داستان/ رمان خارجی
دربارۀ رمان «گرگ بیابان» اثر «هرمان هسه»
انسان بودن و گرگ بودن
(هرمان هسه سعی میکند انسان آزرده خاطری را از طریق تجربهای عارفانه به صلح و آرامش برساند.)
مرد پنجاه ساله
هاری هالِر مرد تنهای تقریبا پنجاه سالهای است، که بیهوده تلاش میکند که احساس بیگانگیاش را با جامعه پنهان نگاه دارد. در اوایل داستان این مرد اتاقی در یک محلۀ بورژوایی کرایه میکند، و میخواهد زندگی منظم و معقولی داشته باشد.
تغییر حال
چندی نمیگذرد که آشکار میشود که او آزردهدلی است بیگانه با محیط خویش، و به این محله و به این محیط تعلق ندارد. و فرهنگ دیگری دارد، و جوهرش چیز دیگری است، و از آن پس سعی میکند که واقعیات وجودیاش را بیابد، و به کانونی که نمیداند در کجاست پناه ببرد. و بر اساس تجربهها و تخیلات بیمارگونهاش به «تماشاخانۀ سحرآمیز» راه مییابد. و خود را در برابر ضمیر ناخودآگاهش میبیند. و سایههای گوته و موتسارت را در کنار خود حس میکند، که به پرسشهای او پاسخ میدهند، و تشویق میکنند که از دوگانگی روح خود، یعنی انسان بودن و گرگ بودن، که در هر انسانی وجود دارد درگذرد. و این دوگانگی را در راه نظم و قاعدۀ جهان پر آشوب و بیقاعده قرار دهد، و «خندیدن را یاد بگیرد» و طنز و ریشخند زندگی را بیاموزد.
طی طریق در مسیر نهائی
همۀ رمانهای هرمان هسه آثاری از سمبولیسم دارند، و اغلب قهرمانان او آزرده خاطر و معذباند. و سعی میکنند که از چیزهایی بگریزند. در یکی از آخرین تألیفاتش، مثل «بازی مرواریدهای شیشهای»(1943)، به رؤیا، و ایدهآلیسم و شهری خیالی که افراد برتر آن را اداره میکنند، روی میآورد، و جنبههای ملایم و آرام اندیشههای نیچه را با ستایش زیبائی و عشق میآمیزد.
در خطّ سیر تألیفات او میتوان تحوّلات روحی او را دریافت. نخستین رمان او به نام «پتر کامنتسیند»، داستان پسری است که در خانوادهاش با او بدرفتاری میکنند. و پس از چندی این پسر تاب نمیآورد و سر به طغیان برمیدارد. هرمان هسه، این رمان را، که برای او شهرت بسیار به همراه آورد، در بیست سالگی نوشت. در رمان «گرترود» (1910)، به شرح یک بحران عمیق روحی میپردازد. در رمان «فردا» (1919)، با بورژوازی درمیافتد و در انتظار ظهور یک فلسفۀ دینی جدید است. در «سیذارتا» (1922)، داستان زندگی یک شاهزادۀ هندی، بودای آینده را روایت میکند و بعد از سفری به هندوستان، «سفر به شرق» را مینویسد. و در کتاب «نرگس و زرّین دهن»(1930)، به قرون وسطی میرود، و در آنجا به جست و جوی معنویات و معقولات میپردازد.
هرمان هسه
در آلمان، در سال 1877 در خانوادهای که مبلغ مذهب پروتستان بودند، به دنیا آمد. و بر ضد سختگیریهای خانواده عصیان کرد و به قریحه و استعداد هنری خود روی آورد. و سپس به مشربی عارفانه تمایل یافت. به سویس پناهنده شد و تابعیت آنجا را پذیرفت و نزدیک دریاچۀ کنستانس اقامت گزید. تلاش میکرد با طبیعت دمساز شود، و مدتی نیز در هندوستان به تحقیق اندیشههای عرفانی دلخواه خود مشغول بود.
هرمان هسه در سال 1946 جایزۀ نوبل ادبی را دریافت کرد و در نهم اوت 1962 درگذشت.
رماننویس و فیلسوف
«اوگوست فُولز» میگوید: «در آثار هرمان هسه، رماننویسی با فلسفه میآمیزد، و رمان غالبا بهانهای بیش نیست.» و با آن که رماننویسی و فلسفه، هرکدام قواعد و ضوابط مخصوص خود را دارند، هرمان هسه از آن نمیترسد که با درآمیختن این دو، در هر دو مورد شکست بخورد. در رمان « بازی مرواریدهای شیشهای» مواد و مصالح رمان محو میشود، و مرد اندیشمند به گونۀ خطرناکی به سوی رؤیای یک طبقۀ خاص از ابرمردان پیش میرود، و به انحراف میگراید.
منبع
رمانهای کلیدی جهان
دومینیک ژنس
ترجمه دکتر محمد مجلسی
صص 440-442
نشر دنیای نو
چاپ پنجم
مطالب مرتبط
- قسمتهایی از رمانِ تهوع اثر ژان پل سارتر
- دربارۀ استپ نخستین داستان بلند آنتوان چخوف
- قسمتهایی از کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس
- خلاصۀ داستان قصر از فرانتس کافکا
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند