جهان نمایش
قسمتهایی از نمایشنامۀ «اتهام به خود» اثرِ «پتر هاندکه»
این نمایشنامه یک قطعۀ کلامی است برای یک سخنگوی مرد و یک سخنگوی زن. نقش ندارد. سخنگوهای مرد و زن که صداهاشان با هم کوک است، یکی در میان یا باهم، هم آهسته هم بلند هریک بدون مقدمه سخن میگویند. در نتیجه یک نظام صوتی ایجاد میکنند. صحنه خالی است. دو سخنگو از میکروفون و بلندگو استفاده میکنند. هم محل تماشاگران، هم صحنه در تمام مدت روشن است. هیچگاه از پرده استفاده نمیشود، حتی در پایان نمایشنامه.
من به دنیا آمدم.
من شدم. من هست شدم. من پدید آمدم. من رشد کردم. من متولد شدم. من در دفتر موالید ثبت شدم. من بزرگ شدم.
من جنبیدم. من بخشهایی از بدنم را جنباندم.من بدنم را جنباندم. من در یک نقطه جنبیدم. من از جایم جنبیدم. من از جایی به جایی دیگر جنبیدم. من باید میجنبیدم. من میتوانستم بجنبم.
من دهانام را جنباندم. من صاحب حس شدم. من خود را مطرح کردم. من جیغ زدم. من حرف زدم. من سروصدا شنیدم. من سروصداها را از هم تشخیص دادم. من سروصدا به راه انداختم. من صدا درآوردم. من لحن درآوردم. من توانستم لحن، سروصدا و صدا درآورم. من توانستم حرف بزنم. من توانستم جیغ بزنم. من توانستم سکوت کنم.
من دیدم. من دیدهها را باز دیدم. من شعور پیدا کردم. من چیزهایی را که پیشتر دیده بودم بازشناختم. من بازدیدهها را بازشناختم. من درک کردم. من درک کردهها را باز درک کردم. من با شعور شدم. من درک کردهها را بازشناختم.
من نگاه کردم. من چیزها را دیدم. من به چیزهای نشان داده شده نگاه کردم. من چیزهای نشان داده شده را نشان دادم. من یاد گرفتم بر نشان داده شدهها نام بگذارم. من بر نشان داده شدهها نام گذاشتم. من یاد گرفتم بر نشان ندادنیها نام بگذارم. من یاد گرفتم. من به خاطر سپردم. من علائمی را که یاد گرفتم باز به خاطر سپردم. من صور اسم گذاری شده را دیدم. من صور مشابه را مشابه نام گذاشتم. من صور نامشابه را نامشابه نام گذاشتم. من صور غایب را نام گذاشتم. من یاد گرفتم از صور غایب بترسم. من یاد گرفتم آرزو کنم صور غایب حاضر شوند. من لغت «آرزو کردن» و «ترسیدن» را یاد گرفتم. من یاد گرفتم. من لغتها را یاد گرفتم. من فعلها را یاد گرفتم. من فرق بودن و بوده را یاد گرفتم. من کلمات اسم را یاد گرفتم. من فرق مفرد و جمع را یاد گرفتم. من کلمات قید را یاد گرفتم. من فرق اینجا و آنجا را یاد گرفتم. من ضمایر اشاره را یاد گرفتم. من فرق این و آن را یاد گرفتم. من کلمات صفت را یاد گرفتم. من فرق خوب و بد را یاد گرفتم.
من ضمایر ملکی را یاد گرفتم. من فرق مال من و مال تو را یاد گرفتم. من صاحب یک مجموعۀ لغات شدم. من مفعول جملهها شدم. من مسندٌالیه جملهها شدم. من مفعول و مسندٌالیه عبارتهای اصلی و عبارتهای تابع شدم. من تبدیل شدم به باز و بسته شدن دهان. من تبدیل شدم به یک سلسله حروف الفبا. من اسمام را گفتم. من گفتم من. من روی چهار دست و پا خزیدم. من رفتم. من به طرف چیزی رفتم. من از چیزی رفتم. من سرِپا شدم. من از انفعال به در آمدم. من فعال شدم. من عمودی راه رفتم. من با نیروی جاذبه درافتادم. من یاد گرفتم بیرون از لباسام قضای حاجت کنم. من یاد گرفتم بدنام را در کنترل بیاورم. من یاد گرفتم خودم را کنترل کنم. من توانستن را یاد گرفتم. من توانستم. من توانستم بخواهم. من توانستم روی پا راه بروم. من توانستم روی دست راه بروم. من توانستم بمانم. من توانستم ایستاده بمانم. من توانستم درازکشیده بمانم. من توانستم روی شکم بخزم. من توانستم خودم را به مردن بزنم. من توانستم نفس خود را حبس کنم. من توانستم خودم را بکشم. من توانستم تف بیاندازم. من توانستم با سر تأیید کنم. من توانستم نفی کنم. من توانستم با دست و سر منظورم را بیان کنم. من توانستم سوال کنم. من توانستم سوالها را پاسخ بدهم. من توانستم تقلید کنم. من توانستم از الگوئی پیروی کنم. من توانستم بازی کنم. من توانستم کاری بکنم. من توانستم کاری نکنم. من توانستم چیزها را نابود کنم. من توانستم چیزها را در ذهن مقایسه کنم. من توانستم چیزها را در ذهن تصویر کنم. من توانستم چیزها را ارزشگذاری کنم. من توانستم از چیزها حرف بزنم. من توانستم دربارۀ چیزها حرف بزنم. من توانستم چیزها را به خاطر بیاورم.
من در زمان زیستم. من به آغاز و انجام فکر کردم. من به خود فکر کردم. من از طبیعت بیرون شدم. من شدم. من غیرطبیعی شدم. من صاحب سرگذشت شدم. من فهمیدم که تو نیستم. من توانستم سرگذشت خود را بیان کنم. من توانستم سرگذشت خود را سکوت کنم. من توانستم چیزی بخواهم. من توانستم چیزی نخواهم. من خود را ساختم. من خود را آنطور که هستم ساختم. من خود را تغییر دادم. من کس دیگری شدم. من مسئول سرنوشت خود شدم. من در سرنوشت دیگران سهیم شدم. من سرنوشتی از سرنوشتها شدم. من جهانی را درونی خود کردم. من واقف شدم.
من دیگر مجبور نبودم از طبیعت پیروی کنم. من مکلف شدم قوانین را مراعات کنم. من مکلف شدم. من مکلف شدم قوانین تاریخی بشریت را مراعات کنم. من مکلف شدم بکنم. من مکلف شدم نکنم. من مکلف شدم بگذارم بشود. من قوانین را یاد گرفتم. من استعارۀ «دام قوانین» را یاد گرفتم. من قوانین رفتار و افکار را یاد گرفتم. من قوانین درون و بیرون را یاد گرفتم. من قوانین چیزها و آدمها را یاد گرفتم. من قوانین عام و خاص را یاد گرفتم. من قوانین این جهان و آن جهان را یاد گرفتم. من قوانین آب و باد و خاک و آتش را یاد گرفتم. من قوانین قاعده و استثناء را یاد گرفتم. من یاد گرفتم مکلف باشم. من قوانین پایه و مشتق را یاد گرفتم. من لایق جامعه شدم. من شدم: من مکلف شدم. من قادر شدم با دست غذا بخورم: من مکلف شدم خود را کثیف نکنم. من قادر شدم پسندهای دیگران را نپذیرم: من مکلف شدم از ناپسندهای خود خودداری کنم. من قادر شدم بین داغ و سرد تمیز قایل شوم: من مکلف شدم با آتش بازی نکنم. من توانستم خیر را از شر جدا کنم: من مکلف شدم از شر دوری کنم. من قادر شدم مطابق مقررات بازی کنم:
من مکلف شدم از مقررات سرپیچی نکنم. من قادر شدم به خلاف مقررات بودنِ اعمال واقف شوم و مطابق با این وقوف عمل کنم: من مکلف شدم از خلاف دوری کنم. من قادر شدم از قوۀ جنسیام استفاده کنم. من مکلف شدم از سوءاستفاده از قوۀ جنسیام بپرهیزم.
من مشمول تمام مقررات شدم. من به خاطر نام و مشخصاتام در دفاتر قانونی ثبت شدم. من به خاطر روحام، به گناه نخستین آلوده شدم. من به خاطر بلیت بختآزمایی ثبت شدم. من به خاطر مریضیام، در دفتر کل بیمارستان پروندهدار شدم. من به خاطر شرکتام، در دفاتر ثبت تجاری وارد شدم. من به خاطر مشخصات ویژهام، در دفاتر مشخصات ویژه وارد شدم.
من قانوناً بالغ شدم. من قادر شدم بیرون کار کنم. من قادر شدم قرارداد امضا کنم. من قادر شدم آرزوی آخر و وصیتنامه داشته باشم.
من از یک زمانی توانستم مرتکب گناه شوم. من از زمان دیگری توانستم تحت تعقیب قانونی قرار گیرم. من از زمان دیگری توانستم آبروی خود را از دست بدهم. من از زمان دیگری توانستم، طبق قرارداد، به انجام یا عدم انجام کاری متعهد شوم.
من مکلف شدم مکافات پس بدهم. من مکلف شدم محل سکونت داشته باشم. من مکلف شدم غرامت بدهم. من مکلف شدم مالیات بدهم. من مکلف شدم وظیفهام را انجام بدهم. من مکلف شدم خدمت زیر پرچم انجام بدهم. من مکلف شدم به مدرسه بروم. من مکلف شدم واکسینه بشوم. من مکلف شدم کفالت به عهده بگیرم. من مکلف شدم صورتحسابهایم را بپردازم. من مکلف شدم معاینۀ پزشکی بشوم. من مکلف شدم آموزش ببینم. من مکلف شدم مدرک ارائه بدهم. من مکلف شدم بیمه بشوم. من مکلف شدم شناسنامه داشته باشم. من مکلف شدم ثبت دفاتر بشوم. من مکلف شدم خرجی بدهم. من مکلف شدم اجرا بکنم. من مکلف شدم گواهی بدهم.
من شدم. من مسئول شدم. من مقصر شدم. من قابل عفو شدم. من مجبور شدم مکافات سرنوشتام را پس بدهم. من مجبور شدم مکافات گذشتهام را پس بدهم. من مجبور شدم مکافات زمانهام را پس بدهم. من تازه با زمان به این دنیا پا گذاشتم.
من کدام مقتضیات زمان را زیر پا گذاشتم؟ من کدام مقتضیات منطق عملی را زیرپا گذاشتم؟ من کدام بندهای سرّی را زیر پا گذاشتم؟ من کدام برنامه را زیر پا گذاشتم؟ من کدام قوانین ابدی جهان هستی را زیر پا گذاشتم؟ من کدام قوانین جهان زیرین را زیر پا گذاشتم؟
منبع
اتهام به خود
پتر هاندکه
ترجمه حسن ملکی
نشر چشمه
4-23صص
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند