او نظرات خود را گاه بی ارائه ی دلیل و گاه با دلیل طرح کرده است و از همان زمان انتشار، دیگران آن را مستمسکی یافته اند برای کوبیدن شاملو و میراث ادبی او . (البته بدون اینکه سخنان شفیعی را بفهمند!)
به همین دلیل قسمتی از یادداشت های خودم را در اینجا نقل می کنم با این قید که این مقاله گسترده تر بوده است و قسمتی از این یادداشت ها که به شعر خود شفیعی پرداخته و حالت مقایسه ی شعر او و دیگر شاعران با شاملو را داشته است در اینجا حذف شده و مانده است برای فرصتی مناسب تر.
نکته ی مهم دیگری که باید یادآوری کنم این است که به هیچ وجه در این یادداشت قصد دفاع از شاملو را نداشته ام و ندارم چرا که بهترین مدافع هر شاعری شعر اوست و …
از همه ی خوانندگان این یادداشت و صاحب نظران خواهش می کنم که سخنان استاد شفیعی را دوباره مرور کنند و تا وقتی که همه ی سخنان مرا در این مقاله نخوانده اند هیچ گونه اظهار نظری نکنند.
روش من در این یادداشت، استناد به گفته های خود دکتر شفیعی کدکنی و صاحب نظران دیگر است و از خلال آن سخنان یافتن پاسخ برای نقد و نظری که استاد درباره ی شاملو مطرح کرده اند. ایشان برای رد این نظر که بزرگترین شاعر بعد از حافظ، شاملو است نوشته اند : «بدترین کار ، همین چتکه برداشتن در عرصه ی ارزیابی هنرها است » (ص518 با چراغ و آینه) « بخش عظیمی از فرهیختگان و شعرشناسان، آنهایی که ادب فرانسه و انگلیسی را به کمال می دانند و با معارف غرب و معیارهای شعرشناسی غربی آشنایی عمیق دارند اصلا در شاعر بودن طرف حرف دارند … بخش اعظم نوشته های این شاعر مورد بحث را از مقوله ی شعر نمی دانند» (همان ، ص520) گویا دکتر شفیعی صلاح را در آن دیده است که نامی از افرادی که شاملو را شاعر نمی دانند به میان نیاورد و با خود فکر کرده است
می تواند با وصف اینکه اینان فرهیخته و شعرشناس اند و ادب فرانسه و انگلیس را به کمال می دانند خواننده را مجاب کند که این خیل عظیم وجود دارند و در داوری خویش نیز محقند!
اگر چه ایشان تصریحی نکرده اند ولی مشخص است که روی سخن ایشان با ضیاء موحد است که معتقد است شاملو ، بزرگترین شاعر بعد از حافظ است. (ر.ک ادیسه بامداد ،ص355)
سؤال اینجاست که آیا ضیاء موحد ، فرهیخته و شعر شناس نیست و با ادب انگلیس و فرانسه و.. آشنایی عمیق ندارد؟ به فرض محال پاسخ منفی باشد آیا دیگرانی که شاملو را شاعر بزرگی می دانند همه بی سواد و بی اطلاع از شعر و ادبیات غرب هستند؟
به عنوان نمونه آیا آقای اسماعیل نوری علاء ، تقی پورنامداریان ، رضا براهنی ، علی حصوری و…شعرشناس و فرهیخته و آشنا به ادبیات مغرب زمین نیستند؟ من به عمد می کوشم مصداق سخنان خود را ذکر کنم و مانند دکتر شفیعی کلی بافی ( و به زعم من خیال بافی ) نمی کنم.
هیچ جای دیگر دنیا اینگونه کمر به نفی و انکار بزرگان خود نمی بندند. اگر نباید «در عرصه ی ارزیابی هنر ها چتکه برداشت » (که من هم موافق این سخنم) چرا خود استاد شفیعی کدکنی گاهی حتا چتکه را کنار می گذارد و چنین چک های بی محلی می کشد: «فاصله ی استحکام و انسجام فرم شعر اخوان با بهترین فرم های دیگر نوپردازان، فاصله ی غزلهای حافظ است با جامی و بابا فغانی »(حالات و مقامات م.امید ،ص 208)
اخوان شاعر بزرگی است و در این هیچ تردیدی نیست اما آیا به راستی کسی پیدا می شود (جز جناب شفیعی ) که شعرشناس خوبی باشد و فقط از شعر های اخوان «در شگفت» شود و آنها را فقط «باشکوه» بداند و نهایت لطفش نسبت به اشعار دیگران این باشد که آنها فقط «زیبا» هستند و بگوید «من از آنها شگفت زده نمی شوم» اینگونه قضاوت چه معیاری جز سلیقه می تواند داشته باشد !
تا آنجا که مختصر آشنایی و سن و سال اندک من (نسبت به آقایان همه چیز فهم و با تجربه و دنیا دیده ) قد می دهد اینست که بگویم شاید شاملو خیلی از مرحله پرت بوده است که فقط «رتوریک شعر فارسی» را عوض کرده است بایست این کار را به عهده ی اخوان یا شفیعی کدکنی یا دیگری می گذاشت و عرض خود را نمی برد و به آقایان زحمت نمی داد چرا که : « شاملو به لحاظ فکری چیزی که برای غربیان تازگی داشته باشد حتی یک سطر هم ندارد . می ماند ایماژ و رتوریک ، ایماژها هم غالبا در فرنگی مشابهات خود را دارند پس آنچه می ماند رتوریک شاملو است که آن هم برای فرنگی رتوریکی است دستمالی شده و مأنوس» (با چراغ و آینه ، ص 530)
در عوض شعر این آقایان پر از ایماژ های بدیع است که برای غربیان تازگی دارد و پر از افکار بکر و جالب برای غربیان و رتوریک فارسی که برای آنها نامأنوس و دستمالی نشده است و… من که از این حرفها (با عرض معذرت و هزارن شرمندگی : صد تا یک غاز ) چیزی دستگیرم نمی شود یعنی ما باید در زبان فارسی و با زبان فارسی شعر بگوییم برای غربیان !!! که دست آخر آنها تازه به ترجمه ی شعر ما نمره بدهند ! و قضاوتمان اینگونه باشد :
«شاملو با مهارت و استعداد برجسته اش سلیقه ی خود را به عنوان تنها سلیقه ی شعری قابل قبول عصر بر جوانان تحمیل کرد »(همان ،531) «معلوم نیست که داوری مردم پنجاه سال دیگر درباره ی شاملو چه خواهد بود؟» (همان ،ص531)
سوال این است که چرا دیگران سلیقه ی خود را بر جوانان تحمیل نکردند ؟ چرا عمده ی مخالفان شاملو یا بسیار متجدد (البته به خیال خود ) و یا مرتجع اند؟
اگر نثر نویسی و به قول آقایان شعر منثور نوشتن ساده است چرا حتا یک نمونه ی موفق به جز شاملو نداریم؟
درباره ی اینکه مردم پنجاه سال بعد درباره ی شاملو چه نظری دارند نیز قبلا سخنان مشابهی از استاد شفیعی درباره ی سهراب سپهری شنیده بودیم و جویندگان را به مقاله شفیعی درباره ی سهراب و قضاوت های اکنون جامعه حوالت می دهم.
در پایان این یادداشت باید بگویم شفیعی کدکنی را همواره دوست داشته ام و او را شاعر و استادی بزرگ می دانم اما بسیاری از سخنان خود را درباره ی او و شاملو و اخوان و … در این مجال اندک نمی توانم مطرح کنم و آن سخنان دوباره ماندند برای مجال دیگری.
قصد من در این یادداشت کوتاه این بوده است که همه ی مردم و به خصوص دانشجویان و صاحب نظران ما همواره حق نقد و انتقاد خود را به یاد داشته باشند و به سخنان درست یا نادرست دیگران (حتا اگر شخصیتی چون شفیعی باشد ) با دیدی انتقادی بنگرند و حق اندیشیدن را برای خود حفظ کنند.
(منبع: alishamloo.blogfa)
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو